بدن انسان ونــروی حـفـاظـتـی بـدن
بدن انسان ونــروی حـفـاظـتـی بـدن
« هر کسی در درون خود نيروی پشتيبانی دارد».
«نَفس»: زندگی و خودآگاهی در پديده زنده، و آنچه غرائز و احساسات و هستی خود را درک می کند و از خود بعنوان "من" ياد می کند. پديده زنده با زنده بودن نَفس زنده است و با مردن نَفس می ميرد و همينطور با مردن بدن نَفس نيز می ميرد. نَفس فوت هم می کند و فوت وضعيت ميان مرگ و زندگی است مانند خواب و بی هوشی). نفس در آيه مجاز است و بجای جسم آمده است. بعبارتی آيه می گويد: هر جسمی نيروی پشتيبانی دارد که نتيجه پشتيبانی از زندگی آن جسم می شود پشتيبانی از "زندگی نفس آن جسم".
«حافظ»: اسم فاعل از مصدر حفظ است. حفظ بمعنی: چيزی را از درون يا در درون نگهبانی و نگهداری و پشتيبانی نمودن است، ("حراست" بمعنی: چيزی را از بيرون نگهبانی و پشتيبانی نمودن است). و حافظ: کسی يا چيزی است که چيزی را از درون آن يا در درون آن نگهبانی و نگهداری و پشتيبانی می کند).
نکته آيه: هر کسی در درون خود نيروی پشتيبانی دارد:
بدن
هر انسانی يک سيستم حفاظتی دفاعی دارد. برخی از سلولهای آن
در جای مخصوصی
به انتظار وارد شدن غير خوديها (باکتريها، ويروسها،
ميکروبها و
مواد خطرناک) هستند و برخی با جـريان خـون
در سـراسـر بدن گـشـت ميزنند و هـنگام برخورد با دشـمـن با آن درگير
شده و آنرا از
پا در می آورند. و به اين ترتيب سلامتی بدن را در
برابر بيماريها حفظ می کنند و بدن زنده می ماند و با زنده ماندن بدن نفس زنده می
ماند.
تصويری از سلولهای مغز استخوان انسان که با ميکروسـکوپ ديده ميشوند. در مغز استخوان هـر دقـيقه مـيـلـيـونها سلول درست ميشوند تا به بخشهای ديگر بدن صادر شوند. اين سلولها بين يک صدم تا سه صدم ميليمتر قـطر دارند.
سـرانـگـشـتـان
« آيا انـسـان می پندارد کـه مـا هـرگـز استخـوانهای او را جـمع نخواهيم کرد؟ چرا! ما حتی می توانيم سرانگشتان او را نيز دوباره درست کنيم»!
(واژه بـنـان در اصـل به معنی: "تکيه گاه و چيزيکه بنوعی و بنحوی به آن تکـيه می شـود" است. در معنی دوم خود از جمله به: قـسـمـت داخلی سر انگـشـتـان، يعـنی هـمان قسمتی که در تصوير می بينيم اطلاق شده، به اعتبار اينکه "انـسان در کـارهـا و نشست و برخاست های خود به آنها تکيه می کند").
نکـتـه آيه: سرانگشتان وضعيت خاصی دارند:
سـر انـگـشـتـان هــر فــردی رسـم و نـمودار کاملا منحصر بفرد خود دارد. حتی دو نـفـر دو قـلـو را نمی توان يافت که نمودار سرانگشتان آنها نظير هم باشد (دوقـلوهای موسوم به "دوقـلوهای همسان" که از يک تخم درست می شوند نيز نمودار سرانگشتان آنها دقيقاً يکی نيست ولی تميز دادن آنها دقت و بررسی زيادی می خواهد). نمودار سرانگشتان از تولد تا وفات ثابت می ماند، و به هر چيزی دست زده شود اثر خود را بجا می گذارد، و قطر خطهای آن در مردان از زنان بزرگتر است.
اينکه قـرآن "دوباره سازی سرانگشتان" را مطرح می کند به اين معنی نيست که آفرينش سرانگشتان سخت تر و پيچيده تر از اندامهای ديگر است، بلکه به اين معنی است که سرانگشتان چيزِ خاصی دارند و در آينده کشف میشود و آيه روشن می کند که قرآن سخن خداوند است. انسان در قرن نوزدهم به وضعيت سرانگشتان پی برد.
تأثير رنگها بر انسان
«گفتند: از خدای خود بخواه برای ما روشن کند رنگ آن چيست؟ موسی گفت: خدا می گويد: آن گاوی است زرد، رنگ آن پر رنگ يکدست است، بينندگان را خرسند و شادمان می کند».
پژوهشهای علمی نشان می دهد که رنگها بر انسان و در زندگی وی تأثير دارند. رنگ سبز احساس دوست داشتن زندگی و اميد به زندگی را در انسان ايجاد می کند (به اين خاطر پوشاک جراحان از رنگ سبز انتخاب شده که روی بيمار تأثير بگذارد. و آياتی که از پوشش بهشتيان در بهشت صحبت می کنند نيز می گويند که پوشاک آنها سبز رنگ است) ـ رنگ ارغوانی انسان را به آرامش فرا می خواند ـ رنگ زرد دستگاه عصبی را پر جنب و جوش و انسان را با نشاط می کند (فعال می کند) و احساس شادمانی و خرسندی را در وی ايجاد می کند ـ رنگ آبی احساس سردی نمودن و رنگ سرخ احساس خشکی نمودن را در وی ايجاد می کند. همينطور درصد ياد گيری در متون و تصاوير رنگی بیشتر از متون و تصاوير سياه و سفيد است (بعبارتی مغز چيزهای رنگی را بهتر ذخيره می کند و بياد می آورد). رنگ به کارها معنی می دهد، در کارهائی که با اعداد با حجم زياد صورت می گيرد درصد اشتباهات در اعداد رنگی کمتر ار اعداد سياه و سفيد است.
پیوستند؛ یا اینکه برهٔ بریانی را هرگز با چشمان خودشان دیده باشند، تاوقتی که به حق پیوستند
عایشه گوید: بسیاری اوقات، دو ماه میگذشت و ما سه بار هلال ماه را در آسمان مشاهده میکردیم، و در طول آن مدت حتی یکبار در خانههای همسران پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- آتشی روشن نشده بود! عروه پرسید: در آن صورت با چه چیز تغذیه میکردید!؟ گفت: با اَسوَدان، یعنی با آب و خرما! اخبار و روایات در این ارتباط بسیارند.
در عین حال، با وجود آن تنگدستی و سختی معیشت، از همسران پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- هیچگونه عملی که آنان را مستوجب سرزنش و عتاب گرداند، سر نزد، مگر یک مورد که آن نیز مقتضای بشریت بود، و از سوی دیگر موجب گردید که مقررات و قوانینی چند از احکام شریعت اسلام تبیین گردد، و خداوند در آن ارتباط آیهٔ تخییر را نازل فرمود:
{یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً * وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْراً عَظِیماً}
«هان، ای پیامبر، بگو به همسرانت: اگر چنانچه شما طالب زندگانی دنیا و زر و زیور آن هستید، هم اینک بیایید تا دستمایهای از دارایی دنیا به شما بدهم و به زیبایی دست از سر شما بردارم و راه خود پیش بگیرید. واگر چنانچه طالب خدا و رسولخدا و سرای آخرت هستید، البته خداوند برای آن عدّه از شماها که اهل احسان باشید اجر عظیم محفوظ داشته است!»
در باب شرافت و کرامت و عظمت مقام همسران پیامبراکرم - صلى الله علیه وسلم - همین بس که حتی یکی از آنان به گزینش دنیا تمایل پیدا نکرد، و همگی آنان خدا و رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- را برگزیدند.
همچنین، مواردی که معمولاً فیمابین هَووها پیش میآید، با وجود آنکه شمار همسران نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- زیاد بوده است، فیمابین آنان بسیار به ندرت رخ داده است که آنهم مقتضای بشر بودن است، و همینکه خداوند ایشان را مورد عتاب قرار داد، دیگر تکرار نکردند. آن مورد نادر نیز همان است که در سورهٔ تحریم خداوند فرمود:
{یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ...}
«هان، ای پیامبر، چرا بر خویشتن حرام میگردانی چیزی را که خداوند برای تو حلال گردانیده است؟!...»
در خاتمهٔ این مبحث، به نظر میرسد چندان نیاز نباشد که به گفتگو در باب اصل تعدُّد زوجات بپردازیم. هرکس به دقت در زندگانی مردم اروپا - که به شدت این اصل را انکار میکنند و نمیپذیرند - بنگرد، و آن رنجها و بدبختیها و تلخکامیهایی را که آنان از این بابت به جان خویش میخرند، مورد بررسی قرار بدهد، و رسواییها و جنایتهای هولناکی را که به خاطر انحرافشان از این اصل مرتکب میشوند، و گرفتاریها و نابسامانیهایی را که از این بابت دامنگیر آنان است درنظر بگیرد؛ دیگر نیازی به دلیل و برهان و بحث و گفتگو نخواهد داشت؛ زیرا، زندگانی منکران این اصل، خود گواه بر عادلانه بودن این اصل اسلامی است؛
{إِنَّ فِی ذَلِكَ لَعِبْرَهًٔ لَّأُوْلِی الأَبْصَارِ}!
توجه شديد به چيزی و احساس درد نکردن
« و چند تا زن در شهر گفتند: همسر عزيز (يعنی زليخا همسر نخست وزير مصر) با جوان خود درگير می شود تا خواست خود را به او بخواهاند. شيفتگی دوستداری يوسف براستی مشغوليت او شده است. ما براستی او را در رويه ای که همه آن را ناپسند می دانند می بينيم ــ هنگاميکه (زليخا) نقشه آنها را شنيد دنبال آنها فرستاد، برای هر کدام نشيمنی مشخص نمود، بدست هر کدام يک کارد داد، و به يوسف گفت بر آنها وارد شو! همينکه او را ديدند او را بزرگ ديدند و دستهای خود را بريده بریده نمودند و گفتند: خدا از بدی دور! اين بشر نيست، اين تنها يک فرشته بزرگوار است».
«مُراوِدَة»: درگير شدن با کسی برای خواهاندن خواست خود به او است. «شَـغَـف»: شيفته و دلباخته شدنی است که انديشه انسان را بخود مشغول می کند ـ «حُبّ»: دوست داشتن کسی بخاطر خوب بودن آن است. مانند دوست داشتن يک آموزگار خوش رفتار. "مبين": چيزی است که برای همه پيدا و آشکار است. و "ضلال مبين" در آيه بمعنی: چيزی است که همه آنرا بی راهـگی و رويه نادرست می دانند. "دستهای خود را بريده بريده نمودن" مجاز است بمعنی: پوست و گوشت دستهای خود را بریده بریده نمودن. "مکر" بمعنی: نقش بر آب نمودن است و منظور زليخا از مکر زنان اين است که آنها (از روی رشک ورزی) نقشه داشته اند که جايگاه و شخصيت وی بعنوان همسر نخست وزير را لکه دار کنند.
نکته مورد
نظر ما در
آيه اينست که می گويد: زنان يوسف را
بزرگ
می بينند
و دستهای خود را بريده بریده می کنند. يعنی زيبائی يوسف چنان
آنها را شيفته می کند که کاردهائی که با آنها ميوه پوست می کنده و تکه می کرده
اند دستهای آنها را پاره پاره می کند ولی آنها احساس نمی کرده اند.
پژوهشهائی که با دستگاه روی مغز شده نشان می دهد که هنگاميکه مغز شديداً متوجه چيز مهمی است، فعاليت مناطقی از مغز که درد احساس می کند کم می شود. و فعاليت در سلولهای عصبی پيرامون کانال سيلويوز بيشتر می شود، که اين فعاليت منجر به ترشح ماده تسکين دهنده درد می شود. به اين خاطر هنگاميکه توجه انسان پيش چيز مهم و بزرگی است اگر در آن لحظات پوست و گوشت دست خود را بريده بريده بکند احساس درد نمی کند و متوجه نمی شود که دارد دست خود را می برد.
سحر شدن چشم
در قرآن می خوانيم پس از اينکه موسی آيات خداوند را (يعنی معجزاتی که به موسی داده بوده که به فرعون و درباريان وی نشان دهد را) به فرعون و درباريان وی نشان میدهد، می گويند اين سحر است و ما هم ميتوانيم برای تو سحر بياوريم. به اتفاق همديگر وقتی تعيين می کنند که در حضور مردم اين کار را انجام دهند. در اين داستان در رابطه با اثر سحر بر انسان چنين می خوانيم:
« (ساحران) گفتند: ای موسی! يا می اندازی و يا اينکه ما اندازندگان باشيم ـ (موسی) گفت: بيندازيد! همينکه (طنابها و چوب دستی های خود را) انداختند چشم های مردم را سحر زده نموده و آنها را هراسناک نمودند و سحر بسيار بزرگی اجرا کردند».
آيه می گويد ساحران چشمهای مردم را سحر کرده اند. دستاورد پژوهشهای علمی انجام شده در زمينه سحر نيز نشان می دهد که سحر بر چشم فرد اثر می گذارد. سحر کارکرد چشم را مختل می کند يا همه رنگها بجز رنگ آبی را جذب می کند.
در رابطه با اينکه سحر در واقع تغييری در پديده های طبيعی ايجاد نمی کند نيز در آيه 66 سوره طه نيز ميخوانيم: « فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى: سحر آنها به موسی این خیال را داد که چوب دستی ها و طنابهای آنها حرکت می کند». یعنی ساحران چوب دستی و طنابهای خود را به موجودی که حیات و اراده ای داشته باشد و از خود حرکتی بکند تبدیل نکرده اند بلکه چنین به خیال موسی آمده است.
نعمت بودن مـرجـان
« از هر دوی آنها (از هر دو دريای شور) مرواريد و مرجان درمی آيد. کداميک از اين نعمتهای پروردگار خود را می توانيد تکذيب کنيد»؟!
نکته آيه: آيه مرجان را نعمت شمرده است:
در زمان پيامبر مرجان استفاده ای که بتوان آنرا نعـمت ناميد نداشته است. امروزه انسان از برخی مرجانها در ترميم استخوانهای آسيب ديده و ناقـص شـده استفاده می کند. وقتی مرجان به استخوان پيوند زده می شود، علی رغم اينکه بـدن فـسـفـات کـلـسـيم دارد و مرجان کربنات کلسيم، با اين حال اسـتخوان مرجان را رد نمی کند، بلکه آنرا می پذيرد. ابتدا خون دور قطعه مرجان را محاصره می کند و آنرا ذوب می کند. بعد استخوان آنرا در خود قـاطی می کند و رفته رفته با استفاده از آن، خود را ترميم می کند و دقـيـقـاً شکل اصلی خود را بخود می گيرد.
مرجان از استخوان قويتر است ولی ترکيبات آنها ضـمـن کـم و زيـاد
بـودن در هـر
کـدام مشترک است. مثلا هر دو کلسيم، منزيم و فـلـور
دارند. کـلـسيم مرجان و استخوان تقريباً مساوی است. منزيمِ استخوان
تـقـريـبـاً کمی کمتر از دو برابر منزيم مرجان است. از نظر فـلـور، مرجان
کمی بيشتر از استخوان فـلـور دارد.
رونـد قـوی و ضـعـيـف شـدن بـدن
« خدا آنست که شما را از چيزِ سست آفريد، مدتی پس از سستی روند پيوسته نيرومند شوندگی قرار داد، مدتی پس از روند نيرومندی روند پيوسته سست شوندگی و پيری قرار داد. خدا آنچه را می خواهد می آفريند و او دانای توانمند است».
نکات آيه:
1ـــ انسان ابتدا از چيز سست آفريده می شود:
انسان در ابتدا از يک سلول آفريده می شود که ترکيب در هم ذوب شده ای است از تخمک زن و سلول مـنی مرد (اسپرم). اين سلول موجودی است کاملاً سست. يعنی بی استخوان و غضروف و غيره.
2ـــ مدتی پس از سستیِ ساختارِ خلقت، انسان پيوسته روند نيرومند شوندگی بخود می گيرد:
پس از مدتی (تـقـريباً پـس از سه هـفـته) رشد سـلـول اولـيه (کـه کاملاً سست است) به نـقـطه تـولـيد اسـتخـوان می رسد کـه نيرومندترين بافـت بدن است. در اسـتـخوانها نيز همانگونه که بافتهای جديد توليد می شوند بافتهای قديمی خراب می شوند. از وقتی که توليد بافـت استخوانی آغـاز می شود تا 30 سالگی هـر ساله پـيـوسـته بافـتی کـه تولـيد می شود يک درصد از بافتی که خراب می شود بيشتر است. يعنی دقـيـقـاً هـمانطور که آيه می گويد: انسان پس از سستی ساختار خلقت خود روند پـيـوسـتـه نـيـرومند شوندگی بخود می گيرد. ( واژه جَعْـل به معنی «قـرار دادن» به معنی: پـيـوسته و همواره انجام دادن يا بودن چيزی يا کاری است. مثلا وقتی آيه می گويد: پس از سستی نيرومندی جَـعْـل کرده (قرار داده)، به اين معنی است که انسان پيوسته نيرومند می شود).
3ـــ مـدتی پس از روند پيـوسته نـيـرومـنـد شوندگیِ ساختارِ خلقت، خلقت روند پيوسته سست شوندگی را در پيش می گيرد:
از 40 سـالـگـی به بعد ميزان خراب شدن بافتهای
استخوانی در هر سال يک درصد
بيشتر از ميزان توليد آنهاست. به اين ترتيب چنانکه آيه می گويد: مدتی پس از نيرومند
شوندگی (که تا 30 سالگی بود)، انسان پـيـوسـته روند سست شوندگی را در پيش می گيرد
(که از 40 سالگی است).
ضـعـيـف شـدن بافـتهای اسـتخوانی تا جائی می رود که سوراخهای ريز در آنهـا ايجاد می شود، طـوريکـه حتی يـک بـار سبک نيز می تواند منجر به سکستگی آنها بشود. امکـان شکستگی استخوان در مردان نصف زنان است، چـون مـردان از ابتدا بافـت استخوانی بيشتری دارند.
آفرينش پیوسته بدن
« آيا ما از آفرينش نخستين از پا درآمديم؟! نـه تـنـهـا درنيامديم بلکه اينها پيوسـته در آفرينش جديد نيز هستند».
نکته آيه: انسان پيوسته در آفرينش جديد است:
آيه خطاب به کسانی است که می گويند " دوبـاره زنـده نـخـواهـنـد شـد"! به شـوخی بـه آنـهـا می گـويد: نکند ما در آفـرينش نخستين همه توان خود را از دست داده باشيم! و بعد خطاب به آنها می گويد که: «آنـهـا پيوسته در خلقـت جديد (يعنی تجديد خلقت)» هـسـتـنـد.
انسان چطور پيوسته در تجديد خلـقـت است؟
پـيوسته سلولهائی در بدن انسان می ميرند و سلولهای جديدی درست می شوند. طوريکه در طول زندگی چندين بار بدن انسان کاملاً عوض می شود بجز سلولهائی که احساس هویت و شخصیت فرد با آنها صورت می گیرد و گفته می شود که سلولهای اعصاب هستند
_______________________
پس هستی من زهستی اوست. تا هستم وهست دار مش دوست. مادر
بنام خدای که موجودی بی همتا ی مادر را آفریده است
به یاد مادر گرامی ام خداوند غرق رحمتش کند روحش شاد.
گونید مرا چو زاد مادر پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها به گهواری من بیدار نشست وخفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من به غنچه گل شگفتن آموخت
دستم بگرفت وپا بر پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت
بیتو مادرم خاک برسرم
با اعضای فامیل خون جگرم
ازدست برادران هر لحظه چشم ترم
خاک برسرم در بدرم نیست مادرم
(گلر حمن برادر نا تنی فامیل)
۱۳۹۰/۳/۵ ساعت ۷.۴۰ دقیقه پنجشنبه کابل
شعر تحت عنوان وصل پینه
برغزل حافظ شیــــــــراز
« به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم »
ز جور دشمن مـکار جامه پاره کنم
« ســـــخن درست بگویم نمیـــتوانم دید »
جهان درآتش ومن صحنه را نظاره کنم
یقین که کرده جـــنون احــــتوا مرا یاران !
کـــــجا روم به کی گویم غمم، چه چاره کنم
اگر توان ندارم خموشی اين آتش
« حوالۀ سردشمن، به سنگ خاره کنم »
وگر به ميهنم آيد فضای صلح، ببين
« که ناز برفلک و حکم بر ستاره کنم »
هزار تعنه و نفرین دهيد به من، ياران !
گر از مـــیانهء بزم شما کنـــــــاره کنم
هر آنکو خدمت همنوع خويش پیشه نمود
« ز سنبل و سمنش ساز طوق و یاره کنم »
مرا چو هست ره ورســــم لقمه پرهیــزی
بدين، ملامت رند حــرام خـــواره کنم
ز جنگ و غارت و خون است واعظی معذور
به شعر " وصـــله " ام این راز آشکـــاره کنم
چهار سخن که زاهد ی را تکان داد
زاهدی گوید جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد؟
اول:- مردی فاسدی از کنارم من می گذشت ومن گوشه لباسم را جمع کردم تابه اونخورد اوگفت ؟ایشیخ. خدا میداند که فردا حال ما چی خواهد بود.
دوم:- مستی دیدم که افتان وخیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردارید تا نیفتی.گفت؟ توبه این همه ادعاقدم ثابت کردی.
سوم:- کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشناي رااز کجا آوردی؟ کودک چراغ رافوت کرد وآن راخاموش ساخت وگفت .توکه شیخ شهری بگو این روشناي کجا رفت.
چهارم:- زنی بسیار زیبا که در حال خشم از شوهرش شکایت میکرد گفتم .اول رویت را بپوشان بعد بامن حرف بزن.گفت؟ من که غرق دینا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبر نیستم تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری.
هیچ چیزی جای خرما را گرفته نمیتو اند

اين ميوه سرشار از فيبر طبيعي است و روغن، كلسيم، گوگرد، آهن، پتاسيم، فسفر، منگنز، مس و منيزيم به وفور در آن يافت ميشود. به علاوه خرما سرشار از ويتامينها و مواد معدني مختلف است. به طوري كه گفته شده وجود خرما در يك رژيم غذايي سالم و متعادل اجتنابناپذير است.
امروزه برخي خوراكيها مانند زولبيا و باميه جاي خرما را در سفره افطار گرفته است، اما كارشناسان تغذيه تاكيد ميكنند هيچ ماده غذايي براي باز كردن روزه خواص خرما را ندارد.
افراد به روشهاي مختلفي از خرما استفاده ميكنند. مانند مخلوط كردن شيره خرما با شير، خوردن آن با نان و كره تا تهيه غذا و شيرينيهاي لذيذ و مقوي متنوع.
خوردن خرما در ماه مبارك رمضان و باز كردن روزه توسط آن باعث ميشود از زيادهخوري پس از افطار جلوگيري شود. وقتي بدن مواد غذايي خرما را جذب ميكند، احساس گرسنگي رفع ميشود؛ بنابراين ميتوان ساير مواد غذايي را كمتر و آرامتر خورد. هر صد گرم خرما بيش از 300 كالري انرژي توليد ميكند. خرما انرژي كافي را به افراد خسته ميرساند.
خواص درماني
خرما در درمان يبوست، اختلالات رودهاي، مشكلات قلبي، ضعف جنسي و اسهال مفيد است و جزو مواد غذايي ملين به شمار ميآيد. به همين دليل براي افرادي كه از يبوست رنج ميبرند مفيد اعلام شده است. براي اينكه هر چه بهتر و بيشتر از اين خاصيت خرما استفاده كنيد، بهتر است خرما را يك شب كامل در آب خيس دهيد. صبح روز بعد خرماهاي خيس خورده را مانند شربت مصرف كنيد.
مواد موجود در خرما، براي درمان هرگونه اختلال رودهاي مفيد است و مصرف مداوم آن رشد باكتريهاي مفيد در روده را افزايش ميدهد.
افزايش وزن
خرما بخشي از رژيم غذايي سالم است چرا كه قند، چربي، پروتئين و انواع ويتامينهاي ضروري در آن موجودند. بنابراين اين ماده غذايي در مقابله با كمبود وزن، كمك مؤثري خواهد بود.
قلب
ثابت شده است خرمايي كه شب در آب خيس شده و صبح مصرف شود، براي قلبهاي ضعيف مفيد است. اگر اين كار را دو بار در هفته انجام دهيد به تقويت قلب خود كمك كردهايد.
اسهال
خرماهاي رسيده حاوي پتاسيم هستند. پتاسيم نيز براي كنترل اسهال مفيد است. به علاوه اين محصول به راحتي قابل هضم بوده و از اين رو در بر طرف شدن مشكلات ناشي از اسهال كمك ميكند.
نكته آخر اين كه اگر چه خرما حاوي مواد غذايي مهم و ارزشمند است و در كشور ما انواع خرماهاي مرغوب برداشت و به بازار عرضه ميشود اما در انتخاب آن بايد دقت زيادي كرد. زيرا سطحي چسبناك داشته و ناخالصيهاي مختلف را جذب ميكند. قبل از مصرف، خرما را بشوييد و از جايي آن را تهيه كنيد كه اطمينان داريد. هنگام خريد خرماهاي بسته بندي شده هم از سلامت بسته بندي آن مطمئن شويد.

مرتضي صفوي در گفت و گو با فارس با بيان اينكه دانشآموزان كنكوري وعده غذايي صبحانه را حذف نكنند، اظهار داشت: 25درصد از انرژي دريافتي روزانه از خوردن صبحانه تأمين ميشود؛ در صبحانه بايد انواع مواد غذايي مانند شير، لبنيات، تخم مرغ و نان مصرف شود.
وي افزود: اگر سيب همراه با عسل و شير مصرف شود، حافظه و قدرت تمركز را افزايش ميدهد. خوردن انگور نيز موجب تقويت اعصاب مغز و هوش و حافظه ميشود. خرما هم داراي فسفر و كلسيم فراوان است و مصرف آن موجب سرزندگي سلولهاي عصبي ميشود همچنين تقويتكننده مغز و فعاليتهاي فكري است.
صفوي بيان كرد: بايد توجه داشت كه مواد معدني نقش مهمي در عملكرد سلولهاي عصبي دارند. مواد غذايي غني از مواد معدني به هوشياري ذهن كمك ميكند.
اين متخصص تغذيه اضافه كرد: كنكوريها از قندهاي ساده زياد استفاده نكنند زيرا بر اثر خوردن قندهاي ساده، انسولين زيادي در خون ترشح ميشود كه افت قند خون را به دنبال دارد.
تصاویر دلخراش است!!! کودکان هیولایی، متولدین آمریکا در افغانستان هستند!
به دلیل استفاده سلاح هایی با اورانیوم رقیق شده توسط نیروهای آمریکایی در کشور ما افغانستان و عراق، هر روز شاهد تولد کودکانی به اشکال عجیب و غریب هستیم بدون اینکه حتی کسی عاملین آنها را مجرم قلمداد کند







http://s20.postimage.org/nac6rvsbh/nasirhashemi_blogfa_com_1.jpg
http://s20.postimage.org/sn1160g7x/nasirhashemi_blogfa_com_2.jpg
http://s20.postimage.org/ll33jtcm5/nasirhashemi_blogfa_com_3.jpg
http://s20.postimage.org/u4mhhkkyl/nasirhashemi_blogfa_com_4.jpg
http://s20.postimage.org/fybsjggf1/nasirhashemi_blogfa_com_5.jpg
http://s20.postimage.org/62apjtan1/nasirhashemi_blogfa_com.jpg
واقعا این ظلمهایی است که چهره بی رحمانه آمریکا و همپیمانانش را به جهانیان نشان می دهد، اما ناراحتی ما از مقامات دولت افغانستان است که حتی به رخ خود هم نمی آورند که این ظالمان با فرزندان این ملت چه می کنند؟!
از اثر سلاح های بیولوژیکی که لابراتوار جهان در افغانستان است این اطفال اعطا در رحم مادر درامان نبوده اند ای همو طنان باشعور چی میگذرد در این کشور بی سر پوش ورهبران فروخته شده وبی احساس این وطن اولاد خودش در غرب یا دوبی ولی مردم بی دفاع شامل لابراتوار حهانی خداوند سزا ء یشان را هم در دینا وهم درآخرت دهید. انشا الله. وسلام
بزرگ ترین قرآن دست نویسی در افغانستان عزیز
این نسخه خطی قرآن کریم با رنگ طلایی بر کاغذ های زینتی نگاشته شده است و هر برگ آن دو متر و سی سانتی متر طول و یک متر و پنجاه سانت عرض دارد.
خوشنویس این نسخه خطی، محمد صابر یاقوت حسینی باشنده دره ترکمن ولسوالی سرخ پارسه ولایت پروان است.
وی پیش از این نیز یک نسخه کوچه قرآن را خوشنویسی کرده است .
وزیر اطلاعت و فرهنگ و سرپرست دادگاه عالی پس دیدن این نسخه خطی در بنیاد ناصر خسرو بلخی، اظهار داشتند که نوشتن این قرآن یکی از افتخارات کشور است.




دعقيدت شعر

عقیدت
دعلم عَلم مشال دی بــــــراوســــــــه
غــیږه دی غازیانو ته سنګراوســـــه
ســــــتا،مزارته وایمه سلام ســــــلام
څـــــرخ کی مولانا غوندی دلبراوســه
پـــــوهه یی عرب عــــجم منی مــــدام
فـــــیض د سجاوندپه بحروبراوســــــه
ســــــــتوری دالهام او نورانیت چی وو
مـــــــیرعبدالستار ځلانده لمر اوســـــه
ها ، دبصــــــیرت او ذهانـــت چـــــــینه
امیرمحمدی ، ښــــــــــــکلی رهبراوسه
استاد، داحادیثواو فنــــــــــــــــــــونوهم
شیخ محـــــــــــــمدنعیم په لرو براوسـه
لښکری داسلام تاخاک پاک بـــــــــــولی
دااعـــــــــــــزاز دی تل ترتله ســـراوسه
خاوره دولـــــــــــیانو،اوصوفیــــــــانوده
عزیزه عقـــــــــــــیدت په لوګر اوســـــه
______________________
منبع از اسلام ادب وفرهنگ
انګلیس ترجمه پښتو متلونه شپږم مخ
(٥٩٤) تنقيد کول اسان دي، کار کول ګران.
(595) Crooked by nature is never made straight by education.
(٥٩٥) د سپي لکۍ په زور
نه سمېږي.
(596) Crust cows have short horns.
(٥٩٦) خداى دې خره له
ښکر نه ورکوي.
(597) Custon is the guide of the ignorant.
(٥٩٧) جاهلان په زړو
کيسو پسې ګرځي.
(598) Cut your coat according to your cloth.
(٥٩٨) د خپل څادر سره
پښې غځوه.
(428) Back again, like a bad penny.
(٤٢٨) بد عادتونه په
اسانۍ سره نه ځي.
(429) Bad company is the devil’s net.
(٤٢٩) خراب ملګري د
شېطان جال دى.
(430) Bad counsel confounds the adviser.
(٤٣٠) څوک چې اسمان ته
لاړې توکي بېرته په هغه راپرېوځي.
(431) Bad customs are better broken up than kept up.
(٤٣١) د بدو رواجونو د
پوره کولو نه پرېښودل غوره دي.
(432) Bad excuses are worse than none.
(٤٣٢) د درواغجنو بهانو
نه يو “نه” ښه دى.
(433) Bald heads are soon shaven.
(٤٣٣) چې بخت خراب شي
مصيبت صبر نه کوي.
(434) Barking dogs seldom bite.
(٤٣٤) چې ډېرې غوريږي
هغه ورېږي نه.
(435) Bashfulness is an enemy to success.
(٤٣٥) په شرع کې شرم
نيشته.
(436) Be a friend to thyself and others will be so too.
(٤٣٦) عزت کوه عزت به
دې کېږي.
(437) Be always in time, too late is a crime.
(٤٣٧) چې ناوخته يې
بدبخته يې.
(438) Be it weal or be it woe, it shall not be always so.
(٤٣٨) وختونه بدلېږي
رابدلېږي، کله درياب کله کرياب.
(439) Be not ashamed of your handicraft.
(٤٣٩) په کار کې شرم
نيشته.
(440) Be not the first to quarrel, nor the last to make it up.
(٤٤٠) په جنګ کې پېل مه
کوه او په صلح کې ځنډ.
(441) Be spring in praising and more so in blaming.
(٤٤١) د چا ستاينه په
احتياط کوه او نيوکه د هغې نه هم په زيات احتياط.
(442) Be surety, and danger is at hand.
(٤٤٢) ضمانت کې خطره خو
وي.
(443) Be never so high, the law is above you.
(٤٤٣) د سر د پاسه سر
شته.
(444) Bear and forbear.
(٤٤٤) د صبر مېوه خوږه
وي.
(445) Beat the dot before the lion.
(٤٤٥) اول د مخامخ خطرې
نه ځان خلاص کړه.
(446) Beauty and folly are often companion.
(٤٤٦) ښايست اکثر احمق
وي.
(447) Beauty has a short date.
(٤٤٧) ښايست د ژمي
ماځيګر دى تېر به شينه.
(448) Beauty is blossom.
(٤٤٨) د ګل عمر دوه
ورځې وي.
(449) Beauty is potent but money is omnipotent.
(٤٤٩) ښکلا کې قوت شته
خو د دولت قوت ته نه رسي.
(450) Beauty without grace is a violet without smell.
(٤٥٠) ښايست بې کماله
لکه ګل بې خوشبويه.
(451) Bees that have honey in their mouth have stings in their tails.
(٤٥١) د ګل سره ازغي
خامخا وي.
(452) Before old age my care was to live well, in old age, to die well.
(٤٥٢) په ځوانۍ کې د ښه
ژوند او په پيرۍ کې د ښه مرګ فکر وي.
(453) Beggar’s bags are bottomless.
(٤٥٣) د سوالګر خېټه نه
ډکېږي.
(454) Beggars must be no choosers.
(٤٥٤) زه دې دوکان ته
نه پرېږدم ته وايې چې درانه يې وتله.
(455) Being on sea, sail; being on land, settle.
(٤٥٥) چې چېرې وسې په
مذهب به د هغو شې.
(456) Believe that you have it, and you have it.
(٤٥٦) قناعت ستر دولت
دى.
(457) Believe well and have well.
(٤٥٧) ښه کوه ښه به
درسره کېږي.
(458) Bells call others to church, but enter not in themselves.
(٤٥٨) ملا بل ته مسئلې
کوي پخپله پرې حملې کوي.
(459) Benefits please like flowers, while they are fresh.
(٤٥٩) ښه ژر هېرېږي.
(460) Best is best.
(٤٦٠) ښه ښه وي.
(461) Best is cheapest.
(٤٦١) چې نه پوهېږې ښه
شى اخله.
(462) Best to bend while it’s twig.
(٤٦٢) عادتونه په
ماشوموالي کې بدلېدى شي.
(463) Betrayers are hatred even by those whom they benefit.
(٤٦٣) غدار د هر چا بدي
شي.
(464) Better a good expectation than a mean possession.
(٤٦٤) دنيا په امېد
ولاړه ده.
(465) Better a penny with right than a thousand without.
(٤٦٥) يوه روپۍ حلاله د
يو لک حرامو روپيو نه ښه ده.
(466) Better be alone than in ill company.
(٤٦٦) بدو خلکو سره د
کېناستو نه ځانله ښه يې.
(467) Better be born lucky than wise.
(٤٦٧) عقل مه غواړه
طالع غواړه رحمانه، عقلمند د طالعمنو نوکران دي.
(468) Better be half-hanged than ill-wed.
(٤٦٨) د بدلمنې ښځې نه
لونډ ښه يې.
(469) Better be idle than ill-employed.
(٤٦٩) د بد کار کولو نه
بېکاره ښه يې.
(470) Better be proficient in one art than smattered in a hundred.
(٤٧٠) په سلو کارونو کې
د سر نښلولو نه د يو کار بشپړول ښه دي.
(471) Better deny at once than promise long.
(٤٧١) د نه پوره
کېدونکو وعدو کولو نه “نه” کول ښه دي.
(472) Better do it than with it done.
(٤٧٢) د يو کار په باره
کې د سوچ کولو نه ښه دا ده چې هغه کار وکړې.
(473) Better die once for all than live in continual terror.
(٤٧٣) د هرې ورځې د
وېرې ډار نه مرګ ښه دى.
(474) Better go about than fall in a ditch.
(٤٧٤) په نېغه لار ځه
که اوږده هم وي.
(475) Better go back than go wrong.
(٤٧٥) په غلطه لار د
وړاندې تلو نه بېرته ستنېدل ښه دي.
(476) Better go to bed supperless than rice in debt.
(٤٧٦) په پور د خوړلو
نه نهر ويده کېدل ښه دي.
(477) Better go to heaven in rags than to hell in embroidery.
(٤٧٧) د ناروا ګټې نه
غريب ښه يې.
(478) Better go without medicine than call in an unskillful physician.
(٤٧٨) نيمچه حکيم پوره
خطر دى.
(479) Better half an egg than an empty shell.
(٤٧٩) د خالي لوښي نه
نيمه اګۍ هم ښه ده.
(480) Better ill-fed than ill-bred.
(٤٨٠) نهر ښه يې خو نه
بې لارې.
(481) Better lose a jest than lose a friend.
(٤٨١) د داسې ټوکې کولو
نه يې نه کول ښه دي چې دوست پرې خفه شي.
(482) Better short of pence than short of sense.
(٤٨٢) بې پېسو ښه يې نه
بې عقله.
(483) Better still rise and fall.
(٤٨٣) د خپل څادر سره
پښې غځول ښه دي.
(484) Better small fish than an empty dish.
(٤٨٤) د خالي لوښي نه
ښه دا ده چې څه خو پکښې وي.
(485) Better suffer for truth than prosper by falsehood.
(٤٨٥) د حق زحمت د
درواغو د راحت نه ښه دى.
(486) Better suffer ill than do ill.
(٤٨٦) غم په خپله زغمه
نورو ته يې مه ورکوه.
(487) Better the feet sleep than the tongue.
(٤٨٧) د پښې ښويېدل ښه
دي نه د ژبې.
(488) Better thou perish than truth.
(٤٨٨) د حق په لار کې د
مرګ نه مه ويرېږه.
(489) Better go ask than go astray.
(٤٨٩) په غلطه لار د
تللو نه ښه دا ده چې پوښتنه وکړې.
(490) Better to be blind than to see ill.
(٤٩٠) د بد نظر د اچولو
په ځاى ړوند ښه يې.
(491) Better to die a beggar than live a beggar.
(٤٩١) د ذلت د ژوند نه
مرګ ښه دى.
(492) Better to trust in God than in His saints.
(٤٩٢) په وليانو د
عقيدې نه ښه دا ده چې په خداى عقيده وساتې.
(493) Better untaught than ill-taught.
(٤٩٣) د خراب تعليم نه
بې تعليمه ښه يې.
(494) Between the devil and the deep sea.
(٤٩٤) چې نه مخکې لار
لرې او نه وروسته تلى شې.
(495) Beware of a silent dog and still water.
(٤٩٥) د ژمي په لمر او
د دښمن په خندا اعتبار نشته.
(496) Beware of him who regards not his own reputation.
(٤٩٦) چې د ځان عزت نه
پېژني نو د بل به څه وپېژني؟
(497) Beware of no man more than thyself.
(٤٩٧) ښه او بد دې په
خپل لاس کې دي.
(498) Beware of one who flatters unduly; he will also censury unjustly.
(٤٩٨) چې څوک دې هيڅ بې
هيڅه ستاينې کوي هغه به دې هيڅ بې هيڅه بد هم وايي.
(499) Birds of feather flock together.
(٤٩٩) کوتره له کوترې
سره او باز له باز سره.
(500) Black is the badge of hell.
(٥٠٠) تورتم د دوزخ
نخښه ده.
(501) Black will take no other hue.
(٥٠١) په تور بل رنګ نه
خېژي.
(502) Blame is the lazy man’s wages.
(٥٠٢) د ناراسته سړي
معاش څه؟ خبرې!
(503) Blind zeal only does harm.
(٥٠٣) ړوند جذباتيت د
زيان سبب جوړېږي.
(504) Blood is thicker than water.
(٥٠٤) لاس چې مات شي
خپلې غاړې له ځي.
(505) Blow will answer blows.
(٥٠٥) د سُوک ځواب په
سُوک.
(506) Blushing is virtue’s colour.
(٥٠٦) شرم د حيا نخښه
ده.
(507) Bodies devoid of mind are as statues in the market-place.
(٥٠٧) د بې عقله سړي
مثال د بُت دى.
(508) Bodily labour earns not much.
(٥٠٨) په مزدورۍ څه
کېږي.
(509) Bones for those who come late.
(٥٠٩) ناوخته کولو کې
تاوان دى.
(510) Books and friends should be few and good.
(٥١٠) کتابونه او
دوستان لږ خو ښه ساته.
(511) Borrowed cats catch no mice.
(٥١١) د سوال په اوبو
جرنده نه ګرځي.
(512) Brave actions never want a trumpet.
(٥١٢) ښه کارونه څوک د
نوم لپاره نه کوي.
(513) Bright to sight, heart’s delight.
(٥١٣) کوم شى چې په زړه
ښه ولګي هغه زړه خوشحالوي.
(514) Bring not a bagpipe to a man in trouble.
(٥١٤) په زهيرو زړونو
ګوتې مه وهه.
(515) Broken sacks will hold no corn.
(٥١٥) مات شوي زړونه نه
روغېږي.
(516) Brothers quarrel like thieves inside a house, but outside their swords
leap out in each other’s defense.
(٥١٦) ورونه که د کور
دننه د يو بل وينې هم وڅکي خو له کوره بهر بيا د يو بل ملاتړ ته رادانګي.
(517) Building and marrying of children are great wasters.
(٥١٧) په کور جوړولو او
واده کولو پېسې خو لګي.
(518) Bullies are generally cowards.
(٥١٨) څوک چې لاپې وهي
هغه ډارن وي.
(519) Burns not your hose to fright away the mice.
(٥١٩) په سپږه پسې لمڅى
سوځول.
(520) Business neglected, business lost.
(٤٢٠) په کار کې بې
پرواهي کار له منځه وړي.
(521) Business is the salt of life.
(٥٢١) د ژوند خوند خو
په کار دى.
(522) But one egg and that too addled.
(٥٢٢) يوه ها او هغه هم
سخا!
(523) Buy what you do not want, and you will sell what you cannot spare.
(٥٢٣) چې بې ضرورته
شيان دې اخيستل نو د ضروري شيانو خرڅولو ته به اړ کېږې.
(524) Buyers want a hundred eyes; sellers none.
(٥٢٤) اخيستونکى خپل
زړه ته ګوري، خرڅوونکى خپل ته.
(525) By taking always out and never putting in, the bottom is soon reached.
(٥٢٥) چې خوراک وي او
ګټه نه وي د قارون خزانه هم ختمېږي.
(526) By doing nothing we learn to do ill.
(٥٢٦) د وزګار په مزغو
کې شېطان ناست وي.
(527) By losing present time we lose all time.
(٥٢٧) وخت له لاسه
ورکول هر څه له لاسه ورکول دي.
(528) By other’s faults wise men correct their own.
(٥٢٨) عقل د کم عقلو نه
زده کېږي.
(529) By time all things are produced and judged.
(٥٢٩) وخت ښه قاضي دى.
(530) By trying the Greeks got into try.
(٥٣٠) په همت هر څه
کېږي.
(531) By bearing with others, you shall be borne with.
(٥٣١) څه چې کرې هغه به
رېبې.
(532) By his very concealment he added fame to fame.
(٥٣٢) مشهور چې ورک شو نور مشهور شو.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انګلیس ترجمه پښتو متلونه پنځم مخ
(٦٦٧) زورور سره بحث څه کوې.
(668) Do not believe any one about yourself more than yourself.
(٦٦٨) د خپل ځان نه هم ته ښه خبر يې.
(669) Do not attempt to rival the powerful.
(٦٦٩) فيلانو سره ټانټې مه جووه.
(670) Do not be in hurry to tie what you cannot untie.
(٦٧٠) د داسې غوټې په تړلو کې بيړه مه کوه چې بېرته يې خلاصولى نشې.
(671) Do not cry before you are hurt.
(٦٧١) د ډز نه مخکې مه مره.
(672) Do not do what is already done.
(٦٧٢) شوى کار بيا کول هيڅ ګټه نلري.
(673) Do not disturb an evil which is well buried.
(٦٧٣) مړه خره مه راژوندي کوه.
(674) Do not go to the council-hall before you are called.
(٦٧٤) چې چا درنه مشوره غوښتې نه وي خبره مه کوه.
(675) Do not effusively offer your right hand to everyone.
(٦٧٥) هر چا سره دوستي مه کوه.
(676) Do not give me words instead of meal.
(٦٧٦) په خبرو خېټه نه مړېږي.
(677) Do not flee conversation, nor let your door be always shut.
(٦٧٧) مه چاړا جوړېږه مه کړتو.
(678) Do not fight against two adversaries.
(٦٧٨) په يو وخت دوو مخالفينو سره مه جنګېږه.
(679) Do not entrust your all to one vessel.
(٦٧٩) ټول دولت دې په يو ځاى کې مه لګوه.
(680) Do evil and look for like.
(٦٨٠) چې بد کوې بد به درسره کېږي.
(681) Do not judge the horse by the harness.
(٦٨١) په ظاهر لباس غلط د سړي مه شه + منځ يې ګوره چې چغزۍ دى که مټاک.
(682) Do not keep a dog and bark yourself.
(٦٨٢) هر کار په خپله مه کوه.
(683) Do not lose your friend for your jest.
(٦٨٣) داسې ټوکه مه کوه چې دوست درنه خفه شي.
(684) Do not pluck the beard of a dead lion.
(٦٨٤) په مړ زمري ګوزار کول د سپکو کار دى.
(685) Do not poke into the rest of hornets.
(٦٨٥) د غومبسو سوړې ته سر مه ورښکاره کوه.
(686) Do not pull all your eggs in one basket.
(٦٨٦) ټولې اګۍ په يوه بکسه کې مه اچوه.
(687) Do not put the saddle on the wrong horse.
(٦٨٧) سرچپه کار مه کوه.
(688) Do not quarrel vehemently about other people’s business.
(٦٨٨) د نورو په جګړو کې خپل سر مه ننباسه.
(689) Do not reckon your chickens before they are hatched.
(٦٨٩) اګۍ لا ماتې نه دي او ته چرګوړي شمارې.
(690) Do not rob Peter to pay Paul.
(٦٩٠) يو سره د ښه کولو لپاره بل سره بد مه کوه.
(691) Do not run against hungry man.
(٦٩١) وږى زمرى لا خطرناک وي.
(692) Do not take the antidote before the poison.
(٦٩٢) زهر دې لا څښلي نه دي او دوا يې خورې.
(693) Do not talk Arabic in the house of a Moor.
(٦٩٣) جاهلانو ته د علم خبرې مه کوه.
(694) Do not tie asses with horses.
(٦٩٤) اسونه او ټټوان يو برابر مه شمېره.
(695) Do not trust to appearance.
(٦٩٥) په ظاهر صورت غلط د سړي مه شه.
(696) Do that which is right and let come what come may.
(٦٩٦) په حق خبره کې د چا پرواه مه کوه.
(697) Do well and doubt no men.
(٦٩٧) ښه کوه هيڅوک درته بد نشي ويلاى.
(698) Do ill and doubt all men.
(٦٩٨) غل ته ټول خلک غله ښکاري.
(699) Do well and have well.
(٦٩٩) ښه کوه ښه به درسره کېږي.
(700) Do you grow gentler and better as old age creeps on?
(٧٠٠) چې عمر زياتېږي نو پوهه هم زياتېږي.
(701) Do you wish never to be sad? Live rightly.
(٧٠١) که غواړې چې هيڅکله غمجن نه شې نو په سمه لار ځه.
(702) Dogs never go into mourning when a horse dies.
(٧٠٢) په پردي کار کې کار مه لره.
(703) Doing nothing is doing ill.
(٧٠٣) چې هيڅ نه کوې نو ښه نه کوې (وزګار کېناستل ښه کار نه دى).
(704) Draw not thy bow before the arrow be fixed.
(٧٠٤) کچه فصل رېبل ناپوهي ده.
(705) Dread and affection never exist together.
(٧٠٥) مينه کول د ډارنو کار نه دى.
(706) Dring nothing without seeing it; sign nothing without reading it.
(٧٠٦) هر کار ښه په غور کوه.
(707) Drop by drop the sea is drained.
(٧٠٧) چې ګټه نه وي په لکونو روپۍ هم ختمېږي.
(708) Dry bread at home is better than roast meat abroad.
(٧٠٨) د کور سوکړک سابه د بهر د چرګانو نه ښه دي.
(709) Dry shoes won’t catch fish.
(٧٠٩) چې ملا ټيټه نه کړې هيڅ نشې ترلاسه کولى.
(710) Dumb dogs are dangerous.
(٧١٠) غلې بلا زياته خطرناکه وي.
(533) Calamity is the touch stone of a brave mind.(٥٣٣) په مصيبت کې د بهادرۍ پته لګي.
(534) Calamities make great talkers.
(٥٣٤) مصيبتونه په خلکو خبرې کوي.
(535) Calculate well before you speak.
(٥٣٥) اول سوچ کوه بيا وايه.
(536) Call a spade a spade.
(٥٣٦) سپين ته سپين او تور ته تور ويل.
(537) Call not the devil; he will come fast.
(٥٣٧) د شېطان نوم مه اخله سمدستي راځي.
(538) Care follows increasing wealth and the desire for greater things.
(٥٣٨) چې څومره دولت زياتېږي هومره ورسره لالچ او فکر هم زياتېږي.
(539) Can the Ethiopian change his skin?
(٥٣٩) تور رنګ په صابون نه سپينېږي.
(540) Cares passes every age.
(٥٤٠) سودايي د سودا نه نه خلاصېږي.
(541) Carrion crows bewail the dead sheep and then eat them.
(٥٤١) کارغان اول شور کوي بيا مردارى خوري.
(542) Cast not dust into the well that gives you water.
(٥٤٢) په کوم لوښي کې چې خورې په هغې کې غول مه کوه.
(543) Cast not forth the old water till the new comes in.
(٥٤٣) چې تر څو دې نوې مزدوري نه وي موندلې د زړې نه لاس مه وينځه.
(544) Catch not at the shadow and lose the substance.
(٥٤٤) غوږ يې بچ کاوه پوزه يې پرې شوه.
(545) Catch the bear before you sell his skin.
(٥٤٥) خيالي پلاوونه مه پخوه.
(546) Caution is the parent of safety.
(٥٤٦) د حفاظت لپاره احتياط ضروري دى.
(547) Chance contrives better than we ourselves.
(٥٤٧) په دنيا د چانس حکومت دى.
(548) Chance makes relations; choice makes friends.
(٥٤٨) خپلوي په تصادف او دوستي په خوښه جوړېږي.
(549) Change your pleasure, but never change your friends.
(٥٤٩) شغل بدلوه خو دوستان مه بدلوه.
(550) Changing of words is lighting of hearts.
(٥٥٠) يو بل ته په حال ويلو زړونه سپکېږي.
(551) Charity begins at home.
(٥٥١) اول ځان دى بيا جهان دى.
(552) Charity gives herself rich; covetousness hoards itself poor.
(٥٥٢) انسان په خېرات ورکولو شتمن او په لالچ کولو غريب ښکاري.
(553) Chastity once tarnished can be restored by no art.
(٥٥٣) د ښځې په لمن چې يو ځل داغ ولګېده بيا نه پاکېږي.
(554) Cheat me in the price, but not in the goods.
(٥٥٤) ګران يې راکه خو ښه راکه.
(555) Cheats never prosper.
(٥٥٥) د دوکې انجام ناکامي!
(556) Child is the father of man.
(٥٥٦) د نن ماشومان د سبا پلاران دي.
(557) Children and fools tell the truth.
(٥٥٧) د ماشومانو او احمقانو په خوله کې خبره نه ټينګېږي.
(558) Children are certain care, but very uncertain comforts.
(٥٥٨) په ماشومانو به ته پام خامخا کوې خو په تا؟ خداى خبر!
(559) Children are poor man’s riches.
(٥٥٩) د غريب دولت د هغه بچي دي.
(560) Children are what you make them.
(٥٦٠) د ماشومانو مازغه د سپينې پاڼې په څېر وي چې څه پرې ليکې پرې ليکل کېداى شي.
(561) Chips of the same block.
(٥٦١) د يوې سوړې ماران.
(562) Choose neither a woman nor linen by candle light.
(٥٦٢) ښځه او رخت د ورځې په رڼا کې ګوره بيا يې اخله.
(563) Choose not a house near an inn, or in a corner.
(٥٦٣) کور مه د بازار په څنګ کې اخله مه يې ترې ليرې.
(564) Christmas comes but once a year.
(٥٦٤) اختر هره ورځ نه راځي.
(565) Circumstances alter cases.
(٥٦٥) حالات معاملات بدلوي.
(566) Cleanliness is a fine life-preserver.
(٥٦٦) پاکوالى نيم ايمان دى.
(567) Claw me and I will claw thee.
(٥٦٧) ته له ما جار، زه له تا جار.
(568) Cleanliness is next to godliness.
(٥٦٨) پاکوالى بزرګۍ سره په دويمه درجه دى.
(569) Cleverness seeks cleverness.
(٥٦٩) اوسپنه په اوسپنه غوڅېږي.
(570) Close sits my shirt, but closer my skin.
(٥٧٠) خپل خپل او پردى پردى وي.
(571) Come not to the counsel uncalled.
(٥٧١) بې غوښتنې مشوره مه ورکوه.
(572) Companionship with a powerful person is never to be trusted.
(٥٧٢) د زورور په دوستۍ اتبار مه کوه.
(573) Coming events cast their shadows before hand.
(٥٧٣) د نر ځوى په زانګو کې پته لګي.
(574) Comparisons are odious.
(٥٧٤) مقايسې خوا بدوونکې وي.
(575) Condition makes and condition breaks.
(٥٧٥) حالات جوړول کا او حالات ماتول کا.
(576) Confidence begets confidence.
(٥٧٦) د زړه نه زړه ته لار وي.
(577) Conscience is a god to all mortals.
(٥٧٧) ضمير د ټولو انسانانو خداى دى.
(578) Consider that a friend may be made out of an enemy.
(٥٧٨) د دښمن نه هم دوست جوړېدلى شي.
(579) Confidence, like the soul, never returns thither whence it has departed.
(٥٧٩) د اعتبار مثال د روح دى، چې يو ځل لاړ، لاړ.
(580) Conscience places a bridle upon the tongue.
(٥٨٠) ضمير د ژبې قېضه ده.
(581) Confidence placed in another often compels confidence return.
(٥٨١) د اعتبار نه اعتبار پېدا کېږي.
(582) Contented with your lot, you will live wisely.
(٥٨٢) په خپل قسمت قانع اوسه ژوند به دې ښه تېرېږي.
(583) Counsel is never out of date.
(٥٨٣) مشوره هر وخت اخله.
(584) Courage is often caused by fear.
(٥٨٤) که ګور ګران دى د مړي ناکام دى.
(585) Courtesy costs nothing.
(٥٨٥) په ښو اخلاقو خرچه نه کېږي.
(586) Courtesy is cumbersome to him that knows it not.
(٥٨٦) په شرم دې هغه وشرمېږي چې په شرم پوهېږي.
(587) Courtesy on one side only lasts not long.
(٥٨٧) يو طرفه اخلاق تلپاتې نه وي.
(588) Courts have no almanacs.
(٥٨٨) د ځنګل د پاچا خپله خوښه ده چې بچي راوړي که اګۍ!
(589) Covetousness breaks the bag.
(٥٨٩) لالچ هيڅ ګټه نلري.
(590) Covetousness is generally incureable.
(٥٩٠) تمه هيڅ علاج نلري.
(591) Cowardice is the mother of cruelty.
(٥٩١) ډارنتيا د ظلم مور ده.
(592) Crafty men deal in generalities.
(٥٩٢) مکار خلک نېغه خبره نه کوي.
(593) Creep before you gang.
(٥٩٣) له منډې وړاندې تلل زده کړه.
(594) Criticism is easy and art is difficult.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انګلیس ترجمه پښتو متلونه څلورم مخ
(604) Daub yourself with honey and you will be covered with flies.
(٦٠٤) په بارداره ونه تل ورېږي کاڼي.
(605) Daughters and dead fish are not keeping wares.
(٦٠٥) پېغله لور او مړ ماهي په کور کې د ساتلو نه دي.
(606) Daylight will peep through a very small hole.
(٦٠٦) ريښتيا اخر هم ځان ښکاره کوي.
(607) Dean men are of no family and are akin to none.
(٦٠٧) مړو سره چا خپلوي کړې!
(608) Dead men bite not.
(٦٠٨) مړي به دې څه وکړي.
(609) Dead men open the eyes of the living.
(٦٠٩) هر زنده چې د مرده په قبر ورشي + بس دى دومره نصيحت په دا دنيا.
(610) Death and the sun are not to be looked on with a steady eye.
(٦١٠) د مرګ او لمر په سترګو کې سترګې نشي اچول کېدى.
(611) Death defies doctor.
(٦١١) د مرګ دارو نشته.
(612) Death devour lambs ad well as sheep.
(٦١٢) مرګ ځوان او بوډا نه ګوري.
(613) Death does not end all things.
(٦١٣) مرګ انجام د هستۍ نه دى.
(614) Death is bitter to man in prosperity or in much bitterness.
(٦١٤) په ښه وخت او ښه کاروبار کې مرګ زيات تريخ وي.
(615) Death is in the pot.
(٦١٥) که ډوډۍ پردۍ ده نو خېټه خو دې خپله ده.
(616) Death keeps no calendar; Death foreseen come not.
(٦١٦) د مرګ هيڅ وخت نه دى معلوم.
(617) Death meets us everywhere.
(٦١٧) مرګ هر ځاى راتلاى شي.
(618) Death takes no excuse.
(٦١٨) مرګ هيڅ بهانه نه مني.
(619) Debt is a grievous bondage to an honourable man.
(٦١٩) قرض د عزتمند پښې تړي.
(619) Death alone reveals how insignificant the paltry bodies of men are.
(٦١٩) مرګ انسان ته د هغه حېثيت په ګوته کوي.
(620) Death is rest from labour and miseries.
(٦٢٠) مرګ دې د ټولو مشکلاتو نه خلاصوي.
(621) Death comes even to the monumental stones and the names inscribed thereon.
(٦٢١) مرګ نه د هيچا خلاصون نشته.
(623) Death is better than suspense.
(٦٢٣) انتظار د مرګ نه هم سخت دى.
(624) Death with friends is a festival.
(٦٢٤) يارانو سره دوزخ هم جنت دى.
(625) Debts make freemen slaves.
(٦٢٥) پور ازاد خلک غلامان کړي.
(626) Deciet is in haste, but honesty can stay a fair measure.
(٦٢٦) د دوکه باز بيړه وي خو د ديانتدار څه وېره ده؟
(627) Deciet will not succeed long.
(٦٢٧) د حرامو پړى لنډ وي.
(628) Deceiving a deceiver is no knavery.
(٦٢٨) غل په غل واوښت.
(629) Deeds are males and words are females.
(٦٢٩) سړي کار کوي او ښځې خبرې.
(630) Deep rivers flow in silence.
(٦٣٠) په خاموشۍ کې هم شور شته.
(631) Delays are dangerous.
(٦٣١) د نن کار سبا ته مه پرېږده.
(632) Delays increase desires and sometimes extinguish them.
(٦٣٢) ځنډول شوق زياتوي خو کله کله يې وژني هم.
(633) Deliberate slowly, execute promptly.
(٦٣٣) سوچ کرار خو کار تېز کوه.
(634) Deliberating is not delaying.
(٦٣٤) غور کول د وخت د خرابولو په مانا نه دى.
(635) Dependence is but a poor trade.
(٦٣٥) پردى کټ د نيمې شپې وي.
(636) Despair not only aggravates our misery, but our weakness.
(٦٣٦) مايوسي تکليف او کمزوري دواړه زياتوي.
(637) Desperate disease have desparate remedies.
(٦٣٧) د غټ مرض علاج دروند وي.
(638) Depise not your enemy.
(٦٣٨) دښمن ته سپک مه ګوره.
(639) Destiny leads the willing but drags the unwilling.
(٦٣٩) قسمت د همت ملګرتيا کوي.
(640) Destiny will find out a way.
(٦٤٠) قسمت لار وباسي.
(641) Devotion has mastered the hard way.
(٦٤١) په زيار هر څه کېږي.
(642) Devise not evil against thy neighbour.
(٦٤٢) د ګاونډي بد مه غواړه.
(643) Diamonds cut diamonds.
(٦٤٣) اوسپنه په اوسپنه غوڅېږي.
(644) Different sores have different salves.
(٦٤٤) څنګ چې مرض وي هغسې يې دوا وي.
(645) Difficulties give way to diligence.
(٦٤٥) مصيبت د محنت نه تښتي.
(646) Diffidence is the right eye of prudence.
(٦٤٦) پرهېز د اوښيارۍ ښي سترګه ده.
(647) Diligence is a great teacher.
(٦٤٧) محنت ښه استاذ دى.
(648) Dirt dirtiest upon the fairest spot.
(٦٤٨) په سپينه جامه تور داغ د لرې نه ښکاري.
(649) Diligence is the mother of good fortune.
(٦٤٩) محنت د دولت مور ده.
(650) Dirty water does not wash clean.
(٦٥٠) د بدو نه د ښو تمه نشي کېداى.
(651) Discover not a secret to another.
(٦٥١) راز چا ته مه وايه.
(652) Discreet women have neither eyes nor ears.
(٦٥٢) عقلمندې ښځې نه څه ويني نه څه اوري.
(653) Discretion is the better part of valour.
(٦٥٣) بهادرۍ سره عقلمندي هم ضروري ده.
(654) Disgraces are like cherries – one draws another.
(٦٥٤) غم يواځې نه راځي (يو غم په ځان پسې نور غمونه راوړي).
(655) Displease none if you can avoid it.
(٦٥٥) که امکان لري هيڅوک مه خفه کوه.
(656) Distant drums sound well.
(٦٥٦) د ليرې نه هر څه ښه ښکاري.
(657) Dishonour is worse than death.
(٦٥٧) د ذلت د ژوند نه مرګ ښه دى.
(658) Diversity of humour breedeth tumours.
(٦٥٨) مختلف نظرونه څنګه يو کېداى شي؟
(659) Do all things as someone were watching.
(٦٥٩) په هر کار کې داسې ګڼه چې د چا نه پټ نه يې.
(660) Do as I say, not as I do.
(٦٦٠) قول ته مې ګوره، عمل ته نه.
(661) Do as most men do and men will speak well of thee.
(٦٦١) چې څه نور خلک کوي هغه ته هم کوه، ټول خلک به درته ښه وايي.
(662) Do as you would be done by.
(٦٦٢) چې څه ځان له خوښوې هغه نورو له هم خوښوه.
(663) Do good and forget.
(٦٦٣) نېکي وکړه او درياب ته يې واچوه.
(664) Do good and care not to whom.
(٦٦٤) نېکي او تپوس!
(665) Do good and then do it again.
(٦٦٥) نېکي بيا بيا کوه.
(666) Do not add fire to fire.
(٦٦٦) په اور تېل مه اچوه.
(667) Do not argue against the sun.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انګلیس ترجمه پښتو متلونه دريم مخ
(٧٨٢) هر څوک خپل څيز ته ښه وايي.
(783) Every man remembers his own interests.
(٧٨٣) هر څوک د خپلې ګټې سوچ کوي.
(784) Every man thinks his own geese swans.
(٧٨٤) هر څوک خپل ټټو ته اس وايي.
(785) Every man to his taste.
(٧٨٥) د هر چا خپل مزاج دى.
(786) Every man to his trade.
(٧٨٦) هر چا سره خپل کار ښه ښکاري.
(787) Every man is blind to his own cause.
(٧٨٧) د خپلې ګټې لپاره هر څوک هر څه کوي.
(788) Every medal has its reverse side.
(٧٨٨) د هر عکس دوه مخه وي.
(789) Every miller draws water to his own mill.
(٧٨٩) هر څوک د ځان لپاره ترخذ وهي.
(790) Every people hath its prophet.
(٧٩٠) هر څوک خپل پېغمبر لري.
(791) Every potter boasts of his own pot.
(٧٩١) په خپله سودا هر دوکاندار قسم خوري.
(792) Every shoe fits nor every foot.
(٧٩٢) د هر کار خپل وخت او ځاى معلوم وي.
(793) Every sin brings its punishment with it.
(٧٩٣) هره ګناه ځان سره خپله سزا راوړي.
(794) Every tub must stand upon its own bottom.
(٧٩٤) په خپل ځان اعتماد پکار دى.
(795) Every vice hath its cloak.
(٧٩٥) د هر عېب لپاره پرده وي.
(796) Every white hath its black, and every sweets its sour.
(٧٩٦) سپينو سره تور وي او خوږو سره تراخه.
(797) Every why has a wherefore.
(٧٩٧) د هر کار څه وجه وي.
(798) Every wrong is avenged on earth.
(٧٩٨) دلته دم او قدم دواړه په حساب دي
(799) Everybody is wise after the event.
(٧٩٩) د موقعې نه وروسته عقل هر چا له راځي.
(800) Everybody’s friend is nobody’s.
(٨٠٠) د هر چا دوست د هيچا دوست نه دى.
(801) Everyone bows to the bush that shelters him.
(٨٠١) څوک چې د چا خوري د هغه ثناء به وايي.
(802) Everyone can find fault, few can do better.
(٨٠٢) تنقيد کول اسان دي خو کار کول ګران.
(803) Everyone fastens where there is gain.
(٨٠٣) هر څوک د مطلب ياري کوي.
(804) Everyone is kin to the rich man.
(٨٠٤) د شتمن سړي خپلوان ډېر وي.
(805) Everyone is witty for his own purpose.
(٨٠٥) د خپل مطلب لپاره هر څوک اوښيار دى.
(806) Everyone wants to praise him who is no more.
(٨٠٦) د مړي صيفت هر څوک کوي.
(807) Everyone puts his fault on the times.
(٨٠٧) هر څوک د خپلې غلطۍ مسئوليت په وخت اچوي.
(808) Everyone should sweep before his own door.
(٨٠٨) په خپل ګرېوان کې وګوره.
(809) Everyone talks of what he loves.
(٨٠٩) چې څه زړه وايي هغه په ژبه راځي.
(810) Everyone is eloquent in behalf of his own cause.
(٨١٠) د خپل مطلب لپاره هر څوک جيګه خبره کوي.
(811) Everyone thinks himself able to advise others.
(٨١١) هر چا ته خپل ځان لقمان حکيم ښکاري.
(812) Everything hath an end.
(٨١٢) هر شى فنا کېدونکى دى.
(813) Everything becomes easy by force of habit.
(٨١٣) په شوق هر څه اسانېږي.
(814) Everything can be endured except case.
(٨١٤) بې کاري له زغمه باهر ده.
(815) Everything comes to them who wait.
(٨١٥) د صبر مېوه خوږه وي.
(816) Everything goes to him who wants nothing.
(٨١٦) د مرور برخه غټه وي.
(817) Everything is dear to its parents.
(٨١٧) کارغه ته هم خپل بچي ښکلي ښکاري.
(818) Eevrything passes away except what is well done.
(٨١٨) ښه عمل تل ژوندى وي.
(819) Evil comes of omission as well as commission.
(٨١٩) ځينې کارونه کول ښه وي او ځينې نه کول.
(820) Evil gains are so ruin.
(٨٢٠) بې ايماني د تباهۍ سبب جوړېږي.
(821) Evil communications corrupt good manners.
(٨٢١) اهنګر سره چې کېنې جامې به دې سوځي.
(822) Everything which is unkown is taken for magnificent.
(٨٢٢) هر څه چې ناليدلي وي د ښه او غټ ګومان پرې کېږي.
(823) Everywhere the poor man is despised.
(٨٢٣) غريب هر چېرته خوار وي.
(824) Evil-doers never lack excuses.
(٨٢٤) بد کار له بهانې ډېرې وي.
(825) Evil is soob believed.
(٨٢٥) په غلطو اوازو خلک زر يقين کوي.
(826) Example is better than precept.
(٨٢٦) د نصيحت نه تمثيل ښه دى.
(827) Excellent with his tongue, but his right hand remiss in the battle.
(٨٢٧) د خبرو باتور خو په کار کې سست.
(828) Excess in nothing this I regard as a principal of the highest value in life.
(٨٢٨) په هر څه کې منځلاريتوب د ژوند تر ټولو ښه سبق دى.
(829) Excess of delight palls appetite.
(٨٢٩) د چا چې واده وي هغه ډوډۍ نه خوري.
(830) Expect no good in return.
(٨٣٠) د نېکۍ د بدل تمه مه کوه.
(831) Exchange is no robbery.
(٨٣١) په کاروبار کې ګټې ته غلا نشي ويل کېداى.
(832) Expedition is the soul of business.
(٨٣٢) ګرځېدل د تجارت لپاره ضروري دي.
(833) Experience comes with ripe years.
(٨٣٣) تجربه په کار کولو ترلاسه کېږي.
(834) Experience cannot be bought too cheap.
(٨٣٤) تجربه په اسانۍ لاس ته نه راځي.
(835) Experience makes a ready man.
(٨٣٥) تجربه د انسان په کار کې پخوالى راولي.
(836) Experience without learning is better than learning without experience.
(٨٣٦) چې عالم وي عمل يې نه وي + لکه په خره باندې چې بار کړې کتابونه.
(837) Extreme justice is often extreme injustice.
(٨٣٧) په انصاف کې هم نرمي ښه وي.
(838) Extremes are dangerous.
(٨٣٨) د سخت دريځۍ انجام خطرناک وي.
(599) Dinty maketh dearth.
(٥٩٩) تشريفات هسې غم دى.
(600) Danger and delight grow on one stock.
(٦٠٠) په خطره کې هم مزه وي.
(601) Danger past, God forgotten.
(٦٠١) چې خطرې نه بهر شوې نو خداى درنه هېر شو.
(602) Dangers are overcome by dangers.
(٦٠٢) سختو سره سړى سخت شي.
(603) Daring serves as a wall.
(٦٠٣) بهادري پکار راځي.
(604) Daub yourself with honey and you will be covered with flies.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انګلیس ترجمه پښتو متلونه دوهم مخ
(720) Ease and honour are seldom bed fellows.
(٧٢٠) د شتمنو خلکو نه خوب وي نه خوراک.
(721) Easier said than done.
(٧٢١) ويل اسان خو کول ګران دي.
(722) East and west, home is best.
(٧٢٢) هر چا ته خپل وطن کشمير دى.
(723) Eat and drink measurely and dealay the medicines.
(٧٢٣) په خوراک څښاک کې احتياط دې له دوايانو ساتي.
(724) Education begins a gentleman, conversation completes him.
(٧٢٤) علم د چا نه سړى جوړوي او اخلاق ترې پوره سړى.
(725) Either Caesar or nobody.
(٧٢٥) يا پاچا او يا هيڅ نه.
(726) Either I will find a way or make one.
(٧٢٦) کلک هوډ هر خنډ ليرې کوي.
(727) Either to conquer or to die.
(٧٢٧) يا تخت يا تخته.
(728) Employment is enjoyment.
(٧٢٨) د بې کاره ژوند څه خوند وي!
(729) Empty vessel makes the most noise.
(٧٢٩) ډډ دېوال غټ غرب کوي.
(730) Empty words buy no barely.
(٧٣٠) په تشو خبرو هيڅ نه کېږي.
(731) Endure this evil lest a worse come up on you.
(٧٣١) په هر حال شکر ايستل پکار دي.
(732) Endless money forms the sinews of war.
(٧٣٢) بې خرته دولت د جنګ لارې ګوري.
(733) Endure a rival with patience.
(٧٣٣) د چا نه سوځه مه.
(734) Enough is as good as a feast.
(٧٣٥) چې ښه دى نو ډېر ښه دى.
(735) Enquire not what’s in another’s pot.
(٧٣٥) د چرګې د مالګې سره څه کار دى.
(736) Envy does not enter an empty house.
(٧٣٦) په خوارو پسې څوک ځي.
(737) Envy has no holidays.
(٧٣٧) حسد قرار نه لري.
(738) Error is always in haste.
(٧٣٨) په بيړه کې غلطي خامخا کېږي.
(739) Even a fly hath its spleen.
(٧٣٩) د غوسې نه څوک خلاص نه دى.
(740) Even a single hair has its own shadow.
(٧٤٠) هر شى څه نا څه ارزښت لري.
(741) Even Aesop has no remedy for obsessions.
(٧٤١) د وهم علاج نه دى ايجاد شوى.
(742) Even a small work needs a big appliance.
(٧٤٢) وړوکىکار هم ډېره پاملرنه غواړي.
(743) Even death does not come on asking.
(٧٤٣) په سوال مرګ هم نه راځي.
(744) Even ill-luck is good for something in a wise man’s head.
(٧٤٤) اوښيار سړى د مصيبت نه هم ګټه اخلي.
(745) Even laughter is an injury to one who has suffered great loss.
(٧٤٥) په غمزپلي خندا هم بده لګي.
(746) Even the lion must defend itself against the flies.
(٧٤٦) واړه نه واړه مصيبت ته هم ځان چمتو کوه.
(747) Even the wound is healed the scar remains.
(٧٤٧) زخم چې روغ هم شي نښه يې پاتې کېږي.
(748) Every advantage brings its disadvantage.
(٧٤٨) ګلونو سره ازغي خامخا وي.
(749) Every beginning is cheerful.
(٧٤٩) هر نوى کار خوږ وي.
(750) Even walls have ears.
(٧٥٠) دېوالونه هم غوږونه لري.
(751) Every bird is known by its note.
(٧٥١) هر څوک د خبرو نه پېژندل کېږي.
(752) Every bird must hatch her own egg.
(٧٥٢) خپل کار په خپله کوه.
(753) Every bird thinks its own nest charming.
(٧٥٣) خپل څيز هر چا ته ښه ښکاري.
(754) Everybody’s business is nobody’s business.
(٧٥٤) د هر چا کار د هيچا کار نه وي.
(755) Every cloud has a silver lining to it.
(٧٥٥) په بدو وختونو پسې ښه وختونه هم راځي.
(756) Every cock can crow on his own dunghill.
(٧٥٦) په خپله کوڅه کې خو شړلى سپى هم نر وي.
(757) Every day hath its night.
(٥٧٥) په روژه پسې اختر وي.
(758) Every day is not Sunday.
(٧٥٨) هره ورځ اختر نه وي.
(759) Every deed is to be judged byu the doer’s intention.
(٧٥٩) د عملونو دارومدار په نيت دى.
(760) Every dog has his day.
(٥٦٠) ښه ورځ په هر چا راځي.
(761) Every door may be shut but death’s door.
(٧٦١) د مرګ دروازه نه بندېږي.
(762) Every error is not to be called folly.
(٧٦٢) غلطي د هر چا نه کېږي.
(763) Every evil thing is easily stifled at its birth; allowed to become old it generally becomes too powerful.
(٧٦٣) بدي په اول سر کې ختموه، که غټېدو ته دې پرېښوده بيا ورسره هيڅ نه کېږي.
(764) Every flatterer lives at the expense of the person who listen to him
(٧٦٤) چاپلوسي کوونکي د هغو خوري چې چاپلوسي يې خوښه وي.
(765) Every heart knows its bitterness.
(٧٦٥) په هر پسرلي خزان راځي.
(766) Every hill has its valley.
(٧٦٦) هر کمال له زوال شته.
(767) Every horse thinks his own pack heaviest.
(٧٦٧) هر چا ته خپل بار دروند ښکاري.
(768) Every inch of joy has an ell of alloy.
(٧٦٨) خندا سره ژړا هم وي.
(769) Every land is his native land to a brave man.
(٧٦٩) د اتلانو عزت هر ځاى کې کېږي.
(770) Every insane person believes other people to be mad.
(٧٧٠) لېوني ته هر څوک لېوني ښکاري.
(771) Every land does not produce everything.
(٧٧١) هر څوک هر کار نشي کولى.
(772) Every law has a loophole.
(٧٧٢) په هر قانون کې کمى وي.
(773) Every light has its shadow.
(٧٧٣) د ډيوې لاندې رڼا نه وي.
(774) Every light is not the sun.
(٧٧٤) هر سور ږيرى شاه ګل نه دى.
(775) Every little helps.
(٧٧٥) هر څه پکار راځي.
(776) Every man can tame a shrew except that hath her.
(٧٧٦) د بل کار هر چا ته اسان ښکاري.
(777) Every man has his weak side.
(٧٧٦) د عېب نه هيڅوک هم پاک نه دى.
(778) Every man hath his ill day.
(٧٧٨) که نن په ما ده نو سبا په تا ده.
(779) Every man is little world.
(٧٧٩) هر څوک ځانله يوه وړه دنيا ده.
(780) Every man is the son of his won works.
(٧٨٠) هر چا ته د خپل عمل مېوه رسي.
(781) Every must carry his own cross.
(٧٨١) هر څوک خپل غم په سر دى.
(782) Every man praises his own wares.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انګلیس ترجمه پښتو متلونه
(428) Back again, like a bad penny.
(٤٢٨) بد عادتونه په
اسانۍ سره نه ځي.
(429) Bad company is the devil’s net.
(٤٢٩) خراب ملګري د
شېطان جال دى.
(430) Bad counsel confounds the adviser.
(٤٣٠) څوک چې اسمان ته
لاړې توکي بېرته په هغه راپرېوځي.
(431) Bad customs are better broken up than kept up.
(٤٣١) د بدو رواجونو د
پوره کولو نه پرېښودل غوره دي.
(432) Bad excuses are worse than none.
(٤٣٢) د درواغجنو بهانو
نه يو “نه” ښه دى.
(433) Bald heads are soon shaven.
(٤٣٣) چې بخت خراب شي
مصيبت صبر نه کوي.
(434) Barking dogs seldom bite.
(٤٣٤) چې ډېرې غوريږي
هغه ورېږي نه.
(435) Bashfulness is an enemy to success.
(٤٣٥) په شرع کې شرم
نيشته.
(436) Be a friend to thyself and others will be so too.
(٤٣٦) عزت کوه عزت به
دې کېږي.
(437) Be always in time, too late is a crime.
(٤٣٧) چې ناوخته يې
بدبخته يې.
(438) Be it weal or be it woe, it shall not be always so.
(٤٣٨) وختونه بدلېږي
رابدلېږي، کله درياب کله کرياب.
(439) Be not ashamed of your handicraft.
(٤٣٩) په کار کې شرم
نيشته.
(440) Be not the first to quarrel, nor the last to make it up.
(٤٤٠) په جنګ کې پېل مه
کوه او په صلح کې ځنډ.
(441) Be spring in praising and more so in blaming.
(٤٤١) د چا ستاينه په
احتياط کوه او نيوکه د هغې نه هم په زيات احتياط.
(442) Be surety, and danger is at hand.
(٤٤٢) ضمانت کې خطره خو
وي.
(443) Be never so high, the law is above you.
(٤٤٣) د سر د پاسه سر
شته.
(444) Bear and forbear.
(٤٤٤) د صبر مېوه خوږه
وي.
(445) Beat the dot before the lion.
(٤٤٥) اول د مخامخ خطرې
نه ځان خلاص کړه.
(446) Beauty and folly are often companion.
(٤٤٦) ښايست اکثر احمق
وي.
(447) Beauty has a short date.
(٤٤٧) ښايست د ژمي
ماځيګر دى تېر به شينه.
(448) Beauty is blossom.
(٤٤٨) د ګل عمر دوه
ورځې وي.
(449) Beauty is potent but money is omnipotent.
(٤٤٩) ښکلا کې قوت شته
خو د دولت قوت ته نه رسي.
(450) Beauty without grace is a violet without smell.
(٤٥٠) ښايست بې کماله
لکه ګل بې خوشبويه.
(451) Bees that have honey in their mouth have stings in their tails.
(٤٥١) د ګل سره ازغي
خامخا وي.
(452) Before old age my care was to live well, in old age, to die well.
(٤٥٢) په ځوانۍ کې د ښه
ژوند او په پيرۍ کې د ښه مرګ فکر وي.
(453) Beggar’s bags are bottomless.
(٤٥٣) د سوالګر خېټه نه
ډکېږي.
(454) Beggars must be no choosers.
(٤٥٤) زه دې دوکان ته
نه پرېږدم ته وايې چې درانه يې وتله.
(455) Being on sea, sail; being on land, settle.
(٤٥٥) چې چېرې وسې په
مذهب به د هغو شې.
(456) Believe that you have it, and you have it.
(٤٥٦) قناعت ستر دولت
دى.
(457) Believe well and have well.
(٤٥٧) ښه کوه ښه به
درسره کېږي.
(458) Bells call others to church, but enter not in themselves.
(٤٥٨) ملا بل ته مسئلې
کوي پخپله پرې حملې کوي.
(459) Benefits please like flowers, while they are fresh.
(٤٥٩) ښه ژر هېرېږي.
(460) Best is best.
(٤٦٠) ښه ښه وي.
(461) Best is cheapest.
(٤٦١) چې نه پوهېږې ښه
شى اخله.
(462) Best to bend while it’s twig.
(٤٦٢) عادتونه په
ماشوموالي کې بدلېدى شي.
(463) Betrayers are hatred even by those whom they benefit.
(٤٦٣) غدار د هر چا بدي
شي.
(464) Better a good expectation than a mean possession.
(٤٦٤) دنيا په امېد
ولاړه ده.
(465) Better a penny with right than a thousand without.
(٤٦٥) يوه روپۍ حلاله د
يو لک حرامو روپيو نه ښه ده.
(466) Better be alone than in ill company.
(٤٦٦) بدو خلکو سره د
کېناستو نه ځانله ښه يې.
(467) Better be born lucky than wise.
(٤٦٧) عقل مه غواړه
طالع غواړه رحمانه، عقلمند د طالعمنو نوکران دي.
(468) Better be half-hanged than ill-wed.
(٤٦٨) د بدلمنې ښځې نه
لونډ ښه يې.
(469) Better be idle than ill-employed.
(٤٦٩) د بد کار کولو نه
بېکاره ښه يې.
(470) Better be proficient in one art than smattered in a hundred.
(٤٧٠) په سلو کارونو کې
د سر نښلولو نه د يو کار بشپړول ښه دي.
(471) Better deny at once than promise long.
(٤٧١) د نه پوره
کېدونکو وعدو کولو نه “نه” کول ښه دي.
(472) Better do it than with it done.
(٤٧٢) د يو کار په باره
کې د سوچ کولو نه ښه دا ده چې هغه کار وکړې.
(473) Better die once for all than live in continual terror.
(٤٧٣) د هرې ورځې د
وېرې ډار نه مرګ ښه دى.
(474) Better go about than fall in a ditch.
(٤٧٤) په نېغه لار ځه
که اوږده هم وي.
(475) Better go back than go wrong.
(٤٧٥) په غلطه لار د
وړاندې تلو نه بېرته ستنېدل ښه دي.
(476) Better go to bed supperless than rice in debt.
(٤٧٦) په پور د خوړلو
نه نهر ويده کېدل ښه دي.
(477) Better go to heaven in rags than to hell in embroidery.
(٤٧٧) د ناروا ګټې نه
غريب ښه يې.
(478) Better go without medicine than call in an unskillful physician.
(٤٧٨) نيمچه حکيم پوره
خطر دى.
(479) Better half an egg than an empty shell.
(٤٧٩) د خالي لوښي نه
نيمه اګۍ هم ښه ده.
(480) Better ill-fed than ill-bred.
(٤٨٠) نهر ښه يې خو نه
بې لارې.
(481) Better lose a jest than lose a friend.
(٤٨١) د داسې ټوکې کولو
نه يې نه کول ښه دي چې دوست پرې خفه شي.
(482) Better short of pence than short of sense.
(٤٨٢) بې پېسو ښه يې نه
بې عقله.
(483) Better still rise and fall.
(٤٨٣) د خپل څادر سره
پښې غځول ښه دي.
(484) Better small fish than an empty dish.
(٤٨٤) د خالي لوښي نه
ښه دا ده چې څه خو پکښې وي.
(485) Better suffer for truth than prosper by falsehood.
(٤٨٥) د حق زحمت د
درواغو د راحت نه ښه دى.
(486) Better suffer ill than do ill.
(٤٨٦) غم په خپله زغمه
نورو ته يې مه ورکوه.
(487) Better the feet sleep than the tongue.
(٤٨٧) د پښې ښويېدل ښه
دي نه د ژبې.
(488) Better thou perish than truth.
(٤٨٨) د حق په لار کې د
مرګ نه مه ويرېږه.
(489) Better go ask than go astray.
(٤٨٩) په غلطه لار د
تللو نه ښه دا ده چې پوښتنه وکړې.
(490) Better to be blind than to see ill.
(٤٩٠) د بد نظر د اچولو
په ځاى ړوند ښه يې.
(491) Better to die a beggar than live a beggar.
(٤٩١) د ذلت د ژوند نه
مرګ ښه دى.
(492) Better to trust in God than in His saints.
(٤٩٢) په وليانو د
عقيدې نه ښه دا ده چې په خداى عقيده وساتې.
(493) Better untaught than ill-taught.
(٤٩٣) د خراب تعليم نه
بې تعليمه ښه يې.
(494) Between the devil and the deep sea.
(٤٩٤) چې نه مخکې لار
لرې او نه وروسته تلى شې.
(495) Beware of a silent dog and still water.
(٤٩٥) د ژمي په لمر او
د دښمن په خندا اعتبار نشته.
(496) Beware of him who regards not his own reputation.
(٤٩٦) چې د ځان عزت نه
پېژني نو د بل به څه وپېژني؟
(497) Beware of no man more than thyself.
(٤٩٧) ښه او بد دې په
خپل لاس کې دي.
(498) Beware of one who flatters unduly; he will also censury unjustly.
(٤٩٨) چې څوک دې هيڅ بې
هيڅه ستاينې کوي هغه به دې هيڅ بې هيڅه بد هم وايي.
(499) Birds of feather flock together.
(٤٩٩) کوتره له کوترې
سره او باز له باز سره.
(500) Black is the badge of hell.
(٥٠٠) تورتم د دوزخ
نخښه ده.
(501) Black will take no other hue.
(٥٠١) په تور بل رنګ نه
خېژي.
(502) Blame is the lazy man’s wages.
(٥٠٢) د ناراسته سړي
معاش څه؟ خبرې!
(503) Blind zeal only does harm.
(٥٠٣) ړوند جذباتيت د
زيان سبب جوړېږي.
(504) Blood is thicker than water.
(٥٠٤) لاس چې مات شي
خپلې غاړې له ځي.
(505) Blow will answer blows.
(٥٠٥) د سُوک ځواب په
سُوک.
(506) Blushing is virtue’s colour.
(٥٠٦) شرم د حيا نخښه
ده.
(507) Bodies devoid of mind are as statues in the market-place.
(٥٠٧) د بې عقله سړي
مثال د بُت دى.
(508) Bodily labour earns not much.
(٥٠٨) په مزدورۍ څه
کېږي.
(509) Bones for those who come late.
(٥٠٩) ناوخته کولو کې تاوان
دى.
(510) Books and friends should be few and good.
(٥١٠) کتابونه او
دوستان لږ خو ښه ساته.
(511) Borrowed cats catch no mice.
(٥١١) د سوال په اوبو
جرنده نه ګرځي.
(512) Brave actions never want a trumpet.
(٥١٢) ښه کارونه څوک د
نوم لپاره نه کوي.
(513) Bright to sight, heart’s delight.
(٥١٣) کوم شى چې په زړه
ښه ولګي هغه زړه خوشحالوي.
(514) Bring not a bagpipe to a man in trouble.
(٥١٤) په زهيرو زړونو
ګوتې مه وهه.
(515) Broken sacks will hold no corn.
(٥١٥) مات شوي زړونه نه
روغېږي.
(516) Brothers quarrel like thieves inside a house, but outside their swords
leap out in each other’s defense.
(٥١٦) ورونه که د کور
دننه د يو بل وينې هم وڅکي خو له کوره بهر بيا د يو بل ملاتړ ته رادانګي.
(517) Building and marrying of children are great wasters.
(٥١٧) په کور جوړولو او
واده کولو پېسې خو لګي.
(518) Bullies are generally cowards.
(٥١٨) څوک چې لاپې وهي
هغه ډارن وي.
(519) Burns not your hose to fright away the mice.
(٥١٩) په سپږه پسې لمڅى
سوځول.
(520) Business neglected, business lost.
(٤٢٠) په کار کې بې
پرواهي کار له منځه وړي.
(521) Business is the salt of life.
(٥٢١) د ژوند خوند خو
په کار دى.
(522) But one egg and that too addled.
(٥٢٢) يوه ها او هغه هم
سخا!
(523) Buy what you do not want, and you will sell what you cannot spare.
(٥٢٣) چې بې ضرورته
شيان دې اخيستل نو د ضروري شيانو خرڅولو ته به اړ کېږې.
(524) Buyers want a hundred eyes; sellers none.
(٥٢٤) اخيستونکى خپل
زړه ته ګوري، خرڅوونکى خپل ته.
(525) By taking always out and never putting in, the bottom is soon reached.
(٥٢٥) چې خوراک وي او
ګټه نه وي د قارون خزانه هم ختمېږي.
(526) By doing nothing we learn to do ill.
(٥٢٦) د وزګار په مزغو
کې شېطان ناست وي.
(527) By losing present time we lose all time.
(٥٢٧) وخت له لاسه
ورکول هر څه له لاسه ورکول دي.
(528) By other’s faults wise men correct their own.
(٥٢٨) عقل د کم عقلو نه
زده کېږي.
(529) By time all things are produced and judged.
(٥٢٩) وخت ښه قاضي دى.
(530) By trying the Greeks got into try.
(٥٣٠) په همت هر څه
کېږي.
(531) By bearing with others, you shall be borne with.
(٥٣١) څه چې کرې هغه به
رېبې.
(532) By his very concealment he added fame to fame.
(٥٣٢) مشهور چې ورک شو
نور مشهور شو
(711) Each bird loves to hear himself sing.
(٧١١) خپل ځان هر چا ته ښه ښکاري.
(712) Each man makes his own shipwreck.
(٧١٢) هر څوک د خپلې تباهۍ تيارى په خپله کوي.
(713) Eagles catch no flees.
(٧١٣)هر سړى پېدا دى خپل خپل کار لره کنه
(714) Early birds pick up worms.
(٧١٤) څوک چې مخکې پاڅي هغه وړاندې ځي.
(715) Early ripe, early rotten.
(٧١٥) چې زر ځوانېږي هغه زر بوډا کېږي.
(716) Early sow, early mow.
(٧١٦) چې چا مخکې کرلي هغه به يې مخکې رېبي.
(717) Early start makes easy stages.
(٧١٧) په وخت کار شروع کولو کې اساني پېدا کېږي.
(718) Earth is the best chain.
(٧١٨) انسان په خاوره مړېږي.
(719) Earth’s joys and heaven’s combined.
(٧١٩) هم خرما او هم ثواب.
نور صفحی ته ولاړ سی بل صفه دوهم مخ
مقالهاي اسلامي
3- خون دادن به بیــــــــــــــمار
7- نامهای شِرکیه روزها درجنتریها وسالنامه ها
9- هیچ عملی با جهاد مقایسه کرده نمیشود!
11- ایمان، خنسای شاعر (رضی الله عنها) را دگرگون میکند
12- از بعضى خطبات حکیمانه حضرت عمر بن خطاب رَضِېَ الله تَعَالىٰ عَنْه )
13- امام زهری؛ ستاره پر فروغ علم حدیث
15- خالد بن ولید؛ شمشیر برهنه خدا
16- حضرت حسن مجتبی؛ سردار جوانان بهشت و پرچمدار صلح و همبستگی( ۲ )
17- رحلت حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه وسلم
18- قرآن کتاب هدایت، جامع و معجز
20- تناسب اعداد و کلمات در قرآن
22- ديولسم سپتمبر په اړه کره اسلامی او قرآنی معلومات
خرید وفروش خون حیوانات
قال فی التنویروشرحه : هومبادله شیئ مرغوب فیه بمثله ، خرج غیرالمرغوب کتراب ومیته ودم
ردالمحتار
خطاب به مجاهدین اسلام
یکی از خطابه های امیر المومنین عمر بن خطاب به فرماندهان نظامی اسلام
حضرت امیر المؤمنین عمر بن الخطاب رضی الله عنه به حضرت سعد ابن ابی وقاص فرمانده اسلام در جبهه های شرق؛ جبهه فارس و آنچه پشت آن است نوشت:
(أما بعد فإنی آمرک ومن معک بتقوی الله علی کل حال، فإن تقوی الله أفضل العُدّه علی العدو، وأقوی مکیده فی الحرب، وآمرک ومن معک أن تکونوا أشد احتراساً من المعاصی، من احتراسکم من عدوکم، فإن ذنوب الجیش أخوف علیهم من عدوهم، وإنما ینصر المسلمون بمعصیه عدوهم لله، ولولا ذلک لم تکن لنا بهم قوه؛ لأن عِدّتنا لیس کعدتهم، ولاعُدتنا کعدتهم، فإن استوینا فی المعصیه کان لهم الفضل علینا فی القوه، وإن لم ننصر علیهم بفضلنا، لم نغلبهم بقوتنا ، واعملو أن علیکم فی سیرکم حفظه من الله، یعلمون ما تفعلون، فاستحیوا منهم، ولا تعملوا بمعاصی الله، وأنتم فی سبیل الله، ولا تقولوا أن عدوّنا شرٌّ منا، فلن یسلط علینا وإن أسأنا، فرُبّ قوم مسلط علیهم شرٌّ منهم، کما سلط علی بنی إسرائیل لما عملوا بمساخط الله کفره المجوس، فجاسوا خلال الدیار وکان وعداً مفعولاً، واسألوا الله العون علی أنفسکم کما تسألونه النصر علی عدوکم ، أسأل الله ذلک لنا ولکم).
ترجمه: «اما بعد: من قبل از هر چیز شخص تو (حضرت سعد ابن ابی وقاص رضی الله تعالی عنه) و سایر دلاوران اسلام را به تقوی در هر حال سفارش می دهم، چون پرهیز گاری و تقوی مهمترین و برنده ترین سلاح بر علیه دشمن و قویترین سپر در جنگ است، و به تو و همراهانت دستور میدهم که تا آخرین درجه ممکن خود را از ارتکاب معاصی باز دارید، و بر نفس خود بیشتر از دشمن بترسید، چون گناه لشکر خطرناک تر از حمله دشمن به آنها است، و مسلمانان به سبب گناه دشمنان بر آنان پیروز می شوند، و اگر به این سبب نبود ما قدرت مقابله با آنان را نداشتیم؛ زیرا تعداد ما مثل تعداد آنها نیست و اسباب و وسایل جنگی ما هم با آنها برابری ندارد، اگر ما هم مثل آنها مرتکب گناه شویم آنها در قوت بر ما غالب خواهند شد، و اگر ما بر فضل و برتری بر آنان غالب نشویم با قوت خود نمیتوانیم پیروز شویم و بدانید که فرشتگان خدا ناظر اعمال تان هستند و از آنها حیا کنید و معصیت خدا را نکنید در حالی که شما در راه خدا جهاد میکنید، نگویید دشمن ما از ما بد تر است و به این علت آنها بر ما بیروز نمیشوند حتی اگر ما خوب عمل نکنیم، چه بسا که قوم بدتری بر قوم برتری بیروز شوند، همان گونه که خدا مجوسیان آتش پرست را بر بنی اسرائیل مسلط کرد بعد از این که به سبب اعمال شان گرفتار غضب و خشم خدا شدند (پس در میان خانههایتان براى قتل و غارت شما به جستجو درآمدند و این وعده تحققیافتنى بود) پس از خدا طلب یاری بر نفس های خویش را بکنید همانگونه که از او همیشه طلب نصرت بر دشمن میکنید، و من این نصرت را برای خود و شما مسألت دارم. وآخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین.
حضرت فاروق اعظم عمر ابن الخطاب رضی الله تعالی عنه نه تنها این نامه را خطاب به حضرت سعد ابن ابی وقاص رضی الله عنه نوشت بلکه این نامه را به رزمندگان اسلام ، دستوری کامل و به تمامی نیرو های مجاهدین در تمام ادوار تاریخ اسلامی نوشته است. والسلام
خون دادن به بیــــــــــــــمار
درزمان کنونی که در میدان طبابت وداکتری تزریق خون به بیماران بسیا ر زیاد است پس حکم شریعت دراین باره چنین است که اگر برای مریض خطر مرگ باشد یعنی اگر به مریض خون داده نشود خطر مرگ او میرود پس به مشورۀ داکتر ماهر ،دادن خون به او اشکالی ندارد ویا اگر بدون خون دادن مرض ،بیمار شفا نمی یابد نیز جواز دارد واگر بدون دادن خون نیز امکان دارد پس بهتر انست که جلوگیری شود واگر مطلب از خون دادن ،زیبائی ویا تقویۀ بدن باشد پس ناجائز است وخرید وفروش خون جواز ندارد ،فقط درصورتی که بدون خریداری پیدا نمیشود ،برایش خرید ان جواز دارد وبرای فروشنده هیچ وقت جائز نیست ،واستفاده از خون کافران جواز دارد درصورتی که اشد ضرورت به ان باشد واگر امکان داشته باشد پرهیز شود بهتر است برای اینکه در خون کافران حتما یک اندازه اثراتی وجود دارد که بربالای شخص مسلمان کدام تاثیر منفی بگذارد ،همان طور که داکتران میگویند که انتقال بیماری از طریق خون امکان پذیر است وبه همین دلیل فقها کرام می فرمایند که برای کودک شیر کافر ویا زن فاجره دادن خوب نیست زیرا تاثیرات بد ان زن به کودک انتقال یافته میتواند.
الات جدیده مفتی محمدشفیع رحمه الله تعالی صفحه (١٨١)
درمورد بیع اقساط
م محمد
درزمان کنونی که کمپنی ها وشرکتهای بزرگ ( که کار وبار بیع بالاقساط را انجام میدهند ) درهر یک ماه ،شش ماه ویا یک سال نسبت به اداء کردن ان برای خریدارانش انتظام دادن انعامات را میگرد ،واز پیش برایشان اعلانات مینمایند وبعدا درصورت قرعه اندازی انعام را برای یک ویا چند شخص خاصی میدهد ،پس اینجا این سئوال مطرح میشود که به همراه بیع بالاقساط این نوع انعام رفیق نمودن واز ان فایده گرفتن جائز است ویا نه ؟ ویا این درقمار شامل میشود ویا نه ؟
پس جواب این سئوالات اینست : اینها درقمار داخل نیستند زیرا دراینجا مبیعه (چیز فروخته شده )وثمن (پول ) هر دو متعین یعنی معلوم هستند وبرای هر خریدار مبیعه ان بدست می اید وانعامات را کمپنی ها وشرکتها از منافع خود میدهند پس برای همین این صورت جائز است . واگر در این دو فریقین ،دادن انعام عوض یا مستورالعاقبه میبود وبه شخص مبیعه بدست نمی امد وبعضی ها دست خالی میماندند ،پس انرا از جملۀ قمار شمرده میتوانستیم علامه ابوبکر جصاص در احکام القرآن ۱/ ۲۲۹ دراین باره چنین گفته است ، احقاق بعض وانجاح بعض، ودر اینجا ودراین صورت چنین نیست ،بلکه برای همه مبیعه بدست می اید،و مفتی محمدشفیع رحمه الله نیز در جواهرالفقه ۲/۲۴۵ این را تائید نموده است .
این حکم نفس خود مسئله است ،اما این یک حقیقت است که درپشت پردۀ این نوع کار وبار قمار ذهنی وجود دارد، برای همین این نوع کار وبار حوصله افزایی ضرورت ندارد وبا توجه به حالات موجود این گمان است که دراین نوع کاروبار کراهیت ضرور موجود است .
فقهی مسائل ۴/
دربارۀ کریسمس
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الذی جعل الشمس ضیاءً والقمر نوراً وقدره منازل لتعلموا عدد السنین والحساب .والصلاه والسلام على سیدنا ونبینا محمد وعلى آله وصحبه أجمعین ..وبعد
درعصر وزمان ما مسلمانا ن زیادی همانند غربیها درمراسمهای تفریحی شبانه روزی وبه طور خاص درعیدها ودیگر روزهای مذهبی انها شرکت میکنند ، وبیشتر این مسلمانان خواسته وناخواسته ،دانسته ونادانسته بهمراه عیسویان ویهودیان درمراسمها ی باطل مذهبی انها اشتراک می ورزند وبه انها مبارکیهای کریسمس میدهند .
اگر چه دین مقدس اسلام به انجام واشتراک دراین نوع اعمال اجازه نمی دهد،بلکه حکم تحریم این نوع اعمال را به صراحت بیان میکند .
قبل ازاینکه مایان حکم دین مبین اسلام را دراین مورد بیان نمائیم ،ضرور می پندارم تا مختصرا دربارۀ کریسمس معلومات ارائه بدارم :
معنی ومفهوم کریسمس
کریسمس : Christmas
منظور از کریسمس (Christmas ) (Cristes Mas)است واین یک عبارت قدیمی انگلیسی است که دراصطلاح دینی انها ،قتل ومرگ وبه دار شدن حضرت عیسی (ع)برای خلاصی انسانها ازگناهانی است که انجام میدهند که درموسوعه الحره تفصیلش اینطور بیان گردیده است:
کلمۀ کریسمس دراصلش از دو کلمه تشکیل شده است که کلمۀ اول ان کریست Christکه معنایش است _مخلص_ که نصارا یا عیسویان این کلمه را لقب حضرت عیسی (ع) میدانند وکلمۀ دوم مس mas که معنایش میلاد مانند درامسیس است.
تفصیل این گفتار اینست که :عیسویان به این عقیده هستند که انها (نعوذبالله )حضرت عیسی (ع) را قتل کرده اند ودوباره اورا به اختیارش به صلیب (دار) کشیده اند تا مردم ازگناهانشان پاک شوند و(نعوذبالله )رضایت وارادۀ الله تعالی بوده است تا فرزندش قربانی شود ومردم ازگناهانشان بخشیده شوند و(نعوذبالله)حضرت عیسی (ع)به این مرگ ودار کشیدن مردم را از گناهان پاک کرده است وچنانچه او مردم را از گناهانشان پاک نمود ،مردم نیز باید روز تولد ومرگش را زنده بدارند
قال المحقق تامر إسماعیل حمیدی
تعریف کلمه کریسمس :
Christmas
جاءت من
Cristes Mas
وهی عباره إنجلیزیه قدیمه و تعنی
Mas of Christ
Christmas = Christ mass بالمصطلح الدینی التضحیه بالموت والصلب یعنی = massالمخلص ( مخلص الناس من ذنوبهم بموته وصلبه وقتله )جاء فی الموسوعه الحره
christmas کلمه :: مکونه من مقطعین : المقطع الأول هو Christومعتاها المخلص وهو لقب للسید المسیح المقطع الثانى هو: masوهو مشتق من کلمه فرعونیه معناها میلاد مثل رمسیس معناها ابن رع (را - مسیس) وجائت هذه التسمیه للتأثیر الدینى للکنیسه القبطیه الارثوذکسیه فی القرون الأولى ترکیزنا هنا سیکون على کلمه المخلص : ( Christ )ففی اعتقاد النصارى أنهم قتلوا المسیح وصلبوه باختیاره وتضحیته عن ذنوب الخلق وهذه مشیئه الله أن یضحی بابنه فی اعتقادهم تکفیراً عن ذنوب وخطایا الخلق فهو بهذا الموت والصلب أصبح مخلصاً للناس من ذنوبهم
– تعالى الله عز وجل عن ذلک علواً کبیرا -
اکنون مسلمانان فکر نمایند که آیا براساس عقیده ومذهب عیسویان وباورشان به گفتارهای فوق الذکر دراین نوع مراسمهای مذهبی ودینی انها اشتراک نمودن ویا دراین روزها مبارکی های خاصی را برای یکدیگر دادن ،ازنظر اسلام چگونه است وآیا اسلام به این نوع اعمال اجازه میدهد ؟ ایا یک مسلمان به این عقیده ای که نصارا وعیسویان دربارۀ به قتل رساندن حضرت عیسی (ع) {که انها اورا به قتل رسانده و این قتل کفارۀ گناهان انها میباشد} درمراسمها ی انها شرکت کرده میتوانیم ؟ نعوذبالله
وبه این نیت که عیسویان حضرت عیسی (ع) فرزند خدا میپندارند تلین پیدایش انها است؟
دردین مبین اسلام دراین تردید اشکار ،آیات قرآن کریم مانند خورشیدروشن است قال الله عزوجل ( وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا ، بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا ، وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا )
ترجمه: اینکه انها میگویند که ما عیسی مسیح فرزندمریم را که رسول الله است به قتل رسانده ایم (پس این دروغ است) این نصرانیها عیسی را به قتل نرسانده اند ونه هم به دار اویخته اند ...
در احسن الفتاوی ۱\۴۷ امده است : عقیده کنندگان به مرگ یا شهادت حضرت عیسی علیه السلام ازاسلام خارج هستند وبدون شک وتردید کافر هستند الخ
شیخ ابن عثیمین په مجموع الفتاوى ورسائل الشیخ ۳/۳۶۹ ازابن قیم نقل کرده اند:
ذکر ابن القیم - رحمه الله - فی کتاب ( أحکام أهل الذمه ) حیث قال : " وأما التهنئه بشعائر الکفر المختصه به فحرام بالاتفاق ، مثل أن یهنئهم بأعیادهم وصومهم ، فیقول: عید مبارک علیک ، أو تهْنأ بهذا العید ونحوه ، فهذا إن سلم قائله من الکفر فهو من المحرمات وهو بمنزله أن یهنئه بسجوده للصلیب بل ذلک أعظم إثماً عند الله ، وأشد مقتاً من التهنئه بشرب الخمر وقتل النفس ، وارتکاب الفرج الحرام ونحوه ، وکثیر ممن لا قدر للدین عنده یقع فی ذلک ، ولا یدری قبح ما فعل ، فمن هنّأ عبداً بمعصیه أو بدعه ، أوکفر فقد تعرض لمقت الله وسخطه ." انتهى کلامه –
الحاصل : اشتراک نمودن درمراسمهای عیسایانو ، یهودانو ، یادیگر کفارازنظر اسلام هیچگونه جواز ندارد، بلکه اگر کسی در مراسم انها شرکت میکند وبه این می فهمد که این مراسم مذهبی انها است ،اگر او به این عقیده باشد که این کافران نیز هستند ویا به این نیت به انها مبارکی میدهد پس دراین هیچ شکی نیست که این شخص از اسلام خارج گردیده ومرتد شمرده میشود .
والله تعالی اعلم
سه حکم خداوند برای مومنان
قال الله تعالی : وَأَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (۱۹۵) البقره
ترجمه: ومصرف نمائید {ازاموال خود} در راه خداوند تبارک وتعالی یعنی در راه جهاد ،ونیندازید خودتان را بدستان خود در هلاکت ،واعمال نیک انجام بدهید ، بدون شک الله تعالی نیکوکاران را می پسندد.
تفسیر کوتاه :درآیت ذکر شده الله تبارک وتعالی مسلمانان را به سه حکم مکلف کرده است:
۱= مال ودارایی خود را در راه جهاد خرچ نمودن .یعنی با مال خود هم جهاد کردن ،
۲= ادامه دادن به جهاد ، یعنی به خاطر جهاد، خودمان را به کارهای دنیایی مصروف نسازیم
۳= احسان نمودن :یعنی هرعملی را به نیت خوب به انجام رساندن ، وبا هر مسلمان با رویه واخلاق احسن رفتار ومعامله نمودن .
تفصیل حکم اول اینست: که بربالای هر مسلمانی فرض است که درراه جهاد مال خویش را هم به اندازۀ ضرورت مصرف نماید،مفسرین مینویسند که : علاوه بر فرضیت جهاد بربالای هر مسلمانی فرض است که درراه جهاد به اندازۀ ضرورت ازمال خود مصرف نماید،البته این فرضیت کدام نصاب مشخصی ندارد، ونه هم کدام نصاب دائمی ،بلکه برحسب ضرورت
تفصیل حکم دوم اینست :که ازحضرت ابن عباس ،حضرت حذیفه،حضرت ابرایوب انصاری رضی الله تعالی عنهم ،وازصحابه وتابعین بسیار دیگری روایت است که این آیه زمانی نازل گردید که بعضی ازصحابه فکر نمودند که دیگر ساحۀ اسلام وسعت یافته ،مسلمانان زیاد شده اند،ودیگر به همان اندازۀ قبلی ضرورت به جهاد وجود ندارد،پس ما باید به کشت وکار درمزرعه های خویش نیز اندازه ای مصروف باشیم ومقدار کشت وکار را وسعت دهیم.
پس الله تعالی این حکم را نازل نمود که با دستهای خویش خود را به گودال هلاکت نیندازید ،مقصد ازهلاکت جهاد نکردن است،یعنی اگر شما جهاد را هیله کنید پس الله تبارک وتعالی دشمن را بر شما مسلت میکند ،دشمن شما را میکشد ، ویا درنزدشان به حقارت وذلت زندگی میکنید وهمین طور درنتیجۀ جهاد نکردن به عذابهای مختلف دنیوی مبتلا خواهیم شد،وهم درآخرت براثر ترک این فریضۀ بزرگ الهی به عذاب دردناک مبتلا خواهیم شد ،لهذا به دست خویش خود را ذلیل نمودن ،درعذابهای گوناگون دنیاوی گرفتارشدن ،وبرباد کردن آخرت ،این ازهمۀ هلاکت کلان است که درحقیقت خود را درگودال هلاکت انداختن نیست پس چه است؟
تفصیل حکم سوم اینست :که مسلمان باید هرعمل را به طریقۀ خوب واحسنش انجام دهد ،اگر ان عمل جهاد باشد یا نماز یا روزه یا حج ویا هم اعمال نیک دیگری .وهمینطور باید مسلمان دراخلاق ورویۀ خود با مسلمانان دیگر کوشش نماید که با بهترین وجه احسن با دیگران برخورد نماید اگر درقسمت معاملات باشد یا رفتار ورویه .همین طور باید مسلمان دردوران زندگی روزانۀ خود از خانوده اش گرفته تا جامعه واجتماعی که در ان زندگی میکند با ید با همه برمبنای اخوت اسلامی ودرفضای صمیمیت زندگی کند.
.یعنی هنگامی که شما به تجارتهای ناروا مصروف شدید ،ویا به کشت وکار درمزرعه وکرونده بوخت شوید وجهاد را ترک کنید پس عذاب خداوند تبارک وتعالی برشما نازل خواهد شد ودرهمین عذاب خواهید بود تا وقتی که دوباره توبه کنید ودرایمان کامل داخل شوید ،یعنی دوباره رو به جهاد بیاورید.
نامهای شِرکیه روزها درجنتریها وسالنامه ها
بسم الله الرحمن الرحیم
این دین مبارک ومقدس اسلام است که هر چیز را برای مسلمانان نشان داده است ، اسلام از عقیدۀ توحید شروع شده وبا تکمیل اخلاق به پایان رسیده است ،همانطور که بنیاد واساس اسلام توحید نشان داده شده است ،بنابر این با هرگونه شرک مخالفت شدیدی دارد ،هر ان عقیده ای که شرک درکنارش باخود داشته باشد به سختی انرا رد میکند ،شرک دراسلام یک گناه نه جبران شدنی ویک جرم بسیار بزرگ است وبه مسلمانان امر شده است که خود را از هر نوع گناه حفاظت کنند وخصوصا از گناهان شرکیه ،خداوند متعال درقرآن کریم میفرماید :که بغیر از شرک ،الله همۀ گناهان را معاف میکند .
اما متاسفانه اکثر برادران مسلمان ما ،درنتیجۀ تقلید از کفار دربسیار ی از کارها ،دانسته ونادانسته شریک ومبتلا هستند که ما یک نمونه ومثال انرا در سالنامه ها وجنتریها مشاهده میکنیم ،که تقریبا در اکثر جنتریها وسالنامه ها بغیر از جمعرات وجمعه ،نامها ی دیگر روزها شرکیه است:
۱- ( Sunday ( سنډی ،از دوکلمه مرکب است که یکی "سن" بمعنای "خورشید" ودیگری "دی "بمعنای روز است که معنای مجموعی ان "روز خورشید "است یعنی برگذاری مراسم روز خورشید ،که همراه با این نام بسیاری از مسلمانان اصطلاح همنوع با انرا به کار میبرند یعنی "اتوار"که این نیز از دوکلمۀ مرکب است که یکی ایت به معنای خورشید ودیگری وار بمعنای روز است ، وعیسویان وهندوها برای این ،این روزها را سندی ویا اتوار می نامند که این روزها،روزها ی رخصتی انها است ودراین روز عبادتها ی مخصوص خود را انجام میدهند به عقیدۀ هندوها خورشید بزرگترین وعظیمترین کارساز دیوتا است وبرای همین درهنگام طلوع وغروب خورشید تعظیم زیادی به ان دارند وحتی دربین هندوها ،یک چنین قوم وقبیله ای است که خودشان را {سورج بنسی} یعنی فرزندان خورشید میدانند وخود را معززترین قوم هندوستان میدانند.
۲- Monday)) منډی ،از دو کلمه مرکب است که یکی مون بمعنای ماه ودیگری دی بمعنای روز است که همنوع ان کلمۀ سوموار که از دوکلمه مرکب است که یکی سوم بمعنای ماه ودیگری وار بمعنای روز است که معنای مجموعی ان یعنی بزرگداشت روزماه است .مندر مشهور هندوها که به مندر سومنات مشهور است ودر منطقۀ کاتهیاوار ایالت گجرات موقعیت دارد ودرانجا قرامطه ها وهندوها به صورت مشترک علیه مسلمانها پلان ودسیسه گذاری می کردند وهمین دلیل بود که سلطان محمود غزنوی ان را از بیخ وبن نابود کرد . دروازۀ انرا را به غزنی اورد وانجا نصب کرد اما بدبختانه ظاهر پادشاه افغانستان انرادوباره به جواهر لال نهرو ،تهفه داد ومعنی سومنات به شکل ماه یعنی خدا ،تیار شده بود ودادی را برای این به بت میگفتند که این بت نیز به شکل ماه را داشت ودربین عبادتخانه ،بدون تکیه گاه اویزان شده بود واین به یک نوع ظریفی از چهار طرف بالا ،پایین وچهار اطراف توسط مغناطیس عیار شده بود که بر اثر کشش متوازن ،این ماه درمیان ،ودر بین هوا ایستاده بود وپندتان ها به هندوها میگفتند که این واقعا خدای شما است برای اینکه بدون تکیه گاه درهوا ایستاده است وبه همین دلیل یکی از اقوام هندو خود را چندر بنسی می نامند وخود را بسیار معزز فکر میکنند.
۳- (Tuesday ) ټیوزډی ،معنای تیوزدی سیاره است مگر دراینجا مراد از ان سیارۀ مریخ است که در زبان انگلیسی انرا مارز میگویند ومعنای تیوزدی روز بزرگداشت مارز میگویند که مطابق با ان درزبان هندی منگوار است که معنای منگل ،سرسبز وشاداب ومطلب ان روز بزرگداشت خدای ابادی وسرسبزی است وانها برای این ان را انتخاب کرده بودند که هندوهای قدیم ویونانیها به این عقیده بودند که مریخ دیوتای شادابی است وبه همین منظور از او برای شادابی ونشاط فصلها وابادیها تمنا مینمودند واین کلمۀ هندوها که میگویند "جنگل مین منگل" همین مراد است
۴- (ویډنس ډی (ونزدی)،مخفف ویدنس "وودن" است که درزبان رومانی به ستارۀ عطارد گفته میشود والفاظ هم معنی با این کلمه در هندی بدهـ است که به سیارۀ عطارد گفته میشود ومطلب هر دو زبان اینست که این روز را روز بزرگداشت عطارد می نامند وانها این نام را برای ان برگزیده اندکه عقیدۀ هندوها وسکندنیها براین بود که اگر عطارد بر هرکس مهربان شود ان شخص صاحب عقل وشعور خواهد شد وبه همین دلیل انها عبادت سیارۀ عطارد را می نمودند.
۵- : تهرس ډی ،درزبان سنسکرت به این کلمه ویروار میگویند که معنای ویروار وتهرس هردو "سیارۀ مشتری است وانها دراین روز به عبادت مشتری مشغول بودند واین روز را روز بزرگداشت مشتری میگویند.
۶-: فرائی ډی ، فرای از فرایګادیوی گرفته شده است که معنای ان همسر خداوند است که مراد از ان ستارۀ زهره بود که در هندی به ان شکروار میگویند که معنای شکر بخشندۀ زیبائی است که مراد از این نیز ستارۀ زهره است که معنای مجموعی ان روز بزرگداشت زهره است .
۷-: سنیچر، درزبان انگلیسی نام این روز سنیچریاسیټر است که معنای ان ستارۀ زحل است که مطلب ازان روزبزرگداشت زحل است .درکشورهای غربی مردم قبل از عیسویت عبادت زحل را مینمودند واکنون نیز دربعضی مناطق بزرگداشت این روز به عمل می اید وهندوها که از مدت زیادی به اینسو این روز را گرامی میدارند .
پس برای مسلمانان لازم است تا در سالنامه ها وجنتریها نامهای اسلامی بنویسند وبه این نامها که از کفار بوده وهمه به شرک که یک عمل ناروا است نزدیک است ننویسند .اسلام برایمان عقل وشهور داده است وما باید از نامهای عربی مانند: السبت ،الاحد،الاثنین ،الثلاثاء،الاربعاء،الخمیس ،الجمعه را انتخاب نموده وبنویسیم ویا از نامهایی که اورنگزیب عالمگیری رائج نموده است مانند: جمعه ،هفته ،یکشنبه ،دوشنبه،سه شنبه ،چهارشنبه ،پنجشنبه بنویسیم ویا هم نامهای مناسب دیگری را ایجاد نموده واز ان استفاده نمائیم که از شرک آری وپاک باشند
الله جل جلاله اسلام را برای همیش سربلند وپایدار بدارد. آمین ثم آمین
دشمنی یهود ونصاری با اسلام
قسمت اول
بسم الله الرحمن الرحیم: الحمدلله نحمده و نستعینه و نستغفره و نعوذ بالله من شرور انفسنا و من سیئات اعمالنا من یهده الله فلامضل له و من یضلله فلا هادی له و نشهد ان لاالهالاالله وحده لاشریک له و نشهد ان محمداً عبده و رسوله ، اما بعد:
مقدمه:
(مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً ). {سوره احزاب آیه ۲۳}
ترجمه: در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بودهاند در پیمانی که با او بستهاند . برخی پیمان خود را بسر بردهاند ( و شربت شهادت سرکشیدهاند ) و برخی نیز در انتظارند ( تا کی توفیق رفیق میگردد و جان را به جان آفرین تسلیم خواهند کرد ) . آنان هیچ گونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادهاند ( و کمترین انحراف و تزلزلی در کار خود پیدا نکردهاند ).
خطاب به مسلمانان جهان به خصوص ملت عزیز و مسلمان کشور ما افغانستان!
در این برهه از زمان که کفار عالم، به خصوص یهود و نصاری به رهبری امریکا به کشور عزیز ما افغانستان حمله آورده و این کشور را که از زمان ورود اسلام تا به حال مرکز دین و دیانت و ندای الله اکبر بوده و شریعت غراء محمدی قانون اساسی آن بوده است به اشغال خود درآوردهاند.
ملت مجاهد و مسلمان افغانستان!
تاریخچه و عمر حکومت دست نشانده صلیبی ها را مورد ارزیابی و مطالعه قرار دهید که چه پیام و ارمغانی برای ملت ستمدیده افغانستان آورده است ؟ بعدا از سقوط امارت اسلامی افغانستان عساکر صلیبی به رهبری آمریکایی طاغوت سر زمین افغانستان را اشغال نمود. اعلان جنگ از جانب آمریکا علیه طالبان و بلکه علیه امت اسلامی تحت پرچم صلیب بود. طالبان با همه مشکلاتی که در برخی از سطوح در سر راه شان وجود داشت اما واضح و مسلم است که آرمان اصیل شان حاکم شدن شریعت مقدس اسلام عزیز بوده و میباشد.
بعد از گذشت ده سال از حکومت صلیبی تحت اشغال در افغانستان علاوه بر آنکه مقدسات شما پایمال شد، فرهنگ و ثقافت کفری، فحشا، فساد، ارتداد، الحاد تحت عنوان دموکراسی از طریق ده ها تلویزیون و رادیو و مجله و مرکز فحشا ترویج گردید، منافقین نقاب زده با تابعیت کشور های کفری و متابعین داخلی بر چوکی های کابینه و بر روی خروار ها دالر تکیه زدند، باز هم شما امروز گرسنه، هردم شهید، بینوا و حیران هستید، چرا؟ زیرا کفر صلیبی برای آبادی شما نیامده است، برای ویرانی شما آمده است.
میخواهند از شما انتقام بگیرند چرا که شما با جهاد مقدس خود به دنیای کفر نشان دادید که ز خیره امت و افتخار اسلام در عصر حاضر می باشید ، پس آمده اند تا این قله تسخیر ناپذیر اسلام را از ملت اسلام انتقام بگیرند. اما کور خوانده اند، افغانستان عزیز همان طوریکه امپراطوری کفر کمونیستی را به قبرستان تاریخ سپردند، به یار ی خدای متعال قبرستان کفر صلیبی و یهودی و مزدوران داخلی آنان را نیز خواهد کند. ( انشاءالله).
ملت مسلمان افغانستان!
جنگ ما نه برای بدست آوردن مجدد قدرت و چوکی بلکه برای دین و عقیده است ، زیرا بین اشغال افغانستان توسط شوروی ملحد سابق و اشغال آمریکا و معاونین صلیبی و منافقین داخلی شان هیچ فرقی وجود ندارد، بلکه جفایی که آمریکایی منحوس و منافقین همکارش در طول ده سال ترویج فرهنگ صلیب در افغانستان نموده است، روس ها در طول چهارده سال انجام داده نتوانستند، کسانیکه به دوستی آمریکا، انگلیس و دیگر اشغالگران صلیبی افتخار کرده زیر پرچم آنها و تحت هدایت، مشوره و غلامی آنها به تباهی کشور کمر بسته اند.
هیچ عملی با جهاد مقایسه کرده نمیشود!
أَجَعَلْتُمْ سِقَایَهَ الْحَاجِّ وَعِمَارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آَمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآَخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۱۹) الَّذِینَ آَمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ (۲۰) یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ (۲۱) خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (۲۲) } سوره التوبه .
ترجمه : ایا شما په حاجیان اب میدادید ،آبادی مسجد حرام رابا عمل ان کس برابر کرده است که به الله جل جلاله وبه روزآخرت ایمان آورده باشد،و در راه الله جل جلاله جهاد نموده باشد ،این دو درراه خداوند باهم برابر نمیباشند والله جل جلاله گروه ظالمان را هدایت وراهنمایی نمیکند ،درنزد خداوند ان اشخاص درجه ومقام برتری دارند که ایمان بیاورند ودرراه او خانه وکاشانۀ خود را ترک نموده وبا سر ومال جهاد نمایند،آنها کامیاب هستند،
پروردگارشان برای انها مژدۀ چنان جنت هایی را میدهد که درآنجا برایشان وسائل زندگی ابدی اماده گردیده است وانها درانجا برای ابد زندگی میکنند، به صورت یقین برای خداوند هر چیز برای عوض دادن خدمات وقبولی طاعات فراوان است.
تفسیرکوتاه :دراین آیت الله تعالی فضیلت جهاد را درمقابل اعمال دیگر بیان میکند،حج که یکی ازاصول دین است که اکثر حاجیان ازمناطق دور دست به این سفر دور ودراز با تمامی ماندگی ها دخستگیها به شوق میشتابند،که البته خدمت به چنین مسافرین ارجمند درنزد الله تبارک وتعالی اجر بزدگی خواهد داشت.
همین طور آبادی خانه خدا،بزرگترین حصۀ قسمت یک شخص میباشد،اما دراین جا خداوند جل جلاله این دو عمل را درمقایسه به جهاد درمعنای هیچ شمرده است،وفرموده است :که ایا شما خدمت به حاجیان وآبادی مسجد حرام را یک چنین عملی میپندارید که آنقدر اجر وثواب دریافت خواهید نمود همانند کسانی که به خداوند تعالی وروز آخرت ایمان میآورند و بعدا در راه الله تعالی جهاد میکنند؟
الله تبارک وتعالی این فیصله اش را به صراحت میکندکه :نه خیر ،هیچ عملی درمقابل جهاد مقایسه کرده نمیشود ،الله تعالی ظالمان را هدایت نمیکند ،والله (ج) به مجاهدین خود بشارت میدهد که :ان کسانی که ایمان اورده اند ،هجرت نموده اند ،ودرراه خداوند تبارک وتعالی با مالها ونفسهای خویش جهاد میکنند پس درنزد خداوند این افراد درمقام ومرتبۀ بلندی هستند وهمین افراد در دنیا واخرت کامیاب ورستگار هستند .الله (ج) به این کسان مژدۀ جنت وخشحالی به همراه رحمت خداوندی اش را میدهد وبرای همین مجاهدین دراین جنتها نعمتهای همیشگی وناتمام شدنی است ،مجاهدین برای همیشه در این جنتها میباشند والله تعالی دربدل عمل بسیار خورد انها ،اجر بسیار عظیمی برایشان اعطا میکند .
جهاد درنزد خداوند چنین یک مقام عظیمی دارد که هیچ عمل دیگری ندارد.
درس الحدیث
عن النعمان بن بشیر رضى الله عنه قال کنت عند منبر رسول الله صلی الله علیه وسلم یوم الجمعه , فقال : رجل ما ابالی ان لا اعمل عملا بعد الإسلام الا ان اسقی الحاج وقال : الاخرلاابالی ان لااعمل عملابعدالإسلام الا ان اعمرالمسجد الحرام وقال الأخر الجهاد ، فی سبیل الله عزوجل افضل مماقلتم فزجرهم عمربن الخطاب وقال لاترفعوا اصواتکم عند منبررسول الله صلی الله علیه وسلم وهو یوم الجمعه ولکن اذا صلیت الجمعه دخلت فاستفتیه فیما اختلفتم فیه فأنزل الله عز وجل { اجعلتم سقایه الحاج وعماره المسجد الحرام کمن آمن بالله والیوم الآخروجاهدفی سبیل الله لایستوون عندالله والله لایهدی القوم الظالمین } التوبه. رواه مسلم فی صحیحه .
ترجمه : حضرت نعمان ابن بشیر رضى الله عنه نقل میکند که درروز جمعه درکنار منبر نبی کریم صلی الله علیه وسلم نشسته بودم که یک صحابی گفت :من پس ازقبول اسلام باکی ندارم از اینکه کدام کار نیکی را انجام بدهم بجزء از اینکه به حاجیان آب بدهم ،صحابی دیگری گفت :من نیز پس از قبول اسلام هیچ باکی ندارم ا از اینکه کدام کار نیکی را انجام بدهم بجزء ازاینکه مسجد حرام را تعمیر کنم وصحابی سوّمی گفت :من بعدازقبول اسلام باکی ندارم از اینکه کدام کار نیکی را انجام دهم بغیر از اینکه درجهاد فی سبیل الله اشتراک کنم !!
حضرت عمر ابن خطاب به انها زجر داد که درکنار منبر نبی کریم صلی الله علیه وسلم شور نکنید ،بعد از اینکه از نماز فارغ شدیم ،نزد نبی کریم صلی الله علیه وسلم رفتم ودربارۀ نظریات گوناگون انها از انحضرت (ص) پرسیدم وچند ی بعد الله جل جلاله این آیت مبارک را نازل کرد (اجعلتم سقایه الحاج وعماره المسجدالحرام کمن آمن بالله والیوم............. الآ) سوره التوبه .
از حضرت ابن مجاهد رضى الله عنه روایت شده است که من قصد جهاد نمودم ودرحال سوار شدن بر اسبم بودم که حضرت ابن عوف رضى الله عنه جلو اسبم را گرفت ومن به خاطر ادب خواستم از اوممانعت نمایم که درجواب به من گفت :که تو من را مستحق این ثواب نمیدانی درحالی که این خبر به ما رسید ه بود که دردنیا کسی که خدمت مجاهد را بکندمقامش مانند انست که حضرت جبرائیل علیه السلام دربین ساکنان اسمانها دارد. امامه العظمٰی ، الفتاوی التاتارخانیه کتاب السیر , ج (۵) ص (۲۲۰) طبع إداره القرآن
فرعون کیــــــــــست؟
درقران ٧۴مرتبه نام فرعون و١٣١مرتبه نام موسىٰ علیه السلام آمده است، ازنام هیچ کافرووهیچ پیامبرى بااین کثرت درقرآن کریم ذکرنیامده است، دلیل این ترکیزبردونام مذکورچیست؟ چراداستان فرعون علیه اللعنه وموسىٰ علیه السلام این همه شروح وتفصیل درقرآن امده است؟ آیافرعون یک نام است یا یک نماد؟ آیاشخص است ویانشانه یک نهاد؟ آیادرًرآن بعنوان شخص وسرگذشتش به بررسی گرفته شده ویابه حیث سمبول یک نظام ؟ آیابدلیل شدت درگیرى یهودبااسلام ودشمن شان بامسلمانان براین داستان ترکیزشده است ویادلائل دیگرى دارد؟
اگرکمى دقت کنم به آسانى می یابیم که اساَس داستان مبارزه موسىٰ علیه السلام برضدفرعون دستگاه استبدادى اش عنوان نمونه تاریخى مبارزه حق باباطل آمده است که فرعون درآن ازهمۀ مستبدین ومستکبرین تاریخ نمائندگى میکندوموسىٰ علیه السلام نقش همۀ پیام آوران عدل وازادى رابه نمائش میگذارد.
پیامبرعلیه السلام مى فرماید:
هردورى فرعونى ودربرابرش موسىٰ اى، فرعون امت من ابوجهل است .
شمااگربخواهیدبه مشخصات نظام استبدادى ازدیدگاه قرآن عمیقاَ پى ببریدبایدداستان فرعون رادرقرآن دقیقاَ به مطالعۀ بگیریدواگرخواسته باشیدمواصفات زمامداران ستمگر ومستبد رابازشناسید ودر روشنائی کنیدباید درائنه سیماکه قران ازفرعون ودستگاه فرعونى ترسیم میکندبه شناسائى آ ن بروید.
چهرۀ اى راکه قرآن حکیم ازیک نظام استبدادى در داستان فرعون ترسیم مى کند داراى این ابعاد است:
الف _ نظام طبقاتى
دراین نظام مردم به دسته هاى گوناگون ، باحقوق وامتیازات متفاوت تقسیم شده، دستگاه حاکم پاسدار نظام طبقاتى بوده حامى طبقه باﻻئى وسرکوبگر طبقه پائینى میباشد:
(١) _ صنادید واشراف وسرمایه داران قوم فرعون که قرآن انرا(مـــــــﻻء ) یعنى دربارى هامى خواند.
(٢) _ مامورین ارشد دستگاه حاکم ومشاورین فرعون که هامان سمبول آنان در این داستان است .
(٣) _ ارتشیان درخدمت نظام که قرآن آنانرا جنود واوتاد فرعون مى خواند .
(٤) _ سحره که شامل پیشوایان مذهبى مقرب دربار پوده مردم رااغوا واستخفاف نموده به اطاعت ازنظام مى کشانند.
(٥) _ مستعفیفین که اکثریت محروم جامعه راتشکیل داده، نظام حاکم آنانرابه بىچارگى کشانده وموجبات ضعف وذلت وزبونى آنانرافراهم ساخته، به کارهاى شاقه گمارده شده وقربانى رفاه طبقه حاکم مى شوند.
(ب) _ خودبزرگى بینى
زمامداران این نظام خودرا ازلحاظ نسب وحیثیت اجتماعى برتر وشریف تر از همه ومالک بلامنازع همۀ ثروتها وسرمایه هاى جامعه مى شمارند، هرتصرفى را درمال وجان مردم براى خودجائز مى پندارد.
قان درباره این دوخصیصه این نظام چنین مى فرماید:
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ
(٤) القصص.
یقیناَ که فرعون در ومین برترى جست واهالى اش رابه دسته ها تقسیم کرد، عده اى رابه زبونى مى گرفت، فرزندان شان رذبح مى کرد ودوختران شان راازنده گذاشت، بدون شک که او(یکى) ازتبهکاران بود.
این آیه ازیک طرف ، اعمال تبعىض میان مردم وتقسیم بندى آنان به طبقات گوناگون اجتماعى وعدم مراعات عدل وبرابرى میان انسانها را ازمشخصات نظام استبدادى مى شمارد، ازسوى دیگرى تحدید نسل استضعاف وزبونى محرومان جامعه را از لوازم این نظام مى خواند.
عده ازمفسیرین ذبح فرزاندان بنى اسرئل راچنین تفسیر کرده اند که گویافرعون در رؤیایش دیده بود که طفلى دربنى اسىائل بدنیامى ائد که تخت وتاج اورابه زمین مى کوبد، معبرین رؤیا به اومشوره دادند که به کشتار فرزندان بنى اسرائل بپردازد واوچنین دستورى صادر کرد وهزران طفل را سربریدند، ولى این ایه به صراحت توضیح که انگیزه فرعون ازاقدام به ذبح فرزندان بنى اسرائل چیزى دیگرى جز استضعاف وزبونى این قوم جلوگیرى ازکثرت وقوت شان نبوده کثرت نفوس قوم مستضعف ومحروم ومحکوم به حدى بالا رود که احساس نیرومندى زقوت نموده به عصیان وبغاوت پپردازند.
برنامه اى که فرعون براى جلوگرى ازاین خطر روى دست گرفت، شامل ذبح فرزندان بنى اسرائل بود.
طبیعتاَدرجامعه که اقتدار وسرمایه وثروت دراختیار عدۀ محدودى قرارمیگیرد وبراکثریت جامعۀ، محرومیت ازضرورى ترین نیازهاتحمیل مى شود وبه کارهاى شاقه وتلاش هاى کمرشکن غرض تامین رفاه وآسائش طبقه حاکم وادارمیشود، ترس وبیم ازبغاوت هاوعصیانها درچنین جامعه اى امرطبعى بوده اگرمفکران حامى چنین نظامى، براى جلوگرى ازعصیان ها وقیام ها، برنامه تحدیدنسل راسفارش دهندوبه مردم وانمودکنند که ریشه مشکلات گوناگزن جامعه رابایددید در ازدیاوکثرت روز افزون نفوس جستجوکردند نه دراعمال ستم وبى عدالتى وحق تلفى ها ازسوى نظام حاکم ومناسبات ظالمانه اقتصادى درجامعه، وبگویند که راه حل این مشکل را نیز نباید درنظام جاکم وتجدیدنظردرساختارسیاسی واقتصادى جامعه پى گرفت بلکه باید با ماهش نفوس وتوازن میان تولیدومصرف ازظریق تحدیدنسل به معالجه این مشکل رفت، درواقع راى ونظراقامه کرده که تقاضاى طبعى چنین نظامیست .
اگرهامان بیش ازبیست قرن پیش ، به فرعون مشوره داد که بقاى نظام وجلوگیرى ازعصیان هاوقیام ها را باذبح فرزندان بنى اسرائل کند، امروزدرقرن ما ونظام طبقاتى حاکم برجامع انسانى امروز، اقفصاددانان مدافع این نظام ومفکران رشد یافته دردامن الوده این نظام ، همان مشوره را تکرارمیکندوهمان کارراسفارش میدهند، ولى باوسائل مدرن وپیشرفته سقط جنین، قرصهاى ضدحاملگى ، یعنى ذبح پسران باکاردنامرئی وبدون آنکه حلقوم ها بریده شود واثارزخم درگلوگاه فرزندان مظلومان مشاهده شودوبى جهت عاطفه مدافعان عدالت وبربرى رابرانگیزد.
واگربه مبلغان این برنامه گفته شودکه قرآن ، درباره انگیزه قتل وذبح فرزندان وتحدیدنسل مى فرماید.
وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئًا کَبِیرًا(۳۱)الاسراء
وپسران تانرا بنبرترس ازگرسنگى مکشید، مابه انان وشماروزى میدهم ، بدون شک کشتن آنان خطاوگناه بزرگیست.
این قضاوت براى انان قابل فهم نیست ، نمیتوانندباورکنندکه وسائل وامکانات رزق وروزى درومین به حدکافى وبه تناسب پیدائش انسانهاست ، مشکل فقر وگرسنگى بنابرقلب این وسائل نه بلکه بنابرتوزیع غیرعادلانه این وسائل وتصرف ظالمانه انسان درآن بوجود مى اید.
براستى اگرموجودغیرازانسان کره دیگرى برزمین بیایدوناگاه پشنودکه دراین جازمامداران این کره خاکى به زیردستان خود میگویند:
نسل خروس ، خوک، مرغ وماهى را افزائش دهید ولى ازافزائش نسل خودتان جلوگیرى کنید شائدبرحماقت ان قسم انسانها اشک بریزدوازعملکردبى رحمانه اش در خودش دست حیرت بگزد.
امروزکه بیست در صد وسائل تولید وثروتهاى ومین دراختیار بیست درصد نخبگان وبرگزیدگان بوده وهشتاد درباقیماندۀ ساکنان محروم زمین وادار شده اند تابر%٢٠ بایماندۀ امکانات زمین اکتفا کنند وبه آنان گفته مى شود که نگوارید تعدادتان به حدبالابرود که این مقدار%٢٠ مواد برایتان اکفایت نکندومشکلات اقتصادی دنیا وبه تبعیت ازآن بحران هاى عمیق سیاسى راباعث شوید، نبای به فکرمطالبه حق از نخبگان مسلط بر هستى زمین برآمده از آنان بخواهید که درآب وخاک وزمین افریده شده وملک مشترک همه است ولى %٨٠ آنراشما زومندان تصرف کرده ایدباید مامستضعفان رانیز در آن شریک کنید ودیگر نمى گزاریم که ما ازگرسنگى بمیریم وبنابرترس ازگرسنگى نسل ماکشته شود شماازاسراف وپرخورى مستى وعربده کنىد.
بیشتر ازنیازمندى هاى تعدادموجودساکن برانرا دارد باازدیادنفوس ، منابع جدید کشف مى شود وسطح تولید بالا میرود، انسانها تا هنوزقسمت محدودزمین را ابادکرده وازان براى تولیدموادخوراکى وازفیصدى کم آب براى مقاصدزراعتى اسفاده میکنند، مشکلات انسانها ازناحیه قلت وسائل زامکانات موجوددرزمین نبوده اساَ ازناحیه تسلط نظام فرعونى برزمین رنج مى برند.
همین اکنون مصرف سالانه سگ وپشک خانگى درچندکشورغربى تسلط نظام فرعونى برزمین رنج می برندهمین اکنون مصرف سالانه سگ وپشک نانگى درچندکشور غربى معادل بیست ملیارد دالر است که این مقدار برای مصارف سالانه ړوصدملیون انسان محروم در افریقا، آسیا وامریکالاتین کفایت مى کند.
اگرمصارف شراب وسگریت ، نوشابه ها، وچاکلیت ها، بستنى هاوسائر اشیاى اضافى رابرآن بیفزائم بدون شک براى همۀ محرومان دنیا کفایت مى کند.
قران در رابطه باتصرف همۀ سرمایه ها وثروت ها وآب وزمین مصر فرعونى مى فرماید:
وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ(۵۱) الزخرف،
وفرعون میان قومش فریادکشیده گفت : اى قومم! ایا اختیارمصرواین همه نهرهاى که در(زمین ) تحت (تسلط) من جاریست ازآن من نیست مگرنمى بینىد.
اوخودرامالک بلامنازع سرزمین مصرونهرهایش می شمارد. ازدیدگاه قرآن ، هر زمامدارى که ثروتهاى کشورش را امانت وجامعه ومتعلق به همه نشمرده وتصرف دلخواه دراین امانتهارابراى خودجائزبشمارددرواقع فرعون سرزمین خودش است .
(ج) _ تمرکزسرمایه ها دردست عده محدود
تمرکزسرمایه ها دردست عده محدودازخصوصیات دیگرنظام فرعونیست ، قرآن در رابطه با سرمایه هاى یکى ازحواریون فرعون ومقربین دربارش بنام قارون که فردى اوقوم بنى اسرائل بودوبه به فرعون پیوست وبرقوم خودستم کرد ودرزمره مقربین دربارقرارگرفت ومالک چنان ثروت وسرمایه شدکه حمل کلیدگنج اوبرتجمعى ازافرادتنومندگرانى می کرد، چنین مى فرماید:
إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَآَتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی الْقُوَّهِالقصص : ٧٦
قارون که ازقوم موسى بود وبرآنان ستم کرد وگنج هاى به وداده بودیم اورا از گنجها آنقدرکه کلیدهاى او گرانى میکرد بجماعۀ صاحبان قوت ....
قرآن یکى ازاهداف عمدۀ نظام عادلانه اقتصادى را جلوگیرى ازدست بدست شدن سرمایه میان اغنیامى شمارد ومى فرماید :
کَیْ لَا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنْکُمْالحشر:٧
تامیان اغنیا دست بدست نشود .
درهرنظامى که عده اى ازطریق تقرب وتوصل به دستگاه حاکم ، صاحب سرمایه هاوثروت هاى باد آورده شوندوعده محدودى برامکانات جامعه قابض گردیده سرمایه میان اغنیادست بدست شود، ازنظرقرآن نظام فرعونىست .
فرعون کسیست که پس ازرسیدن به زمامدارى بجاى آنکه خودراخادم مردم بشمارد، برعکس آقا وبادارى مردم شود وانانرابرده وبنده خودشمرده نسبت به مردم احساس برترى کند، آنانراحقیروذلیل سشازد، ازهمه بخواهداوراستائش نموده ودربرابرش کرنش کنند، ازفرامینش اطاعت نمایندوحرف اورااخرین خرف بشمارند، درزنگى اورا مطاع واله بگیرندوپس ازمرگش دربربرمجسمه ومقبرۀ اوانحناءکنند، هرکه بامردم چنین معامله کندفرعون است.
قران اخطارفرعون باموسى علیه السلام نقل نموده مى فرماید:
قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ (٢٩) : الشعراء
اگرالهى جزازمرا(عبادت) گرفتى حتماًدرزمرۀ (سائر) زندانیان (زندانى ات) کنم.
چزن موسى علیه السلام گفت بااو:
بنى اسرئل راازادبسازازشکنجه وتعذیب انان دست فروبند،گفت، مگرتودست پرورده مانیستى ؟ موسىٰ علیه السلام درجوبش گفت:
این نعمت رابراى ان برمن منت مى گذارى که بنى اسرائیل رابه بردگى وبندگى کشانده اى .
وَتِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرَائِیلَ(٢٢) : الشعراء
این نعمتى که برمن منت میگزارى براى ان است که بنى اسرائیل رابه بندگى کشاده اى .
(د) استخفاف قوم براى اطاعت ازومامدارا
هرنظامیکه زمامدارش با این منظوربه استخفاف وتحمیق مردم متوسل شودکه ازاواطاعت کنند، نظام فرعونیست، قرآن درباره تبلیغات دروغین برعلیه موسىٰ علیه السلام وتحمیق مردم غرض اطاعت ازاومى فرماید:
فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ(٥٤):الزخرف
پس قومش راتحمیق کردکه درنتیجه ازاواطاعت کردند، چون فاسق بودند.
چون قوم فاسق بود تحت تاثیر خدعه فرعون رفت وبه اطاعت وپیروى ازاوپرداختتند.
(هـ) _ اعمارقصرهابراى نمائش قدرت
قران اعمارقصرهاى کاخ هابراى نمائش قدرت وجاه وجلالش را نشانه دیگرى نظام فرعونى مى خواندآنجاکه مى فرماید:
وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هَامَانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحًا لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ (٣٨) وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنَا لَا یُرْجَعُونَ (٣٩) فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الظَّالِمِینَ (٤٠): القصص
آیابرهربلنداى نشانه (وبینائى) مى سازیدعبث وبى هوده وساختمانهاى (بکار) گرفته ایدکه گویاجاویدخوهیدماند؟ ودستبردتان ستمگرانه است.
چه مصارف کمرشکنى برقصرهاى مجلل وپرشگوه زمامداران درکشورهاى صورت میگیردکه اکثریت مردمان آن ازفقروگرسنگى جان میدهد، انسان زمانى به ماهیت این نظام هاوکنه تبصره هاى قرآنى درموردقصرهاى افسانوى زمامداران آن آن پى مى بردکه این کاخ هاى مجلل راباکوخ هاى محقراکثریت رعایاى شان مقائسه کند.
ایمان، خنسای شاعر (رضی الله عنها) را دگرگون میکند
خنسا (رضی الله عنها) (تماضر دختر عمروبن شرید) از قبیلهی بنی سلیم بود. او از مشهورترین شاعران زن در میان عرب بود که از عصر جاهلی تا کنون مانند او یافت نشده است. او دو برادر به نامهای معاویه و صخر داشت که هر دوی آنها قبل از اسلام کشته شدند. بعد از کشته شدن آن دو حزن و اندوه وجود خنسا (رضی الله عنها) را فراگرفت و آنقدر در فراق آنها نوحهسرایی و شیون نمود که هیاهو و نالههای او زبانزد خاص و عام شد. با توجه به طبع شاعری که خنسا (رضی الله عنها) داشت در همان حال که به گریه میپرداخت یک «دیوان شعر» از نوحههای او شکل گرفت. دیوانی که محققان و ادیبان آن را بزرگترین دیوان شعری زن عرب میدانند.
پس از چندی خنسا (رضی الله عنها) همراه تنی چند از اقوامش به اسلام مشرف شد. رسولخدا صلی الله علیه وسلم از او خواست تا شعری بخواند. خنسا (رضی الله عنها) شروع کرد به شعر سرودن و رسولخدا صلی الله علیه وسلم با آفرین گفتن و... او را تشویق میکرد تا اشعار بیشتری بسراید.
***
آن بزرگ بانو با قلبی سرشار از ایمان همراه فرزندان خویش به سوی قادسیه عازم جهاد گردید. جنگ قادسیه بزرگترین جنگی بود که بین مسلمانان و پارسیان رخ میداد.
زمانی که دو جبهه صفآرایی کردند و خواستند جنگ را آغاز کنند خنسا (رضی الله عنها) چهار فرزند خود را فراخواند و به نصیحت و ارشاد آنها پرداخت.
او خطاب به آنها فرمود : فرزندان عزیزم، شما تسلیم اوامر الهی شدید تا از فرامین او اطاعت کنید. دلبندانم، به اختیار خود راه هجرت را پیش گرفتهاید و کسی شما را مجبور نکرده است. خدای را سوگند که شما فرزند یک پدر هستید و مادر شما نیز، یکی است. من به پدر شما خیانت نکردم و در تمام عمر سعی کردم باعث خدشهدار شدن حسب و نسب شما نگردم. (من با آبرو زیستم) و باعث آبروریزی برادران خویش نیز، نشدم. فرزندان من، شما خود میدانید که خداوند مجاهدان و کسانی را که به خاطر او در مقابل کفار صفآرایی میکنند از چه موهبتهایی برخوردار مینماید. هان! بدانید و آگاه باشید که زندگی جاویدان اخروی به مراتب بر زندگی فانی دنیا برتری دارد. خداوند متعال میفرماید :
) یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اصْبرُِواْ وَ صَابِرُواْ وَ رَابِطُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ(۲۰۰)( (آلعمران / ۲۰۰)
«ای کسانی که ایمان آوردهاید (در برابر شدائد و ناملایمات شکیبایی ورزید و (در مقابل دشمنان) استقامت و پایداری کنید و (از مرزهای مملکت خویش) مراقبت به عمل آورید و از (خشم) خدا بپرهیزید، تا این که رستگار شوید.»از بعضى خطبات حکیمانه حضرت عمر بن خطاب رَضِېَ الله تَعَالىٰ عَنْه )
من جز در چارچوب حمایت و پشتیبانی آفریدگار٬ بنده ای ناتوان بیش نیستم و به لطف پروردگار تصدی مقام خلافت٬ منش مرا دستخوش غرورو تکبّر نخواهد کرد.
زیرا عظمت در انحصار خداست و بندگان را از آن بهره ای نیست.
پس مبادا کسی از شما پیش خود چنین پندارد که عمر بن خطاب با رسیدن به خلافت تغییرکرده است ! بر عکس٬ هر کس حاجتی٬ شکایتی یا انتقادی از شیوه برخورد ما دارد٬ آن رابه ما برساند که من فرمانروایی از خود شما هستم و هرگز به پشتوانه مقام و قدرتی که یافته ام٬ نه بر شما کبر و فخر می فروشم و نه درِ سَرایم را به رویتان خواهم بست.
خردمند آن نیست که نیکی را از بدی تشخیص دهد بلکه خردمند آن است که میان دو بدی کم ضررترین آنها را تشخیص دهد.
سپاسگذار پروردگارم هستم زیرا که قاتل من فردی است که در حضور خدا، حتی با یک سجدهای که برای خدا انجام داده باشد، نمیتواند با من طرح دعوا نماید.
خدایا شهادت در راه خودت و در سرزمین پیامبرت به من عطا کن .
اگر فقر به سان مردی بود او را میکشتم.
ای مردم! امیدوارم که با کفایت از این امر خلافت نجات یابم، نه به نفع و نه به ضررم باشد، و همچنین امیدوارم اگر کم یا زیاد در میان شما عمر کردم طوری عمل کنم که حق را رعایت کرده باشم و همچنین هیچ کس از مسلمانان را نمی گذارم -هر چند که در خانه ی خود باشد- مگر اینکه حقش را به او بپردازم و گر چه برای بدست آوردن آن زحمت نکشیده و بدنش را خسته نکرده باشد.
اموالی که خداوند به شما داده آن را درست مصرف کنید و مال کمی که با شرافت بدست آید از مال بسیاری که بازور بدست آید بهتر است.
و به حق عمل کردن سنگین و تلخ است و باطل سبک و در دنیا لذتبخش است و ترک گناه کردن از توبه بعد از گناه بهتراست، و گاهی یک نگاه بذر شهوت را می کارد و یک لحظه پیروی از شهوت کردن غم طولانی را بجا می گذارد.
بدانید که مثال من در نگهداری اموال شما در بیت المال همانند سرپرست یتیم است، اگر بی نیاز شدم آن را ترک کرده و از آن نمی گیرم، و اگر نیازمند شدم به اندازه حاجت از آن میخورم.
خداوند متعال به شما مثال هایی می زند، گفتار هایی را برای شما بیان می فرماید، تا اینکه دل ها را زنده کند، معنویت همت دلها تا زمانی که خداوند آن را زنده نکرده باشد مرده است.
هر کس چیزی یاد گرفت از آن نفع بگیرد.
و برای عدالت نشانه و علاماتی است، سپس نشانه های عدالت، شرم و سخاوتمندی و بخشش و آرامی و نرمی است. و علامت آن مهربان بودن است.
خداوند برای هر کاری دری مقرر فرموده و برای هر دری کلیدی میسر کرده است.
پس دروازه عدالت عبرت گرفتن است و کلید آن زهد می باشد.
عبرت گرفتن همان یاد آوردن مرگ موقع یادآوری مردگان است و آماده شدن برای عبرت گرفتن انجام دادن کارهای خوب است.
و معنی زهد، گرفتن حق از هر کس که نزد او باشد و حق را به مستحقین سپردن است .
و در گرفتن حق هیچ کس را در مد نظر نگیر.
و باید با داشتن قوت کفایت کرد، چون هر کس با داشتن قوت اکتفا نکند چیزی او را ثروتمند و غنی نمی گرداند.
و خداوند متعال مرا وادار کرده که دعواها را فیصله بخشم. سپس اگر کسی شکایتی داشته باشد به من برساند و اگر خودش نمی تواند بیاید با سفارش کردن به کسی دیگر آن را به من برساند تا اینکه بدون ضرر و اذیت به شکایت او رسیدگی نمایم .
امام زهری؛ ستاره پر فروغ علم حدیث
از آنجایی که احادیث پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم پس از قرآن مهمترین منبع صیانت احکام و قوانین اسلام است، دانشمندان اسلام توجه ویژه ای به حفظ و انتقال آن مبذول داشتند و در تحصیل آن با طی نمودن سفرهای طولانی و طاقت فرسا و تحمل آلام و رنجها، خود را به محضر اساتید حدیث می رساندند و عطش علمی خود را فرو می نشاندند و سرانجام مجموعه احادیث پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم را برای هدایت امت اسلامی به ارمغان آوردند.
حال سیره و شرح حال آن بزرگمردان، شالوده حیات امت اسلامی و فصل مهمی از تاریخ است که سرنوشت حال و آینده انسان را با گذشته پیوند می دهد و به آن معنا می بخشد.
ما در این مقال، بر آن هستیم تا به طور اختصار شرح حال "امام زهری"، یکی از این ابرمردان تاریخ زرین اسلام را به رشته تحریر درآوریم.
نام، نسب و تاریخ ولادت
ایشان محمد بن مسلم بن عبیدالله بن شهاب (۱) بن عبدالله زهری و اصالتاً قریشی الاصل هست. (۲) و کنیه ایشان، ابوبکر است. (۳) وی در پایان دوره خلافت حضرت معاویه رضی الله عنه طبق قولی در سال ۵۰ هـ (۴) و طبق نظر برخی دیگر در سال ۵۸ هـ ق (۵) چشم به جهان گشود.
شمایل و صفات اخلاقی و روحی ایشان
وی انسانی میانه قد، لاغراندام، موهای بلند، گونه های کم گوشت (۱۵) و محاسن کم پشت داشت و سر و محاسنش را حنا می نمود و انسان با فصاحت و بلاغتی بود، چنان که مشهور بود که می گفتند: فصحای زمانه سه نفرند؛ زهری، عمر بن عبدالعزیز و طلحه بن عبیدالله. (۱۶)
از بارزترین صفات اخلاقی ایشان، سخاوت و بذل و بخشش بود. چنانکه لیث می فرماید: ابن شهاب سخاوتمندترین فردی است که من تا حال دیده ام. (۱۷)
وی هرگاه جهت تعلیم و تدریس پیش صحرانشینان و روستائیان تشریف می برد، به آنها خوراک می داد و هر کسی که از شاگردانش غذا را نمی خورد، امام قسم یاد می کرد که تا ده روز برایش حدیث بیان نکند. (۱۸)
از صفاتی که باعث شهرت جهانی و برتری ایشان بر معاصران وی شد، دو عامل و صفت بودند: ۱- شدت حرص در طلب علم و دانش که ایشان در این مورد مصداق بارز حدیث رسول اکرم صلی الله علیه وسلم قرار گرفته بود که فرمودند: «منهومان لایشبعان» ایشان چنان در طلب علم و دانش تلاش مستمر و مشغولیت شبانه روزی داشت که باری همسرش به تنگ آمد و فرمود: به خدا قسم که این کتب شما بر من از سه تا هوو سخت تر و سنگین تراند. (۱۹)
دومین عامل پیشرفت و ترقی وی، قوت حافظه و ذکاوت ایشان بود. چنانکه قبلا گذشت که قرآن کریم را در هشتاد شب حفظ نمود و لیث از گفتار ایشان نقل نمود که فرمود: هر علمی را که به حافظه و قلبم سپردم، هرگز آن را فراموش ننمودم. (۲۰)
حیات علمی و اساتید ایشان
امام زهری رحمه الله از بدو طفولیت حفظ قرآن کریم را آغاز نمود. سپس جهت تعلیم علوم شرعی و احادیث نبوی صلی الله علیه وسلم در پیشگاه علما و محدثین عصر خویش زانوی تلمذ نهاد و از صحابه کرام رضی الله عنه منجمله حضرت انس، ابن عمر، جابر و سهل بن سعد رضی الله عنهم کسب فیض نمود. (۶)
سپس جهت رفع عطش علمی خویش در مجلس بزرگانی همچون سعید بن مسیب (۷) ابی ادریس خولانی، عامر بن سعد، خارجه بن زید (۸) عبدالله بن عبدالله، عتبه بن مسعود، ابوبکر بن عبدالرحمن (۹) محمود بن ربیع، عبدالرحمن بن أزهر، مالک بن اوس بن حدثان، کثیر بن عباس و عبدالملک بن مروان (۱۰) و... شرف حضور یافت و استفاده نمود.
قوت حافظه زهری
خداوند متعال به امام زهری رحمه الله چنان قوت حافظه و ذکاوتی عنایت فرموده بود که به گفته برادرزاده اش محمد بن عبدالله بن مسلم، ایشان قرآن کریم را در هشتاد شب حفظ نمود.(۱۱)
ابن وهب از لیث روایت می کند که ابن شهاب فرمود: هر چه را به حافظه سپردم، هرگز فراموش ننمودم. (۱۲) لیث می فرماید: ایشان خوردن سیب ترش را ناپسند می دانست و می فرمود: به سبب آن فراموشی در حافظه رخ می دهد. و خوردن عسل را دوست داشت و می فرمود: خوردن عسل، سبب تقویت حافظه می گردد. (۱۳)
باری هشام بن عبدالملک خواست قوت حافظه امام زهری را شخصا امتحان کند، لذا از وی درخواست نمود که برای فرزندانش حدیث بخواند و به کاتب دستور نوشتن مقروءات زهری را داد و ایشان از وی چهارصد حدیث را نوشت، سپس هشام پس از حدود یک ماه به او گفت: آن نوشته ها از بین رفته اند و دوباره درخواست خواندن و قرائت نمود و کاتب هم نوشت، سپس هشام دو نوشته اول و دوم را کنار هم قرار داد و متوجه شد که یک حرف هم جا به جا نگفته است. (۱۴)
شاگردان امام زهری
طلاب علوم حدیث نبوی از هر کوی و برزن به آرزوی تلمذ زدن در محضر زهری و سیراب شدن از منبع فیاز و سرشار و چشمه سار زلال حدیث نبوی صلی الله علیه وسل به سوی زهری سرازیر بودند که از آن جمله می توان به افراد و شخصیتهایی اشاره نمود که سرآمد علمای زمان خویش بوده اند، همچون عطاء بن ابی رباح، عمر بن عبدالعزیز، عمرو بن دینار، ابراهیم بن علیّه، ایوب سختیانی، محمد بن منکدر، عثمان بن رواد (۲۱)، عقیل، یونس، صالح بن کیسان، معمر، اوزاعی، لیث، مالک (۲۲)، ابوحنیفه، ابن عیینه، ابن حریج و... (۲۳)
امام زهری در میدان حدیث
ایشان در عصر خویش عالم ترین فرد نسبت به سنت بود، چنانکه ابن عساکر از ایشان روایت می کند که فرمود: «۳۵ الی ۳۶ سال بین شام و حجاز سفر می نمودم و احادیث روایت می کردم، ولی هیچ کس را نیافتم که حدیثی بیاورد که برای من جدید و ناشناخته باشد.»
علی بن مدینی می فرماید: مرکز فرهنگی علم حدیث در حجاز "زهری" و "عمرو بن دینار" و در بصره "قتاده" و "یحیی بن ابی کثیر" و در کوفه "ابی اسحاق" و "اعمش" هستند. (۲۴)
امام زهری رحمه الله در باب سنت و حدیث آثار بسیار مهم و ارزشمندی از خود به جا گذاشته است. منجمله: ۱- تدوین حدیث به دستور عمر بن عبدالعزیز ۲- روایت حصه بزرگی از احادیث که به تنهایی از کانال ایشان به دست ما رسیده است و اگر وی نبود ممکن بود آن قسمت از احادیث ضایع شوند. ۳ـ امام زهری اولین فردی بود که محدثین را به سوی اسانید متوجه گرداند و قبل از وی اهمیت چندانی به اسناد احادیث داده نمی شد. (۲۵)
امام زهری و اتهام وضع حدیث
اولین کسی که در مورد امام زهری لب به اتهام گشود مستشرق متعصب یهودی به نام "گولدزیهر" بود. وی ادعا می کند که رابطه زهری با امویها سبب شد تا ایشان به جعل و وضع احادیث روی آورد.
اما این یک ادعای بی اساسی بیش نیست. زیرا چگونه ممکن است که رابطه یک شخصیت علمی متعهد، آگاه و مورد اعتماد علما همچون امام زهری رحمه الله با خلفای بنی امیه نشانه بهره برداری در وضع احادیث باشد، در حالی که هر گاه علمای مخلص در هر عصری با سلاطین و رهبران رابطه داشته اند، هیچگاه امانتداری آنها دستخوش تغییر قرار نگرفته و آله دست سلاطین و حکام نشده اند.
از طرفی رابطه شخصیت برجسته ای همچون امام زهری با خلفا ضعیف تر و کمتر از این بود که به دینداری و امانتداری ایشان لطمه وارد شود. زیرا امام زهری شخصیتی بود که از حق و حقیقت یک سر انگشت هم کوتاه نمی آمد. چنانکه ابن عساکر در تاریخ خود نقل می کند زمانی که خلیفه هشام در مورد تفسیر آیه «والذی تولی کبره له عذاب عظیم» زهری را به کذب متهم می کند ایشان چه جواب دندان شکنی به هشام می دهد و می فرماید: «أنا أکذب لا أبا لک، فوالله لو نادانی مناد من السماء إن الله أحل الکذب ما کذبتُ» و این نوع برخورد دلیل بر این مدعی است که رابطه زهری با خلفا، رابطه ضعیف با قوی یا رابطه فریب خورده با فریبکار نبود، بلکه رابطه کسی بود که هرگاه انحرافی مشاهده می نمود و یا توهینی احساس می نمود، همچون شیر خشمناکی بر خلیفه و اراکین دولت می خروشید، زیرا ایشان تربیت یافته خیرالقرون هست که به عنوان نگین تاریخ عصر خویش درخشیده است.
آیا امام زهری خواهان جاه و مال بود که طبق میل و خواهش امویها، حدیث وضع کند؟! در حالی که خود مستشرق یهودی متعصب اعتراف می کند که زهری از این گروه نبود و بلکه مال و متاع دنیا به اندازه پشیزی هم نزد وی ارزش نداشت. و جایگاه او در میان جامعه امت اسلامی چنان شامخ و بلند بود که نیازی برای احترام گذاشتن به خلیفه و دولتمردان نبود. (۲۶)
نظریه علما درباره امام زهری
عمرو بن دینار می فرماید: من هیچ کس را ندیده ام که همچون زهری، دراهم و دنانیر و متاع دنیا پیش وی بی ارزش تر از پس افکنده حیوان باشد. (۲۷)
ابن سعد می فرماید: زهری شخصی ثقه و دارای احادیث و روایات متعدد، فقیه و جامع علوم است.
ایوب سختیانی می فرماید: من عالم تر از زهری کسی را نیافته ام. ابوزناد می گوید: ما همراه زهری جهت استفاده حضور پیدا کردیم و با ایشان همیشه کاغذ و قلم همراه بود و هرچه را می شنید، آن را مکتوب می کرد. (۲۹)
امام ابوداود می فرماید: احادیث ایشان (۲۲۰۰) حدیث هستند که نصف آنها مسند است. (۳۰)
امام احمد می فرماید: زهری، از نظر حدیث بهترین و از نظر سند، بالاترین هست.
مکحول می گوید: بر روی کره خاکی عالم تر از زهری نمانده است.
عمرو بن دینار پس از ملاقات با زهری می فرماید: به خدا قسم هرگز من مثل این قریشی ندیده ام. (۳۱)
امام ابن تیمیه رحمه الله می فرماید: زهری حدود ۷۰ سال از دین اسلام حفاظت و صیانت نمود. (۳۲)
گزیده ای از سخنان امام زهری
ابن رزین می گوید از زهری شنیدم که فرمود: فقهاء عاجز و ناتوانند از اینکه در باب حدیث "ناسخ" و "منسوخ" را بشناسند.
قاسم بن هزان می گوید: از زهری شنیدم که فرمود: مردم جامعه به گفته و علم عالم بی عمل اعتماد نمی کنند.
از انس بن مالک روایت است که امام زهری فرمود: در مجلس علم بدون دفتر و کاغذ حضور پیدا کردن ذلت است.
معمر از زهری روایت می کند که فرمود: هر گاه مجلس طولانی شود، شیطان در آن بی بهره نمی ماند. (۳۳)
یزید بن ابی حبیب از ایشان نقل می کند که فرمود: با کتاب الله و کلام رسول الله صلی الله علیه وسلم مناظره نکن. (۳۴)
زهری می فرماید: من هیچ عبادتی بالاتر از علم انجام نداده ام، زیرا علم ادب الهی است که با آن نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وسلم را تربیت نمودند و این علم امانت الهی به سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم است تا آن را به ما اداء کند. پس هر کسی که علمی را شنید، آن را حجت بین خود و ذات باری تعالی قرار دهد.
ابن شهاب می فرماید: همانا برای علم مصائبی است و بزرگترین مصیبت علم، دروغگویی است. (۳۵)
وفات امام زهری
امام زهری پس از سالها تلاش مستمر و خدمت مخلصانه در سن ۷۲سالگی (۳۷) ۱۷ رمضان سال ۱۲۲هـ یا ۱۲۴هـ ق شب شنبه در ناحیه "شغب" شام دار فانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت. (۳۸) رحمه الله رحمه واسعه و أدخله فی فسیح جناته.
پی نوشتها:
۱- البدایه و النهایه، للامام أبی الفداء إسماعیل بن کثیر، ج۱۰، ص۱۹۲/ دار ابن کثیر.
۲- السنه و مکانتها فی التشریع الاسلامی، دکتر مصطفی سباعی، ص۱۹۴، دارالسلام، چاپ سوم ۱۴۲۷هـ ق.
۳- کتاب الثقات، للامام محمد بن حبان بستی، ج۵، ص ۳۴۸، دارالفکر.
۴- تذکره الحفاظ، ابوعبدالله شمس الدین ذهبی، ج۱، ص ۱۸، دارإحیاء التراث العربی.
۵- البدایه و النهایه ، امام اسماعیل بن کثیر،ج۱۰، دارابن کثیر.
۶- السنه و مکانتها فی التشریع الاسلامی، دکتر مصطفی سباعی، دارالسلام
۷- سیر أعلام النبلاء، إمام شمس الدین الذهبی، موسسه الرساله.
۸- تهذیب التهذیب، الحافظ أحمد بن علی بن حجرالعسقلانی، موسسه الرساله.
۹- السنه و مکانتها فی التشریع الاسلامی، دکتر مصطفی سباعی، دارالسلام.
۱۰ـ سیر أعلام النبلاء، حافظ شمس الدین ذهبی، موسسه الرساله.
۱۱ـ التاریخ الکبیر، إمام أبی عبدالله اسماعیل بن ابراهیم الجعفی البخاری، ج۱، ص ۲۲۰، دارالکتب العلمیه.
۱۲ـ تهذیب التهذیب، ابن حجرالعسقلانی، موسسه الرساله.
۱۳ـ تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، للحافظ المزی، موسسه الرساله.
۱۴ـ السنه و مکانتها فی التشریع الاسلامی، دکتر مصطفی سباعی، دارالسلام.
۱۵ـ البدایه و النهایه، إمام اسماعیل بن کثیر،ج۱۰، دارابن کثیر.
۱۶ـ السنه و مکانتها فی التشریع الاسلامی، دکتر مصطفی سباعی، دارالسلام.
۱۷ـ مرجع سابق.
۱۸ـ مرجع سابق.
۱۹ـ شذرات الذهب، عبدالحی بن عماد الحنبلی، ج۱، ص۱۲۶، دار إحیاء التراث.
۲۰ـ السنه و مکانتها فی التشریع الاسلامی.
۲۱ـ تهذیب التهذیب، الحافظ احمدبن حجرالعسقلانی، موسسه الرساله.
۲۲ـ تذکره الحفاظ، ابوعبدالله شمس الدین ذهبی، دار إحیاء التراث العربی.
۲۳ـ السنه و مکانتها فی التشریع الاسلامی.
۲۴ـ مرجع سابق.
۲۵ـ مرجع سابق.
۲۶ـ مرجع سابق.
۲۷ـ شذرات الذهب، عبدالحی بن عمارالحنبلی، ج۱، ص ۱۶۲.
۲۸ـ تهذیب التهذیب، ابن حجرالعسقلانی، موسسه الرساله.
۲۹ـ تذکره الحفاظ، ابوعبدالله شمس الدین ذهبی.
۳۰ـ سیر أعلام النبلاء، حافظ امام شمس الدین ذهبی، موسسه الرساله.
۳۱ـ السنه و مکانتها فی التشریع الاسلامی، دکتر سباعی.
۳۲ـ شذرات الذهب، عبدالحی بن عمار حنبلی، ج۱، ص۱۶۲.
۳۳ـ حلیه الاولیاء، حافظ ابونعیم الاصبهانی،ج۳، ص۳۶۱، دارالکتب العربی.
۳۴ـ سیر أعلام النبلاء، حافظ شمس الدین الذهبی.
۳۵ـ السنه و مکانتها فی التشریع الاسلامی، دکتر سباعی.
۳۶ـ مرجع سابق.
۳۷ـ شذرات الذهب، عبدالحی بن عمار حنبلی.
۳۸ـ کتاب الثقات، امام محمد بن حبان بستی،ج۵، ص۳۴۸، دارالفکر.
لحظات اخیر
ابوبکر گریه میکند:
آخرین کاری که رسول الله صلی الله علیه وسلم قبل از وفاتش کرد حجه الوداع بود، و بعد از آن این قول الله جل جلاله (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا…) المائده ۳) نازل شد.
هنگامیکه ابوبکر صدیق این آیت را شنید گریه کرد.
کسی از وی پرسید:
- ای ابوبکر! چی سخنی ترا به گریه کرد. این آیت به مثل آیت های دیگر که قبلاً بالای پیغمبر نازل شده است یک آیت است.
ابوبکر صدیق رضی الله عنه جواب داد:
-این آیت خبر مرگ پیامبر را آورده است.
آیۀ بعدی نازل شد:
رسول الله صلى الله علیه وسلم از حجه الوداع برگشت نمود، و نه روز قبل از وفات وی آخرین آیت قرآن کریم نازل شد: (واتقوا یوماُ ترجعون فیه الی الله ثم توفی کل نفس ماکسبت وهم لا یظلمون ) البقره-۲۸۱
زیارت شهدای احد را میکنم:
بعد از آن دفعتاً در وجود مبارک رسول الله صلی الله علیه وسلم درد ها پیدا شد. وی فرمود: میخواهم که زیارت شهدای احد را کنم و به سوی شهدای احد روان شده در پهلوی قبرهایشان ایستاد شدند و فرمودند:
-السلام علیکم ای شهدای احد! شما پیش رفتید و من هم انشاء الله با شما یکجا میشوم، و من هم انشاء الله از جملۀ شما میشوم. بعداز برگشت از شهدای احد آن حضرت صلی الله علیه وسلم اشک ریختاندند.
صحابه کرام از ایشان پرسیدند:
- ای رسول خدا جل جلاله! چرا گریه کردید؟
رسول الله جواب دادند:
برای دیدن برادرانم تشنه هستم.
از ایشان پرسیدند:
چرا ما برادرانت نیستیم؟
رسول الله فرمودند:
-نخیر، شما یاران من هستید، اما برادرانم آنهای اند که مرا ندیده، بر من ایمان آورده اند.
ای بار خدایا از تو میخواهیم که مارا از آنجمله حساب کنی
مریضی شدت یافت
رسول الله صلى الله علیه وسلم از احد برگشت نمودند، قبل از وفات آن حضرت صلی الله علیه وسلم مریضی جناب مبارک شدت یافت و در آن روز در خانۀ ام المؤمنین میمونه بودند و فرمودند:
ازواج من را بیاورید.
ازواج شان آمدند . پیغمبر صلى الله علیه وسلم فرمودند:
آیا برایم اجازه میدهید که هنگامی مریضی در خانۀ عایشه بمانم؟
ازواج شان به یک آواز جواب دادند:
بلی.
میخواست برخیزد؛ اما نتوانست. علی بن ابی طالب و فضل بن عباس آمدند و او را از خانۀ ام المؤمنین میمونه به خانۀ بی بی عایشه بدرقه کردند، صحابۀ کرام برای اولین بار پیامبر را به این حالت دیدند.
مسجد پراست، اما امام حضور ندارد
مسجد از صحابۀ کرام پر بود، آنها به پریشانی می پرسیدند که بالای رسول الله صلی الله علیه وسلم چی شده است …؟ بالای رسول الله صلی الله علیه وسلم چی شده است؟ و بالای مسجد هجوم آورده بودند.
پیغمبر صلى الله علیه وسلم غرق عرق بودند، عایشه رضی الله عنها میگوید:
- تا حال در زنده گی خود چنین کسی را ندیده بودم که به این اندازه عرق از وجود شان بریزد، دست رسول الله صلی الله علیه وسلم را گرفته بودم و بدن مبارک شان را با آن پاک میکردم، این بخاطر که دست شان نسبت به دست من نرم تر بود، و شنیدم که پیامبر صلی الله علیه وسلم میگفتند: (لا اله الا الله) مرگ این حالت دارد.
عایشه رضی الله عنها میگوید:
از ترس وفات رسول الله صلى الله علیه وسلم در مسجد سروصدا بود، رسول الله صلى الله علیه وسلم فرمودند: این چی سروصدا است؟ جواب داده شد، یا رسول الله صلی الله علیه وسلم مردم در بارۀ شما پریشان هستند.
فرمودند:
مرا به آنها ببرید، میخواست ایستاد شود، ولی نتوانست، پس از آن مقدار آب را هفت بار بالایشان ریختاندند، که به هوش آمدند، پېغمبر صلى الله علیه وسلم را بردند. پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از ایستاد شدن در منبر، آخرین خطبه و صحبت های خویش را چنین بیان کردند:
ای مردم معلوم میشود که شما در بارۀ من پریشان هستید.
جواب داده شد:
بلی، همینطور است یا رسول الله!
فرمودند:
ای مردم وعدۀ من با شما در این دنیا نه بلکه در روز آخرت در جوار حوض است. قسم به خدا! گویا حوض را از اینجا مشاهده مینمایم. ای مردم! به خدا سوگند یاد میکنم که از فقر در بارۀ شما ترس ندارم، بلکه از این میترسم که بخاطر دنیا با هم دیگر رقابت کنید. قسمیکه پدران و نیاکان شما با هم رقابت داشتند و این شما را هلاک خواهد کرد قسمیکه آنها را هلاک کرد. سپس فرمودند: ای مردم (الله الله فی الصلوه، الله الله فی الصلوه،) یعنی شما ره به خداوند سوگند که از نماز خود حفاظت کنید. شما ره به خداوند سوگند که از نماز خود حفاظت کنید، و این را پی در پی تکرار میکردند. سپس فرمودند: ای مردم! خداوند متعال مرا در آنچه با خداوند است و آنچه در زمین است اختیار داده است ومن آنچه را با خداوند است انتخاب کردم.
هیچکس به مقصد پیامبر نه فهمید، ومنظور پیامبر خودش بود. تنها کسی که به هدف وی فهمید و به حالت گریه ایستاد شد و سخنی پیامبر را قطع کرد و گفتند:
ای رسول خدا پدران ما قربان تو شوند، مادران ما قربانت شوند، اولاد های ما قربانت شوند، خانم های ما قربانت شود، مال های ما صدقه تو شوند و این را پی در پی تکرار میکرد. …
مردم به حیرت بسوی ابوبکر رضی الله عنه دیدند، که چرا صحبت های پیامبر را قطع کردند، پیامبر صلی الله علیه وسلم به دفاع از ابوبکر رضی الله عنه فرمودند:
ای مردم ابوبکر را بگذارید. از جملۀ شما هیچ کسی نیست که با من نیکی کرده باشد و من آنرا جبران نکرده باشم، بدون ابوبکر که نتوانستم خوبی های که با من کرده است آن را برایش اداء نمایم و بدل خوبی های او را به خداوند متعال واگذار کردیم. تمام دروازه های مسجد بسته میشود اما دروازۀ ابوبکر که برای همیشه باز میبود.
و در اخیرقبل از پایان شدن از منبر پیامبر صلی الله علیه وسلم برای مسلمانها دعا کرد، و این آخرین دعای پیامبر قبل از وفاتش در حق مسلمانها است. فرمودند:
الله به شما پناه بدهد، الله شما را نگهدارد، الله مددگار شما باشد، الله شما را ثابت قدم داشته باشد، الله کمک کننده شما باشد و آخرین جملۀ که رسول الله صلی الله علیه وسلم به گوش امت خویش رساند این بود:
ای مردم سلام من را برای امتم، آنهای را که تا به قیامت پیروی من را میکنند برسانید.
و دوباره بسوی خانه روان شد. در آن وقت عبدالرحمن بن ابوبکر در حال که مسواک به دست داشت پیش پیامبر داخل شد و پیامبر صلی الله علیه وسلم متوجه مسواک اش شد؛ از شدت مریضی نتوانست که آن را بخواهد. عایشه رضی الله عنها از دیدن پیامبر فهمید و مسواک را از برادر خود گرفت و در دهن مبارک پیامبر صلی الله علیه وسلم گذاشتند، اما پیامبر از مسواک استفاده کرده نتوانست، عایشه رضی الله عنها مسواک را از پیامبر دوباره گرفت و برای اینکه نرم شود، مسواک را به دهن خود خوب مالید ودوباره به پیامبر صلی الله علیه وسلم داد.عایشه رضی الله عنها میگوید آخرین چیزیکه به دهن پیامبر صلی الله علیه وسلم داخل شد، آب دهن من بود و این کرم خداوند متعال بود، که آب دهن من و پیامبر صلی الله علیه وسلم را با هم یکجا ساخت. عایشه رضی الله عنها فرمودند:
سپس دختر آنحضرت صلی الله علیه وسلم بی بی فاطمه داخل شدند، از اینکه دیدند که رسول الله صلی الله علیه وسلم نمی تواند برخیزد به گریه شد، بخاطر که هرگاه فاطمه رضی الله عنها هر زمانیکه به خانۀ پدر می آمد پیامبر صلی الله علیه وسلم بر جبین شان بوسه میزدند.
پیغمبر صلى الله علیه وسلم برایشان فرمودند:
- ای فاطمه! به من نزدیک شو.
زمانیکه برایش نزدیک شد، پیامبر صلی الله علیه وسلم در گوش شان چیزی گفتند، گریۀ بی بی فاطمه به چیغ بدل شد. رسول الله صلی الله علیه وسلم باز برای ایشان فرمودند: برایمن نزدیم شو، باز هم در گوش شان چیزی فرمودند، بی بی فاطمه بار دوم به خنده شد. بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم من از فاطمه پرسیدم که رسول الله صلی الله علیه وسلم در گوش تان چی گفتند؟ فرمودند:
بار اول برایم گفت، که ای فاطمه من امشب میمیرم، من گریه کردم، وقتیکه دیدند که من گریه میکنم دوباره برایم فرمودند: ای فاطمه از خانوادۀ من تو اولین کسی هستی که با من یکجا خواهی شد. و من خندیدم.
عایشه رضی الله عنها میگویند: پیغمبر فرمودند: از اطاق خارج شوید و برایم گفت:
ای عائشه! برایم نزدیک شو.
پیغمبر بالای سینۀ زوج خود افتید و دست به سوی آسمان گرفت و میگفتند:
میخواهم با الله بزرگ یکجا شوم، میخواهم با الله بزرگ یکجا شوم.
عایشه رضی الله عنها میفرماید: فهمیدم که وی جواب سوال کسی را میدهد. سپس جبرئیل داخل شد و به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفتند:
ای رسول الله عزرائیل پشت دروازه ایستاده و اجازه میخواهد، او از هیچ کسی تا حال اجازه نخواسته.
پیغمبر صلى الله علیه وسلم جواب دادند:
ای جبرئیل به وی اجازه بدهید.
عزرائیل داخل شد و گفت:
- السلام علیکم ای رسول الله. الله جل جلاله مرا فرستاده است، تو برای ماندن در دنیا و برای یکجا شدن با الله متعال را اختیار داری.
پیغمبر صلى الله علیه وسلم فرمودند:
میخواهم با الله بزرگ، یکجا شوم، میخواهم با الله بزرگ یکجا شوم.
و این بود که ملک الموت بالای سر رسول الله صلی الله علیه وسلم ایستاد شد و گفت: ای روح مقدس! ای روح محمد بن عبدالله! به سوی جنت حرکت کن، الله جل جلاله راضی است و قهر نیست.
و رسول الله وفات شد …
عایشه رضی الله عنها می فرماید: دست مبارک پیامبر صلی الله علیه وسلم به زمین افتید و من بالای شانه ها گران بودن سرشان را حس کردم، فهمیدم که حالا نفس داده است …. حیران بودم که چی کنم، از دستم هیچ چیزی پوره نبود بدون اینکه از خانه برایم و آن دروازۀ مسجد را که در مقابل مردها بسته بود آنرا باز کردم و برایشان گفتم:
- رسول الله وفات کرد… رسول الله وفات کرد.
عایشه رضی الله عنها میگوید: مسجد را چیغ و گریه ها گرفته بود، علی بن ابی طالب جای به جای نشست، عثمان بن عفان مثل اطفال به دست راست و چپ خود دهن (چک) میزد و عمر بن خطاب شمشیر را کشید و گفت:
- اگر هرکسی گفت که پیغمبر صلی الله علیه وسلم وفات کرد سرش را از تنش جدا میکنم، او به مثل موسی به ملاقات خداوند متعال رفته و دوباره میآید و هرکسی که بگوید که او وفات شده، میکشم اش. اما شخص محکم و قوی ابوبکر رضی الله عنه بود.
وی پیش پیامبر داخل شد و وی را در آغوش گرفت و گفت:
وآآآ خلیلاه، وآآآ صفیاه، وآآآ حبیباه، وآآآ نبیاه
و پیامبر صلى الله علیه وسلم را بوسه زد و گفتند:
- در زنده گی چقدر خوشبو بودی و به همین رقم بعد از مرگ نیز خوشبو و معطر هستی و بعداً به حالتی خارج شد که میگفت:
کسی که عبادت محمد صلی الله علیه وسلم را میکردند محمد وفات کرد و کسانیکه که عبادت الله جل جلاله را میکنند، او زنده است و نمی میرد.
عمر رضی الله عنه درحالیکه شمشیر از دستش افتیده بود گفت:
- فهمیدم که او وفات شده است.
عایشه رضی الله عنها میگوید:
- بیرون رفتم و در جستجوی جایی بودم که تنها بنشینم و گریه کنم.
پیامبر دفن میشد و فاطمه الزهراء رضی الله عنها میگفت:
- چطور دل تان میپذیرد که بالای بدن مبارک رسول الله صلی الله علیه وسلم خاک را میاندازید.
- او ایستاد بود و به پیامبر صلی الله علیه وسلم دعا میکرد و چنین میگفت:
- پدرم به دعوت پروردگار لبیک گفت و جایش بهشت است، فردوس از همه بهترین جای جنت جایش است.
صلى الله علیه وسلم
خالد بن ولید؛ شمشیر برهنه خدا
هفده سال قبل از ظهور اسلام در مکه از دامان لبابه صفری خواهر ام المؤمنین میمونه ابر مردی پا به عرصه گیتی نهاد که بعدها تلؤ تلؤ شمشیر برنده اش آتش بر ملحدین عالم زد. پدرش ولید بن مغیره از اشراف قریش بود و در مکه جایگاهی بس بزرگ داشت طبق رسوم عرب پرورش خالد که دارای شش برادر و دو خواهر بود در خارج از مکه در روستاهای اطراف آن صورت گرفت.
در محیطی که وی پرورش می یافت اسب سواری، شمشیرزنی و مبارزات جنگجو یا نه از سرگرمی های آن دیار به شمارمیرفت و آن حضرت از همان زمان در دلیری، هوش و ذکاوت از جوانان منتخب قریش به شمار میرفت.حضرت خالد(رضی الله عنه) قبل از ایمان آوردن همانند پدرش از مخالفین سرسخت اسلام محسوب می شد. و در رابطه با اموری که در مخالفت با اسلام و مسلمین صورت می گرفت، پیشقدم بود.
چنانکه در میدان احد تدبیر و صلاحیتش، در تهاجم ناگهانی بر لشکر مسلمین از درهّ ای که در انتهای کوه احد قرار داشت، دلیل اصلی شکست مسلمین در آن غزوه به شمار می رفت. اما پس از آن حقانیت و محبت اسلام در قلب خالد(رضی الله عنه) به صورت نامحسوسی رشد می کرد و احساس می نمود که روزی تمام ملت عرب در زیر پرچم اسلام جمع خواهند شد. بنابراین اندیشه، گفتار و سخنان و اعمال حضرت رسول(صلی الله علیه و سلم) را مورد بررسی قرار می داد.
ازطرف دیگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) نیز از صلاحیت خالد (رضی الله عنه) با خبر نبود، بلکه از طریق وحی به ایشان خبر رسید که دل حضرت خالد هر دم با نور اسلام آراسته تر می شود. سرانجام پس از آنکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) فرمود: با وجود آشکار شدن حقانیت و حقیقت اسلام برای خالد چرا او به اسلام مشرف نمی شود. حضرت ولید(رضی الله عنه) برادر حضرت خالد(رضی الله عنه) که چندی قبل مشرف به اسلام شده بود از طریق نامه ای او را به اسلام دعوت کرد.
حضرت خالد می فرماید: “هنگامی که نامه ولید را مشاهده کردم بی اختیار بر زبانم کلمه توحید جاری گشت و می خواستم هر چه سریعتر خدمت حضرت رسول(صلی الله علیه و سلم) حاضرشده، جانم را فدایش کنم و همین که خدمت حضرت پیامبر(صلی الله علیه و سلم) حاضر شدم چونکه دیوانه دیدار حضرتش بودم از خوشحالی همچو پروانه ای خود را به پای ایشان انداخته و ایمان خود را ابراز کردم” .
حضرت خالد(رضی الله عنه) پس از ایمان آوردن در سریه موته که در جمادی الاول سال هشتم هجری صورت گرفت به عنوان اولین نبرد ایشان در دفاع از اسلام شرکت نمود.
موته : برگ زرینی دیگر
حضرت رسول اکرم(رضی الله عنه) نامه ای توسط حارث بن عمیر به شرحبیل فرستاد. شرحبیل بنا بر غرور و مستی قدرت خود حضرت حارث(رضی الله عنه) را به طرز اسفناکی به شهادت رساند. هنگامی که حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و سلم) از شهادت سفیر خود باخبر شد برای گرفتن قصاص خون حضرت حارث بن عمیر لشکری ۳ هزار نفری را به سمت شرحبیل بصری روانه نمود و رهبری لشکر را به زیدبن حارث(رضی الله عنه) سپرد و فرمود که “اگر زید به شهادت رسید جعفر بن ابی طالب رهبری را به عهده گیرد و اگر او هم شهید شد عبدالله بن رواحه جانشین او شود و در صورت شهادت عبدالله خود با مشورت رهبری را تعیین نمائید”.
حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و سلم) تا محل تثنیه الوداع لشگر را همراهی کرده و پس از آن بازگشتند. هنگامی که لشکر به موته (سرزمینی کوچک از شام) رسید شرحبیل برادرش سدوس را به همراه پنجاه سوار برای ارزیابی سپاه مسلمانان به انجا فرستاد که پس از درگیر شدن با مسلمانان، سدوس به هلاکت رسید با قتل سدوس شرحبیل به قلعه خود پناه برد و از قیصر روم تقاضای کمک کرد او نیز لشکری صدهزار نفری را برای کمک به شرحبیل به سوی او اعزام کرد (بعضی شمار لشکر را ازصد هزار نفر هم بیشتر می دانند)
سرانجام پس از صف آرائی مؤمنین و مشرکین جنگ آغاز گشت. پس از شروع جنگ حضرت زید بن ثابت که رهبری سپاه را به عهده داشت به شهادت رسید. پس از شهادت ایشان حضرت جعفر بن ابی طالب پرچم اسلام را برداشته شروع به جنگیدن نمود. پس از زخمی شدن اسب ایشان، بدون سوار مشغول جنگیدن شد ناگهان شمشیر کافری بازوی راست ایشان را قطع کرد و حضرت پرچم را با دست چپ گرفت هنگامی که آن را هم قطع کرد پرچم را میان دو بازوی خود گرفت در این هنگام کافر دیگری از قسمت کمر ایشان حمله ور شد و ایشان را از وسط دو نیم کرد. پس از شهادت حضرت جعفر، حضرت عبد الله بن رواحه (رضی الله عنه) پرچم را برداشت و پس از کشتن تعداد زیادی از کفار خود نیز به شهادت رسید.
بعد از اینکه هر یک از فرماندهان بزرگ، که توسط رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) تعیین شده بودند، به شهادت رسیدند مردم خالد بن ولید (رضی الله عنه) را به فرماندهی لشکر برگزیدند. خالد (رضی الله عنه) پرچم را به دست گرفته و به دفاع مشغول شد. با غروب آفتاب هر دو سپاه به جایگاه اولیه خود باز گشتند. هنگام صبح قبل از شروع جنگ حضرت خالد لشکری را که روز قبل در سمت راست می جنگید در طرف چپ قرار داد و لشکر چپ را به سمت راست آورد.
کفاری که روز قبل لشکر را دیده بودند گمان کردند که برای مسلمانان نیروی کمکی رسیده به همین علت به خوف و هراس افتاده و توان مقابله را ازدست دادند و پا به فرار گذاشتند خداوند خالد را پیروز گردانید و لشکر کفار شکست خورد.
انس بن مالک (رضی الله عنه) ازپیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) نقل می کند که فرمود:
زید پرچم را به دست گرفت، او به شهادت رسید باز جعفر آن را گرفت، او هم به شهادت رسید، پس عبدالله بن رواحه پرچم را به دست گرفت، او هم شهید شد، در حین این گفتار چشمان مبارک اشکبار بودند. بعد فرمود: اینک شمشیری از شمشیرهای خداوند پرچم را به دست گرفت وخداوند متعال آنها را به فتح مشرف ساخت.
بعد از آن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و سلم) دعا نمود: بار الها خالد شمشیر شماست همیشه به او فتح وپیروزی دهید. از آن پس حضرت خالد بن ولید به سیف الله المسلول (شمشیر برهنه خدا) لقب گرفت. وحشت و ترس از خالد (رضی الله عنه) آنقدر بود که با شنیدن نام ایشان کفار لرزه بر اندام می شدند. او از استعدادهای زیادی برخوردار بود وبا جرأت می توان او را مغز متفکر جنگی مسلمانان قلمداد کرد، شجاعت در تمام رگهای بدنش موج می زد و همیشه شوق فدا کردن جان در راه خدا را داشت.
در ۱۲۵جنگ کوچک و بزرگ شرکت نمود و در هیچ یک از آنان شکست نخورد، از جنگ موته گرفته تا بزرگترین آنها که فتح ایران است، حضرت خالد نقش سرنوشت سازی ایفا نمود.
وفات حضرت خالد:
در پنجمین یا ششمین سال خلافت حضرت عمر(رضی الله عنه) ، تلؤ تلؤ شمشیر برهنه خدا رو به خاموشی نهاد.
خالدبن ولید این ابر مرد تاریخ در آخرین لحظات عمر چنین فرمود: “هیچ جائی از بدنم نیست که در آن اثر شمشیر یا نیزه نباشد. من در جنگهای مختلف شوق نوشیدن جام شهادت را داشتم، اما افسوس که امروز موت در بستر به سراغم آمد وشهادت در میدان جنگ نصیبم نشد“.
سرانجام سپهسالار میدانهای نبرد در ششمین دهه از عمر گرانمایه اش دیده از جهان فرو بست و مرغ جانش نغمه رضوان سرداد.
حضرت حسن مجتبی؛ سردار جوانان بهشت و پرچمدار صلح و همبستگی( ۲ )
[بخش دوّم و پایانی]
آن یکی شمع شبستان حرم
حافظ جمعیـت خـیـرالأمم
تا نشیند آتش پیکار و کین
پشت پا زد بر سر تاج و نگین
(اقبال لاهوری)
اشاره: سیرت حضرت حسن مجتبی، صفحه روشنی از تاریخ صدر اسلام است که در آن زندگیای پاک و پسندیده، همراه با فهم دقیق و عمیق از دین متجلّی است؛ زندگیای که از انوار نبوّت پرتو گرفته و همواره فراراه رهبران، مصلحان، دعوتگران، اندیشمندان جامعه اسلامی و تودههای مسلمان در قرون بعدی بوده است. او که در شهر پیامبر و در خانه حضرت فاطمه و علی ـ رضیاللهعنهما ـ چشم به جهان گشود و با محبّتها و نوازشهای خاتم پیامبران ـ صلّیاللهعلیهوسلّم ـ کودکیش را سپری کرد و در دوران خلفای راشدین به جوانی و پختگی رسید. او که رسول خدا در سیمایش ستارهای بلند و درخشان و در قلبش اشتیاق فراوان به صلح و همبستگی در میان امّت اسلامی را دید و او را با لقب «سیّد» نواخت و نوید تحقّق طرح اصلاحیِ بزرگی را توسّط او داد؛ اقدامی که سیادت و سروری حقیقیاش را بیش از پیش اثبات کرد، معجزه پیشگویی رسول خدا ـ صلّیاللهعلیهوسلّم ـ را متحقّق ساخت، آشوبطلبان و کجاندیشان را ناکام گذاشت، دروازه اختلافات را بست و ابواب فتوحات گسترده اسلامی را گشود. در عصر حاضر که اختلاف بین رهبران و دولتمردان کشورهای اسلامی و احزاب و گروههای سیاسی بزرگترین عامل تشتت داخلی و آسیبپذیری خارجی است، سیرت و سلوک حضرت حسن مجتبی ـ رضیاللهعنه ـ راهکار مناسبی برای رهایی از بحران اختلاف و چنددستگی، و جلوگیری از اتلاف توانمندیها و استعدادها در محل غیرمناسبش است.
شهادت علی مرتضی
به روایت کتب معتبر تاریخی اهلسنّت، از جمله «تاریخ البدایه و النهایه» اثر علامه ابنکثیر دمشقی، حضرت علی ـ رضیاللهعنه ـ در سحرگاه روز جمعه، هفدهم رمضان سال چهلم هجری، درحالیکه قصد اقامه نماز صبح در مسجد جامع کوفه داشت، در حمله ناجوانمردانه و غافلگیرانه ابنملجم خارجی و با شمشیر زهرآلودش زخمی شد(ابنکثیر، البدایه و النهایه: ۷/۵۴۴)، و دو شب پس آن، شب یکشنبه نوزدهم رمضان، در ۶۳ سالگی به شهادت رسید.(همان: ۵۵۰) حضرت حسن بر جنازه پدر نماز خواند؛ سپس پیکر مطهّر ایشان را از خوف تعرّض خوارج در دارالإماره کوفه به خاک سپردند.(همان: ۵۴۸)
سیّدنا علی ـ رضیاللهعنه ـ قبل از شهادتش به حضرت حسن و حسین و دیگر اهل و فرزندانش وصیّت کرد؛ متن وصیّت ایشان به روایت تاریخ طبری و تاریخ البدایه و النهایه از قرار ذیل است:
«بسم الله الرحمن الرحیم! هذا ما أوصی به علی بن أبیطالب أنّه یشهد أنّ لا إله إلا الله وحده لا شریک له و أنّ محمداً عبده و رسوله، أرسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه و لو کره المشرکون، إنّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین لاشریک له و بذلک أمرت و أنا أوّل المسلمین. أوصیک یا حسن و جمیع ولدی و من بلغه کتابی بتقوی الله ربّکم و لا تموتنّ إلاّ و أنتم مسلمون، و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا، فإنّی سمعت أباالقاسم ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ یقول: «إن صلاح ذات البین أفضل من عامه الصلاه و الصیام». أنظروا إلی ذوی أرحامکم فصلوا لیهوّن الله علیکم الحساب. الله الله فی الأیتام فلاتعفوا [أو تُعنوا] أفواههم و لایضیّعن بحضرتکم. و الله الله فی جیرانکم فإنّهم وصیّه نبیّکم، مازال یوصی بهم حتّی ظننا أنّه سیورثهم. و الله الله فی القرآن فلایسبقنّکم إلی العمل به غیرکم. و الله الله فی الصلاه فإنّها عمود دینکم. و الله الله فی بیت ربّکم فلایخلون منکم ما بقیتم فإنّه إن ترک لمتناظروا. و الله الله فی شهر رمضان فإنّ صیامه جنّه من النار. و الله الله فی الجهاد فی سبیل الله بأموالکم و أنفسکم. و الله الله فی الزکاه فإنّها تطفیء غضب الرب. و الله الله فی ذمّه نبیّکم لاتظلمن بین ظهرانیکم. و الله الله فی أصحاب نبیّکم فإنّ رسولالله ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ أوصی بهم. و الله الله فی الفقراء و المساکین فأشرکوهم فی معاشکم. و الله الله فیما ملکت أیمانکم فإنّ آخر ما تکلّم به رسولالله ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ أن قال: «أوصیکم بالضعیفین نسائکم و ما ملکت أیمانکم» الصلاه الصلاه، لاتخافن فی الله لومه لائم یکفکم من أرادکم و بغی علیکم. و قولوا للنّاس حسناً کما أمرکم الله و لاتترکوا الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر، فیولّی الأمر شرارکم ثم تدعون فلایستجاب لکم، و علیکم بالتواصل و التباذل، و إیّاکم و التدابر و التقاطع و التفرّق، و تعاونوا علی البر و التقوی و لاتعاونوا علی الإثم و العدوان و اتقوا الله إنّ الله شدید العقاب، حفظکم الله من أهل بیت، و حفظ علیکم نبیّکم، أستودعکم الله و أقرأ علیکم السلام و رحمهالله». (تاریخ طبری: ۶/۶۴. البدایه و النهایه: ۷/۵۴۵ـ۵۴۶)
نکات بارز این وصیتنامه عبارت است از: ۱. شهادت به وحدانیت و توحید باری تعالی، اقرار به رسالت پیامبر اسلام، اعلان برتری و غلبه دین اسلام بر ادیان و آیینهای دیگر، و تأکید بر اخلاص عمل در تمام شئون زندگی؛ ۲. توصیه به تقوا و پایبندی به احکام اسلام در لحظه لحظه زندگی تا دم مرگ؛ ۳. اعتصام به ریسمان الهی و پرهیز از تفرقه؛ ۴. توصیه به صله رحم، مواسات و همدردی با ایتام، و ادای حقوق همسایگان؛ ۵. پیشگام بودن در عمل به قرآن، پایبندی به اقامه نماز، دلدادن به زیارت خانه خدا و ادای حج و عمره، پایبندی به روزه رمضان و استفاده از برکات این ماه مبارک، جهاد در راه خدا با جان و مال، و ادای زکات؛
۶. پاسداری از دین و میراث نبوّت؛
۷. تأکید بر پاسداری از حرمت صحابه و یاران پیامبر و مجال ندادن به بدخواهان و بدگویان آنان؛
۸. رسیدگی به فقرا و مساکین و همکاری با آنان؛
۹. رعایت حقوق زیردستان و زنان؛
۱۰. در بیان حق و حقیقت از کسی واهمه نداشتن؛
۱۱. سخنان نیکو بر زبان آوردن و به امر به معروف و نهی از منکر پایبند بودن؛
۱۲. برقراری ارتباط با دیگران، و بذل و بخشش کردن؛
۱۳. پرهیز از پشتکردن، قطع رابطه کردن و چنددستگی؛
۱۴. تعاون و همکاری در امور خیر و کارهای خداپسندانه، و عدمتعاون در امور آلوده به گناه و ظلم و بیعدالتی؛
۱۵. دعای خیر برای اهلبیت نبوی.
بیعت خلافت حسن مجتبی
در آخرین روزهای زندگی حضرت علی، گروهی از مردم نزد ایشان حاضر شدند و گفتند: ای امیرمؤمنان! آیا کسی را برای خلافت پس از خود تعیین نمیکنید؟ ایشان پاسخ دادند: خیر! همانطورکه رسول خدا ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ شما را به خودتان واگذاشت، من نیز شما را به خودتان وامیگذارم؛ اگر خداوند به شما اراده خیر داشته باشد، شما را بر انتخاب بهترینتان متّفق میگرداند همانگونهکه بعد از رسول خدا شما را بر انتخاب بهترینتان (حضرت ابوبکر صدّیق) متّفق گردانید.(ندوی، المرتضی:۳۰۱)
از این روایت معلوم میشود که حضرت علی ـ کرّماللهوجهه ـ حضرت حسن را بهعنوان جانشین خویش تعیین نکرد و مردم را در انتخاب خلیفه آزاد گذاشت، و نیز ثابت میشود که هیچ نصّی دال بر انتصاب حضرت حسن برای خلافت یا امامت وجود نداشته است، چراکه اگر چنین میبود حضرت حسن برای اثبات خلافتش به آن استدلال میکرد و هرگز با وجود نص از خلافت کنارهگیری و با معاویه ـ رضیاللهعنه ـ صلح و بیعت نمیکرد. و نیز اگر پس از ایشان نصّی برای اثبات خلافت یا امامت برای حضرت حسین میبود، هرگز حضرت حسن حق برادرش را نادیده نمیگرفت و دست بیعت در دستان حضرت معاویه نمیگذاشت. همچنین حضرت حسین ـ رضیاللهعنه ـ پس از وفات برادرش حسن بر بیعت با معاویه باقی نمیماند و هنگامی که کوفیان از او دعوت به شورش علیه معاویه کردند، این دعوت را رد نمیکرد و نمیگفت: بین ما عهد و پیمانی است که نباید شکسته شود. حتی پس از وفات معاویه هرگز حسین ادعای خلافت نکرد و فقط برای مبارزه با ظلم در مقابل یزید قیام کرد تا اینکه در صحرای کربلا به شهادت رسید. از همه این مطالب درمییابیم که حضرت حسن معتقد به شورا در تعیین خلیفه بود و به همین دلیل هنگام صلح با معاویه شرط کرد که پس از ایشان خلیفه توسّط شورای مسلمین تعیین شود.(صلابی، الحسن بن علی بن أبیطالب: ۱۸۴، به نقل از تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری إلی ولایه الفقیه اثر احمد الکاتب، ص ۱۷ و ۱۸)
بههرحال پس از شهادت حضرت علی، مردم حضرت حسن را بهعنوان خلیفه مسلمین انتخاب و با ایشان بیعت کردند. قیس بن سعد بن عباده اوّلین کسی بود که دستش را برای بیعت با حضرت حسن دراز کرد و حضرت حسن از او بر کتاب الله و سنّت رسولالله بیعت گرفت و سپس بقیه مردم با ایشان بیعت کردند.(ابنکثیر، البدایه و النهایه: ۷/۶۱۶)
امیرالمؤمنین حضرت حسن بن علی مدت هفت ماه و به روایتی هشت ماه و در یک روایت شش ماه خلیفه مسلمانان بود و حجاز، یمن، عراق و ... تحت حکم ایشان بودند و این مدّت به تصریح بسیاری از علمای بزرگ جهان اسلام جزء دوره خلافت راشده بوده است؛ زیرا با افزودن این چند ماه به مجموع مدّت زمان خلافت خلفای اربعه، مدت ۳۰ سالی که در حدیث آمده است، تکمیل میشود. رسولالله ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ فرمودند: «الخلافه فی أمّتی ثلاثون سنه ثم ملک بعد ذالک»[سنن ترمذی: ش ۲۲۲۶]؛ خلافت در امّت من سی سال است، پس از آن پادشاهی است. ابنکثیر در شرح این حدیث مینویسد: سی سال با خلافت حضرت حسن بن علی کامل میشود؛ زیرا ایشان در ربیعالأول سال ۴۱ هجری به نفع معاویه از خلافت کناره گرفت و در همین ایام سی سال کامل از وفات رسولالله ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ میگذشت. آنحضرت در ربیعالأول سال ۱۱ هجری وفات کرد و این خود از دلایل نبوّت رسولالله ـ صلّیاللهعلیهوسلّم ـ است.(صلابی، الحسن بن علی بن أبیطالب: ۱۸۶) در نتیجه حضرت حسن بنا بر عقیده اهلسنّتوجماعت پنجمین خلیفه راشد است.
صلح با معاویه
حضرت حسن در مدت کوتاه خلافتش توانست به لشکر عراق انسجام خاصی بخشیده و امرای سپاه و فرماندهان جنگی را بهخوبی در کنارش نگه دارد و با وجود نفوذ شخصیتیاش از نظر سیاسی، لشکری، اخلاقی و دینی و وجود فرماندهان بانفوذی همچون قیس بن سعد بن عباده، حاتم بن عدی طائی و ... میتوانست بهراحتی درصدد نبرد با اهل شام برآید و آنان را تحت حکم خویش درآورد، امّا شخصاً تمایلی به این کار نداشت، بلکه همواره بهخاطر حفاظت از خونهای مسلمانان، وحدت بخشیدن به صفوف امّت، زهد و استغنایش نسبت به حکمرانی و شوق و رغبتش به آخرت، تمایل به صلح و آشتی داشت. ایشان اوّلین خلیفه در تاریخ اسلام است که از منصب خویش کنارهگیری کرد و طرح بزرگ صلح را با موفّقیت تمام به اجرا درآورد و پیشگویی رسول اکرم ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ را متحقّق ساخت.
برای واضحشدن جریان صلح به مراحلی که منجر به معاهده نهایی صلح گردید، اشاره میکنیم:
مرحله نخست: دعای رسول خدا ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ برای حضرت حسن که خداوند بهوسیله او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح ایجاد کند. علامه ندوی مینویسد: این دعا تنها یک پیشبینی معمولی درباره حسن بن علی ـ رضیاللهعنه ـ نبود بلکه ارشادی بود که سرمشق زندگی و تفکّر آینده حضرت حسن قرار گرفت و در اعماق وجود او جای گرفت و بهعنوان وصیّتی از جانب جدّ بزرگوارش، رسول خدا ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ سرلوحه زندگیش بود. نتایج این تأثیر فکری در موضعگیریها و آرا و نظریات ایشان در جریان خلافت پدرش و جنگهای جمل و صفین بهخوبی ظاهر شد. طبق این پیشبینی رسول خدا که «إنّ إبنی هذا سیّد و لعلّ الله أن یصلح به بین فئتین من المسلمین؛ همانا این فرزندم سیّد و سردار است و امید است خداوند بهوسیله او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار نماید»(صحیح بخاری: ش ۷۱۰۹) سیادت و سرداری حضرت حسن به اثبات رسید و این صلح شایستهترین کاری بود که ایشان انجام داد. و اگر صلح با معاویه امر مستحسن و پسندیدهای نمیبود هرگز رسول خدا ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ بهخاطر این کار ایشان را نمیستود.
مرحله دوّم: هنگام بیعت مردم با حضرت حسن برای خلافت، ایشان شرط عجیبی را بیان کرد که بدون آن بیعت اهل عراق پذیرفته نبود و آن اینکه فرمود: «والله لا أبایعکم إلا علی ما أقول لکم! قالوا ما هو؟ قال: تسالمون من سالمت و تحاربون من حاربت»؛ بهخدا قسم با شما بیعت نمیکنم مگر به یک شرط! گفتند: چه شرطی؟ فرمود: با هر کس من صلح کردم شما نیز صلح کنید، و با هرکس من جنگیدم شما نیز بجنگید.(صلابی، الحسن بن علی بن أبیطالب: ۳۲۸) از این روایت معلوم میشود که حضرت حسن از آغاز خلافتش نیّت صلح را در سر داشت و از همان ابتدا اهل عراق را برای این امر آماده میکرد.
مرحله سوّم: پس از اینکه اهل عراق از نیت حضرت حسن برای صلح با حضرت معاویه اطّلاع یافتند، از ایشان ناراحت شدند و گفتند: این رفیق شما نیست و نمیخواهد بجنگد.(طبری:۵/۱۶۲) علامه ابنکثیر در تاریخ البدایه و النهایه مینویسد: اهل عراق حسن بن علی را برگزیدند تا به فرماندهی ایشان با اهل شام بجنگند، امّا به مقصود خود نرسیدند. در این باره خودشان مقصّر بودند، زیرا آرای متفاوتی داشتند و از رهبران خود اطاعت نمیکردند، و اگر حقیقتاً درک میکردند که خداوند چه نعمت بزرگی را به آنان داده است و آنان را به بیعت با نوه رسول خدا، سردار جوانان بهشت و یکی از دانشمندان صحابه مشرّف کرده است، قدر آن را میدانستند.(البدایه والنهایه: ۷/۶۱۸) امّا بعکس تصمیم به ترور ایشان گرفتند و این اوّلین اقدامشان برای ترور حضرت حسن اندکی پس از بیعت خلافت بود. در روایت ابیجمیله در طبقات ابنسعد آمده است: پس از گذشت مدّت کوتاهی از انتخاب حضرت حسن برای خلافت، ایشان در حال نماز در سجده بود که فردی با خنجر به ایشان حمله و از ناحیه لگن ایشان را زخمی کرد که بعد از چند ماه التیام یافت. ایشان پس از این واقعه بر سر منبر مسجد کوفه خطبهای ایراد کرد و فرمود: ای اهل عراق! درباره ما از خداوند بترسید، زیرا ما امرا و مهمانان شماییم و ما همان اهلبیت هستیم که خداوند دربارهشان فرموده است: «إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهلالبیت و یطهّرکم تطهیراً» تا اینکه همه اهل مسجد به گریه افتادند.(صلابی، الحسن بن علی بن أبیطالب: ۳۲۹)
مرحله چهارم: حضرت حسن پس از اصرار شدید اهل کوفه و تقاضاهای مصرّانه قیس بن سعد بهسوی شام حرکت کرد و قیس را در رأس سپاهی ۱۲ هزار نفری قبل از خود به محل مَسْکِِن فرستاد و خود با سپاهش در پی آنان حرکت کرد و در نزدیکی مدائن اتراق کرد. این حرکت غالباً در ماه صفر سال ۴۱ هجری صورت گرفت.(همان:۳۳۰)
مرحله پنجم: حضرت معاویه نیز با شنیدن خبر لشکرکشی اهل عراق از شام حرکت کرد و در محل جسر منیح فرود آمد، سپس از آنجا بهسوی مسکن روانه شد تا اینکه پس از پنج شبانهروز به مسکن رسید. البته حضرت معاویه بهعلّت جراحت سختی که در حادثه ترورش توسط خوارج همزمان با روز ضربه خوردن حضرت علی ـ رضیاللهعنه ـ برداشته بود، مدت طولانیای بستری بود و به همین دلیل با تأخیر حرکت کرده بود.
در این میان که حضرت حسن در مدائن بود، ناگاه فردی از اهل عراق فریاد زد که قیس بن سعد کشته شده است. با انتشار این شایعه، هرجومرج در لشکر بهوجود آمد و سستعنصری و عدم استقامت عراقیان بار دیگر ظاهر شد و افرادی از سپاه عراق به خیمههای حضرت حسن هجوم آوردند و اموال موجود در خیمهها را به غارت بردند، حتّی زیرانداز را از زیر پای حضرت حسن کشیده و به سرقت بردند و ایشان را نیز زخمی کردند.
حضرت حسن با مشاهده این وضع اسفبار، از سپاهیانش رنجیده خاطر گردید و با ناراحتی در حالی که زخمی بود سوار بر اسبش به سوی قصر مدائن رفت. این اقدام اهل عراق، انگیزه صلح را در ذهن حضرت حسن تقویت کرد. والی مدائن در آن زمان سعد بن مسعود ثقفی ـ عموی مختار ثفقی ـ بود. وقتی حسن در قصر استقرار یافت، مختار بن ابیعبید ثقفی نزد عمویش سعد آمد و گفت: آیا میخواهی به مقام و ثروت برسی؟ او گفت: منظورت چیست؟ مختار گفت: حسن بن علی را دستگیر کن و در قید و بند به سوی معاویه بفرست و از او امان بخواه. عمویش گفت: خداوند تو را رسوا کند این چه سخن زشتی است که به زبان میآوری، آیا به فرزند دختر رسول خدا خیانت کنم؟ [البدایه و النهایه: ۷/۶۱۶]
مرحله ششم: آغاز مذاکرات صلح بین حضرت حسن و حضرت معاویه و وقوع صلح در بین ایشان. امام بخاری ـ رحمهالله ـ در کتاب صحیحش، از طریق حسن بصری، آن لحظه از تاریخ امّت اسلامی را که در آن دو گروه بزرگ مسلمان با هم روبهرو شدند، اینگونه روایت میکند: بهخدا قسم حسن بن علی با لشکرهایی همانند کوهها از معاویه و لشکر شام استقبال کرد. عمرو بن عاص گفت: من لشکرهایی را میبینم که بر نخواهند گشت مگر پس از اینکه حریفشان را نابود کنند. معاویه ـ که به خدا قسم بهترین آن دو مرد بود ـ گفت: ای عمرو! اگر اینها آنان را بکشند و آنان اینها را از بین ببرند، دیگر چه کسی به امور مردم رسیدگی خواهد کرد؟ چه کسی فرزندان، زنان و اموالشان را سرپرستی خواهد کرد؟ آنگاه دو نفر از قریش از قبیله بنیعبدالشمس به نامهای عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر را بهسوی حضرت حسن فرستاد و به آنان گفت: نزد وی بروید و با وی صحبت کرده و صلح را عرضه کنید و از ایشان بخواهید این امر را بپذیرد. آنان نزد حضرت حسن آمده و درخواست صلح را مطرح کردند. حضرت حسن به آنان گفت: ما بنیعبدالمطلب در این مال (بیتالمال) تصرّفاتی کردهایم (یعنی در جاهایی که صلاح دانستهایم از بیتالمال خرج کردهایم. چنان نشود که پس صلح و واگذار کردن امور مسلمانان به معاویه، مورد بازخواست قرار گیریم)؛ دیگر اینکه این امّت در خونهای خودش فرورفته است [پس باید کاری کرد که جلوی این خونریزیها گرفته شود]. نمایندگان معاویه گفتند: معاویه نیز فلان و فلان شرط را عرضه میکند و درخواست صلح دارد. حضرت حسن فرمود: چه کسی وفای معاویه را به این عهد ضمانت میکند؟ عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر گفتند: ما ضمانت میکنیم. هرچه حضرت حسن درخواست کرد، آندو گفتند: ما ضمانت میکنیم. و نهایتاً این مذاکرات به صلح بین حضرت حسن و حضرت معاویه منتهی شد. حسن بصری در ادامه روایت میگوید: از أبابکره شنیدم که میگفت: «رسول خدا ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ را بالای منبر دیدم در حالی که حسن بن علی در کنار ایشان بود. آنحضرت گاهی به حاضران نگاه میکرد و گاهی به چهره حسن؛ سپس فرمود: «إنّ ابنی هذا سیّد، و لعلّ الله أن یصلح به بین فریقین عظیمین من المسلمین»؛ این فرزندم سیّد و والامقام است، و امید است خداوند توسّط او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح و آشتی برقرار کند.(صحیح بخاری: ش ۷۱۰۹)
علامه ابنحجر عسقلانی ـ رحمهالله ـ از این حدیث، موارد زیر را استنباط کرده است:
۱ـ ظهور یکی از دلایل نبوّت رسولالله ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ با تحقّق پیشگویی آنحضرت؛
۲ـ منقبت و جایگاه بلند حضرت حسن؛ زیرا او خلافت را بهخاطر ضعف و کمی تعداد یا هر علّت دیگری رها نکرد، بلکه بهخاطر اینکه رضایت الهی را در حفاظت خونهای مسلمانان میدید و این امر را به مصلحت دین و امّت اسلامی میپنداشت، صلح را پذیرفت؛
۳ـ در حدیث ردّ محکمی است بر ادعای پوچ خوارج که حکم به تکفیر حضرت علی و یارانش و حضرت معاویه و یارانش میدادند؛ زیرا پیامبر اکرم ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ فرمودند که این صلح بین دو گروه از مسلمانان صورت خواهد گرفت؛
۴ـ بیان فضیلت اصلاح بین النّاس و حفاظت از خون مسلمانان؛
۵ـ دلالت بر رأفت حضرت معاویه بر رعیت و شفقتش بر مسلمانان و عاقبتاندیشی ایشان نسبتبه امور آنان؛
۶ـ جواز خلافت مفضول با وجود شخص افضل؛ یعنی با وجود شخصیتهایی چون حضرت حسن بن علی، سعد بن أبیوقّاص و سعید بن زید ـ که این دو از اصحاب بدر بودند ـ، با حضرت معاویه بیعت شد؛
۷ـ جواز کنارهگیری خلیفه و حاکم از خلافت و حکومت در صورتیکه مصلحت امّت و ملّت در آن باشد؛
۸ـ سیادت و سروری واقعی از آن کسی است که به مردم نفع برساند و در راستای صلح و همبستگی در میان آنان گام بردارد.(عسقلانی، فتحالباری: ۱۳/۸۳ ـ ۸۴)
چنین روایتی در طبقات ابنسعد نیز وجود دارد که مؤید اقدام هر دو جانب برای صلح است.
مرحله هفتم: پس از مذاکرات موفّقیتآمیز صلح بین حسن و معاویه رضیاللهعنهما، حضرت حسن خواست اذهان یاران و لشکریانش را برای پذیرش صلح آماده کند؛ بدینمنظور در میان آنان به سخنرانی پرداخت و چگونگی مصالحه با معاویه را تشریح کرد. در اثنای خطبه عدّهای از لشکریانش به قصد کشتنش به ایشان حملهور شدند.
حضرت حسن در خطبهاش گفت: امیدوارم خیرخواهترین مردم برای خلق خدا باشم. من هرگز نسبت به کسی کینه و عداوت نداشتهام. بدانید اتحاد و همبستگی که شما آن را نمیپسندید، بهتر از تفرقه و اختلافی است که آن را دوست میدارید. من از خودتان برای شما خیرخواهترم، پس با تصمیم من مخالفت نکنید و علیه من سخن نگویید.
در این هنگام مردم به همدیگر نگاه کردند و گفتند: بهخدا قسم میخواهد با معاویه صلح کند و سست و بیاراده شده است. آنگاه گروهی به او حمله کردند و ردایش را از روی دوشش برداشتند بهنحویکه فقط شمشیرش بر شانهاش آویزان ماند. حضرت حسن از این واکنش لشکریانش بسیار ناراحت شد و سوار بر اسبش در میان لشکر به راه افتاد. عدّهای از عجز و ناتوانیاش سخن میگفتند و عدّهای او را از این اقدام منع میکردند. در این میان فردی از طائفه بنیأسد به نام جرّاح بن سنان که تفکّری خارجی داشت به حضرت حسن نزدیک شد و افسار اسبش را گرفت و با تیشهای به ایشان حمله کرد و در حالی که میگفت: ای حسن تو نیز همانند پدرت مشرک شدهای! چنان ضربهای به ران ایشان زد که تا استخوان شکافته شد. بالاخره او را از حضرت حسن دور کرده و به سزای عملش رساندند، و حضرت حسن را به طرف کاخ سفید مدائن بردند. (صلابی، الحسن بن علی بن أبیطالب: ۳۳۶، به نقل از أنسابالأشراف بلاذری)
در طبقات ابنسعد آمده است که حسن بن علی سران لشکرش را در قصر مدائن جمع کرد و خطاب به آنان گفت: ای اهل عراق سه مسئله از جانب شما مرا غمگین و رنجیده خاطر کرده است که هرگز نمیتوانم خود را تسلّی دهم. کشتن پدرم، زخمی کردن خودم، و ربودن اموالم. درحالیکه شما با من بیعت کرده بودید که با هرکه صلح کنم صلح کنید، و با هرکه جنگیدم بجنگید. اینک من با معاویه صلح و بیعت کردهام، پس از او حرف شنوی داشته باشید و او را اطاعت کنید. (ابنسعد، طبقات:۵/۴۳، ترجمه فارسی محمود مهدوی دامغانی)
حضرت حسین ـ رضیاللهعنه ـ پس از شنیدن خبر صلح، از این امر ابراز نارضایتی کرد، امّا بعد از اینکه پافشاری حضرت حسن را بر این موضع دید، به تصمیم ایشان رضایت داد و تابع رأی ایشان شد.(همان) قیس بن سعد نیز با شنیدن خبر صلح بسیار ناراحت شد و ابتدا از اطاعت هر دو (حسن و معاویه) بیرون آمد و با عدّهای به ناحیهای منزوی شد، امّا پس از مدّتی دوباره بازگشت و با حضرت معاویه بیعت کرد.(البدایه و النهایه:۸/۱۶)
مرحله هشتم: پس از انعقاد صلح، حضرت حسن از منصب خلافت کنارهگیری و امور مسلمانان را به حضرت معاویه واگذار کرد و از مدائن به کوفه رفت. حضرت معاویه نیز عازم کوفه شد و در محلی به نام نخیله در نزدیکی کوفه با حضرت حسن ملاقات کرد و در این ملاقات حضرت حسن رسماً با حضرت معاویه بیعت کرد. (صلابی، الحسن بن علی بن أبیطالب: ۳۳۹ـ ۳۴۰)
خلاصه اینکه حضرت حسن بهخاطر مصلحت امّت اسلامی، جلوگیری از ریختهشدن خون مسلمانان، ایجاد اتحاد و همبستگی در بین امّت اسلامی و پایان دادن به جنگ داخلی اقدام به پذیرش صلح کرد. این واقعه در ربیعالأول سال ۴۱ هجری رخ داد و بدینترتیب سی سال خلافت بر منهاج نبوّت با کنارهگیری حضرت حسن از خلافت به پایان رسید. این سال را عامالجماعه/ سال اتحاد و همبستگی مسلمانان نامیدند.
شخصیت معاویه
بیگمان شخصیت برجسته حضرت معاویه و زندگی درخشان ایشان در خدمت به اسلام خود از عوامل مهم موفقیت این صلح بود. فضایل و مناقب ایشان در موارد متعددی آمده است، از جمله:
ـ ایشان در شمار مجاهدان غزوه حنین بودند که این آیه دربارهشان نازل شد: «ثم أنزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین و أنزل جنوداً لم تروها»[توبه: ۲۶]. پس سکینه الهی در غزوه حنین نصیب حضرت معاویه نیز شد.
ـ رسولالله ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ بارها برای معاویه دعا فرمودند: «اللّهم اجعله هادیاً مهدیّاً و اهد به»[سنن ترمذی]؛ پرودگارا او را هدایتکننده و هدایتیافته بگردان و به وسیله او [دیگران را] هدایت نما. و نیز دعا کردند: «اللّهم علّم معاویه الکتاب و الحساب و قه العذاب»؛ خداوندا به معاویه کتاب و حساب بیاموز و او را از عذاب نجات بده. و نیز فرمودند: «اوّلین لشکریانی که از میان امّت من در دریا بجنگند، مستحق جنّتاند». و اوّلین لشکری که برای جهاد با دشمنان اسلام در دریا اقدام کرد، فرماندهیش با حضرت معاویه بود. (صلابی، الحسن بن علی بن أبیطالب: ۳۵۲ـ۳۵۳)
ـ حضرت عبدالله بن عباس، معاویه را فقیه برشمرد. عبدالله بن مبارک فرمود: معاویه در نزد ما محل امتحان است هر کس را دیدیم به معاویه با دیده نارضایتی مینگرد او را به بدبینی نسبت به تمام صحابه متهم میکنیم. حضرت علی ابن أبیطالب فرمود: امارت معاویه را ناپسند ندانید به خدا قسم وقتی او را از دست دهید خواهید دید که سرها از بدنها مانند حنظل جدا میشود.(همان: ۳۵۵) حضرت عمر وقتی معاویه را والی شام کرد، فرمود: از معاویه جز به خیر یاد نکنید. و ابنتیمیه میگوید: علما اتفاقنظر دارند که معاویه برترین پادشاهان این امّت است؛ زیرا چهار خلیفه قبل از ایشان خلفای رسولالله بودند و او اوّلین پادشاه مسلمانان بود و پادشاهیاش پادشاهی توأم با رحمت [برای امّت] بود.
شروط صلح
در کتب معتبر حدیث و تاریخ به شروط اساسی صلح اشاره شده است که عبارتاند از:
شرط اوّل: عمل به کتاب الله و سنّت رسولالله ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ و سیرت خلفای راشدین؛ این شرط در کتب تاریخی اهلسنّت و کتب شیعه از جمله الأخبار الطوال دینوری و تاریخ یعقوبی ذکر شده است.(محمّدنافع، سیرت امیر معاویه: ۱/۳۱۶ و۳۱۸، به نقل از الأخبار دینوری: ۲۱۸، و تاریخ یعقوبی:۲/۲۱۵)
در کشفالغمّه اربیلی نیز متن صلحنامه چنین آمده است: «هذا ما صالح علیه الحسن بن علی بن أبیطالب معاویه بن أبیسفیان صالحه علی أن یسلم إلیه ولایه أمرالمسلمین علی أن یعمل فیهم بکتاب الله تعالی و سنّه رسوله و سیره الخلفاء الراشدین الصالحین».(محمّدنافع، سیرت معاویه:۱/۳۱۹ـ۳۲۰، به نقل از کشفالغمّه فی معرفه الأئمه، علی بن عیسی اربیلی: ۲/ ۱۴۵، چاپ تبریز)
استفاده از تعبیر «خلفای راشدین صالحین» توسّط حضرت حسن، نشانه توقیر و احترام ویژه ایشان نسبتبه خلفای راشدین و تأیید حقّانیت خلافت و عملکرد آنان است.
شرط دوّم: اموالی که به بنیعبدالمطلب تعلّق دارد از آنان گرفته نشود. این مطلب از روایت صحیح بخاری نیز ثابت است و ذکری از درخواست اموال جدید از حضرت معاویه در شروط صلح نیست.
شرط سوّم: جلوگیری از ریختن خون مردم و اعلان عفو عمومی برای تمام طرفهای درگیر. در روایت بخاری آمده است که حضرت حسن فرمود: «و أنّ هذه الأمّه عاثت فی دمائها، فکفّل الوفد للحسن العفو للجمیع فیما أصابوا من الدّماء».(بخاری، کتاب الصلح:۲/۹۶۳)
این شرط همان فتح بزرگی است که با این صلح به دست آمد و به خونریزیهایی که پس از شهادت حضرت عثمان ـ رضیاللهعنه ـ به راه افتاده بود، پایان داد، و پس از آن حرکت فاتحانه مجاهدان اسلام در شرق و غرب آغاز شد.
شرط چهارم: تعیین خلیفه پس از ایشان به صورت شورا بین مسلمانان باشد. این شرط تصریحی است بر عدم وجود نص بر خلافت یا امامت حضرت علی و حسن و حسین و بقیه اهلبیت. بعضیها گفتهاند که حضرت حسن خواهان ولایتعهدی و به دست گرفتن حکومت پس از معاویه شد که این مطلب با انگیزه صلح و نیز با روایات دیگر معارض است. ابناعثم در این خصوص از حضرت حسن ـ رضیاللهعنه ـ روایت میکند که ایشان فرمود: «أمّا ولایه الأمر من بعده، فما أنا بالراغب فی ذلک، و لو أردت هذا الأمر لم أسلمه»(صلابی، الحسن بن علی بن أبیطالب:۳۶۹، به نقل از الفتوح:۳،۴/۲۹۳)؛ درباره ولایتعهدی [و به دست گرفتن حکومت] پس از معاویه، هرگز بنده رغبتی به آن ندارم و اگر چنین رغبتی میداشتم هیچگاه خلافت را تسلیم ایشان نمیکردم.
در بعضی کتب تاریخی شرط دیگری ذکر شده است مبنی بر اینکه در ملأ عام و بر سر منابر به سیّدنا علی ـ رضیاللهعنه ـ ناسزا گفته نشود. مبنای این شرط خودساخته، ادّعای دروغین دشنام و ناسزاگویی علنی به سیّدنا علی در زمان حضرت معاویه است؛ امری که از هیچ روایت صحیح و معتبری ثابت نشده و غالباً ساخته و پرداخته تاریخنگاران مغرض در عهد عباسی و پس از آن است. از نظر اجتماعی و سیاسی نیز هیچ حاکمی با چنین کاری اذهان عمومی را علیه خود نمیشوراند.
حضرت حسن و حسین پس از صلح با حضرت معاویه، با رضایت و خشنودی با ایشان بیعت کردند و ایشان را بهعنوان خلیفه و ولیامر مسلمین پذیرفتند. پس از مصالحت و بیعت حضرت حسن، عدهای که از صلح ناراضی بودند، خطاب به ایشان گفتند: «السّلام علیکم یا مذل المؤمنین»؛ سلام بر تو ای ذلیلکننده مؤمنان. ایشان در جواب فرمود: اینگونه نگویید من خوارکننده مؤمنین نیستم بلکه من دوست نداشتم بهخاطر ملک و زمامداری خون مسلمانان ریخته شود.(محمّدنافع، سیرت معاویه: ۱/۳۳۳) و در روایتی آمده است که فرمود: اینگونه نگویید، زیرا از پدرم شنیدم که فرمود: ایامی نمیگذرد که معاویه زمامدار میشود. از آن وقت فهمیدم که این کار صورت خواهد گرفت؛ لذا نخواستم از جنگ میان من و او خون مسلمانان بیش از این ریخته شود. (صلابی، الحسن بن علی بن أبیطالب: ۳۵۵)
ملاباقر مجلسی نیز در «جلاءالعیون» آورده است: چون حضرت امام حسن با معاویه صلح کرد مردم به خدمت آنحضرت آمدند بعضی ملامت کردند او را به بیعت معاویه. حضرت فرمود: وای بر شما نمیدانید که من چه کار کردهام برای شما، بهخدا سوگند که آنچه که من کردهام بهتر است از برای شیعیان من از آنچه آفتاب بر آن طالع میگردد.(همان:۱/۳۳۵. به نقل از جلاءالعیون:۲۹۰) امام محمّدباقر نیز صلح حسن را برای امّت از دنیا و مافیها بهتر دانسته است.(همان)
از اوّلین نتایج صلح میتوان به آغاز دور جدید فتوحات اسلامی و رسیدن دعوت اسلامی به سرزمینهای جدیدی از جمله به مغرب (مراکش) در غرب، و سجستان، خراسان و ماوراءالنهر در شرق، و فرصت یافتن دولت اسلامی برای مبارزه با فتنه خوارج اشاره کرد.
حضرت حسن پس از کنارهگیری از منصب خلافت، همراه یاران و خویشاوندانش به مدینه منوّره بازگشت و تا آخرین روزهای زندگیش در آنجا اقامت داشت. مدینه منوّره در این روزها از التهابات سیاسی دور بود و با حضور شمار قابل توجّهی از علمای صحابه و شاگردان آنان از تابعین، فضای تعلیم و تعلّم و عبادت و تزکیه بر آن حاکم بود. حضور شخصیتهای علمی برجستهای در مدینه منوّره، همچون عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، ابوهریره، ابوسعید خدری و جابر بن عبدالله رضیاللهعنهم که تمام همّت و تلاششان مصروف روایت و ترویج احادیث نبوی، تفسیر قرآن و استنباط احکام فقهی بود، مدینه را به مرکز توجّه و رفتوآمد جویندگان علم و معرفت تبدیل کرده بود.(صلابی، الحسن بن علی بن أبیطالب: ۳۹۵ـ ۳۹۶)
حادثه وفات
عمران بن عبدالله بن طلحه روایت میکند حضرت حسن بن علی در خواب دید که بین دو چشمش آیه «قل هو الله أحد» نوشته شده است. سعید بن مسیّب از آن به وفات ایشان تعبیر کرد. پس از آن، ایشان چند روزی بیشتر زنده نماندند.(البدایهوالنهایه: ۸/۴۹)
در روایات آمده است که وفات حضرت حسن ـ رضیاللهعنه ـ در پی خوراندن زهر به ایشان اتّفاق افتاده است؛ امّا اینکه این زهر خوراندن توسّط چه کسی و با چه انگیزهای صورت گرفته است، در هالهای از ابهام قرار دارد. صحّت روایات تاریخیای که این اقدام را متوجّه حضرت معاویه و یزید میکند، ثابت نیست. قاضی ابنعربی در العواصم من القواصم، ابنتیمیه در منهاجالسنه، ذهبی در تاریخالإسلام، ابنکثیر در البدایهوالنهایه و ابنخلدون در تاریخش این مسئله را رد کرده و گفتهاند: سند معتبری برای اثبات این مسئله وجود ندارد.( صلابی، الحسن بن علی بن أبیطالب: ۴۰۰ـ ۴۰۱) عقلاً و منطقاً این اتّهام میتواند متوجّه کسانی باشد که از موضع صلحطلبانه حضرت حسن ـ رضیاللهعنه ـ آسیب دیدند و به اهداف خود نرسیدند، از آن جمله میتوان از آشوبطلبان سبایی و کجاندیشان خوارج نام برد که پیش از این حضرت حسن را زخمی کردند و پدر ایشان را به شهادت رساندند.(همان: ۴۰۲ـ ۴۰۳)
در مورد سال وفات حضرت حسن ـ رضیاللهعنه ـ چند روایت وجود دارد که راجحترین آنها سال ۵۱ هجری است. به هنگام وفات سن ایشان ۴۸ سال بود و پیکر مبارک ایشان در قبرستان بقیع دفن گردید.
همسران و فرزندان
درباره تعداد همسران ایشان روایات ضعیف و غیرقابل اعتماد بسیاری در کتابهای تاریخی ذکر شده است که بیشتر به افسانه شبیه است تا حقیقت. عدهای هفتاد، عدهای نود، عدهای دویستوپنجاه و عدهای تا سیصد همسر را به ایشان نسبت دادهاند، امّا هیچ یک از این روایات با سند صحیح و معتبری ثابت نشده است و مطالبی که از این روایات ثابت میشود هرگز با مقام بلند و شامخ سرور جوانان بهشت همخوانی ندارد و به نوعی طعن در شخصیت ایشان است. البته تعدّد همسر در آن عصر رایج بوده است و حضرت حسن در طول زندگیش تقریباً ده زن و یا کمی بیش از این را به همسری گرفته است، و همزمان بیش از چهار زن در نکاح ایشان نبوده است. از آن جمله میتوان از خوله بنت منظور فزاریه، جعده بنت أشعث، عایشه خثعمیه، أماسحاق بنت طلحه بن عبیدالله تمیمی، أمبشیر بنت أبیمسعود انصاری، هند بنت عبدالرحمن بن أبیبکر، أمعبدالله بنت الشلیل و چند زن دیگر نام برد.
ایشان از این تعداد همسر، صاحب ۲۲ فرزند پسر و دختر شدند که این تعداد از مجموع این ازدواجها طبیعی بود، و اگر آن تعداد افسانهای همسران ایشان صحّت میداشت تبعاً باید تعداد فرزندانشان چندین برابر این عدد میبود.(همان: ۲۸ـ۲۳)
اسامی تعدادی از فرزندان ایشان عبارت است از: زید، طلحه، حسن مثنّی، قاسم، ابوبکر، عبدالله، عمرو، عبدالرحمان، عمر، حسین، محمّد، یعقوب، اسماعیل، حمزه، جعفر، عقیل و أمحسین. نسل حضرت حسن فقط از زید و حسن مثنّی باقی ماند و از بقیه اولادش فرزندی به یادگار نماند. چند تا از پسران حضرت حسن در فاجعه دردناک کربلا همراه عمویشان حضرت حسین ـ رضیاللهعنه ـ به شهادت رسیدند.
صفات و ویژگیهای اخلاقی
حضرت حسن عالمی برجسته و خطیبی توانا بود و فصاحت و خطابت را از پدرش به ارث برده بود. از عابدترین و خداترسترین مردمان روزگار بود. وقتی وضو میگرفت و آماده نماز میشد رنگش تغییر میکرد. از او پرسیدند: این چه حالی است که به شما دست میدهد؟ فرمود: شایسته است کسی که میخواهد در بارگاه پروردگار صاحب عرش عظیم حاضر شود رنگش تغییر کند. وی بسیار حجّ میکرد. عبدالله بن عباس میگوید: بسیار پشیمانم از اینکه در جوانی پیاده به حجّ نرفتم، حسن بن علی ۲۵ بار پیاده حجّ کرد در حالی که اسبهای اصیل عربی در اختیارش بود. او مالش را سه بار با خدا تقسیم کرد (یعنی سه بار نصف داراییش را در راه خدا انفاق کرد). سکوتش بسیار بود و زهد و تقوایش در قضیه کنارهگیری از خلافت بهخوبی ثابت شد. وی از سخیترین و بخشندهترین انسانهای زمان خویش بود؛ هیچ سائلی از نزد او دست خالی بازنمیگشت.(همان: ۲۱۳)
هر روز بعد از نماز صبح در مسجدالنبی در محل ادای نمازش مینشست و تا طلوع خورشید به ذکر الهی مشغول میشد. سپس عدهای از بزرگان قوم با او مینشستند و به گفتوگو میپرداختند. پس از آن به خانههای أمّهاتالمؤمنین سر میزد و جویای احوال آنان میشد و مورد پذیرایی آنان قرار میگرفت و آنگاه به منزل خویش میرفت.(البدایه و النهایه: ۸/۴۰)
ایشان دارای صفاتی چون ایمان قوی، یقین استوار، علم وافر، صداقت، شجاعت، مروّت، زهد، تواضع، ایثارگری، خیرخواهی، نصیحتپذیری، حلم و صبر، علوّ همت، هوشیاری، اراده قوی، عدالتمنشی و صفات زیبای دیگری بود که به او شایستگی رهبری و سیادت میداد. حضرت حسن مجتبی ـ رضیاللهعنه ـ با برخورداری از این صفات عالی توانست بزرگترین پروژه اصلاحی تاریخ اسلام را عملی کند و با به جان خریدن عواقب آن، پیامآور صلح و امنیت و اتحاد و همبستگی برای امّت اسلامی باشد.
پاورقی:
۱. ابنسعد؛ طبقات؛ ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴.
۲. ابنکثیر، أبوالفداء اسماعیل؛ البدایه و النهایه؛ الطبعه الأولی، دمشق ـ بیروت: دارابنکثیر، ۱۴۲۸هـ./ ۲۰۰۷م.
۳. صلابی، علیمحمّد محمّد؛ خامس الخلفاء الراشدین أمیرالمؤمنین الحسن بن علی بن أبیطالب؛ الطبعه الرابعه، دمشق ـ بیروت: دارابنکثیر، ۱۴۲۷هـ./ ۲۰۰۶م.
۴. عسقلانی، ابنحجر؛ فتح الباری؛ ریاض: دارالسلام ـ دمشق: دارالفیحاء، ۱۴۱۸هـ./ ۱۹۹۷م.
۵. محمّدنافع؛ سیرت حضرت امیر معاویه؛ لاهور؛ دارالکتاب، ۲۰۰۷م.
۶. ندوی، سیّد ابوالحسن علی؛ المرتضی؛ زاهدان: فاروقاعظم، ۱۳۸۵.
رحلت حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه وسلم
و آسمانهای هفتگانه را آفرید، و بالاترین آنها را انتخاب نمود و آن را به سبب نزدیکی به کرسی و عرش خودش بر دیگر آسمانها برتری داد.
خداوند بهشتها را آفرید) و از میان آنها)بهشت فردوس را بر سایر بهشتها ترجیح داده و سقف آن را عرش رحمان قرار داد.
و خداوند فرشتهها را خلق و از میان آنها جبرئیل و اسرافیل و میکائیل را انتخاب نمود.
پس جبرئیل صاحب وحی و پیامی است که قلوب و ارواح به آن زنده است.
و میکائیل صاحب قلمرویی شد که حیات زمین و همه موجودات زنده، وابسته به آن است.
و اسرافیل، دارنده شیپوری است که همگان به وسیله آن در روز رستاخیر برانگیخته میشوند.
و خداوند انسان را خلق کرد و از میان آنها پیامبران و فرستادهگان خود را برگزید و از فرستادههای خود پنج پیامبر اولوالعزم را انتخاب نمود و از میان پیامبران اولوالعزم دوست و عزیز خود حضرت محمد – صلی الله علیه و سلّم – را برگزید و او را بر همه مخلوقات برتری داد.
سخن گفتن درباره رسول خدا – صلی الله علیه و سلّم – چقدر شیرین است! او پیشوای پیامبران و پرهیزگاران و پیشوای پاکان، آخرین پیامبر، سرور بزرگان، و صاحب شفاعت عظمی در روز قیامت، مقام محمود بلندمرتبه، پرچم برافراشته شده (اسلام)و حوض کوثر است. خداوند به او سعه صدر داد و (او را از بند غم و حیرت رها ساخت)و نام و یاد او را بلندمرتبه و گرامی کرد. و بار سنگین را از (دوش)او برداشت و او را از همه زشتیها پاک و منزه نمود.
عقل او را منزّه نمود، پس فرمود: مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى (۲) (النجم: ۲)
( یار شما (محمد ص)گمراه نشده و به بیراهه نرفته است).
او را در راستی و صحّت (قولش پاک نمود)و فرمود: وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى (۳) (النجم: ۳) ( و از روی هوی و هوس سخن نمیگوید.
او را در تعلیم دادن (بوسیله جبرئیل)پاک و بریء کرد و فرمود: عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى (۵) (النجم:٥) (جبرئیل)بس نیرومند بدو آموخته است)
بینایی او را از عیب و نقص منزه نمود و فرمود: مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى (۱۷) (النجم: ١٧) ( چشم (محمّد در دیدن، به چپ و راست)منحرف نشد (و به خطا نرفت)و سرکشی نکرد (تنها به همان چیزی نگریست که میبایست ببیند و بنگرد)).
و قلب او را پاک گردانید و فرمود: مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى (۱۱) (النجم: ١١) (دل (محمّد)چیزی را که دیده بود تکذیب نکرد).
و سینهاش را پاک و بیآلایش ساخت و فرمود: أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ (۱) (الشرح: ١) آیا ما سینه تو را نگشودیم و سعه صدر به تو ندادیم (و دلت را از بند غم و حیرت رها نساختیم و تاب تحمّل نابسامانیهای جاهلیت و سختیهای مسئولیت بزرگ نبوت را به تو عطاء نکردیم.))
او را کاملاً پاک و منزه گردانید و فرمود: وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ (۴) (القلم: ٤) ( تو دارای اخلاق بزرگ (یعنی صفات پسندیده وافعال حمیده)هستی.)پس او حبیب خدا و دوست اوست و او بزرگوارترین آفریده خداوند – عزّ و جل – است.
بیتردید خداوند از همه پیشینیان عهد و پیمان (موکد)گرفته، که به حضرت رسول اکرم – صلی الله علیه و سلّم – ایمان بیاورند و او را آن هنگام که فرستاده شد یاری بدهند. هم چنان که خداند بزرگ و والا مرتبه در سوره آل عمران فرموده است:
وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آَتَیْتُکُمْ مِنْ کِتَابٍ وَحِکْمَهٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِکُمْ إِصْرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ (۸۱) (آل عمران:۸۱).
«و (به خاطر بیاورید)هنگامی را که خداوند پیمان موکِّد را از (یکایک)پیغمبران (و پیروان آنان)گرفت که چون کتاب و فرزانگی به شما دهم و پس از آن پیغمبری آید و (دعوت او موافق با دعوت شما بوده و)آنچه را با خود دارید تصدیق نماید، باید بدو ایمان بیاورید و وی را یاری دهید (و به آنها)گفت: آیا (بدین موضوع)اقرار دارید و پیمان مرا با این کارتان پذیرفتید؟ گفتند: اقرار داریم (و فرمان را پذیرائیم. خداوند به آنها)گفت: پس (برخی بر برخی از خود)گواه باشید و من هم با شما از زمره گواهانم.)
در حدیثی به روایت از ابوهریره س آمده است که پیامبر/ فرمودند:(فُضِّلْتُ علی الأنبیاء بِسِتٍّ: أُعْطِیتُ جوامعَ الکلم ونصرت بالرعب (وفی روایه مسیره شهر)وأحلت لی الغنائم وجُعِلَتْ لی الارضُ مسجداً وطهوراً أرسلت الی الخلق کافهً وخُتم بی النبیون.)
«در شش مورد بر (سایر)پیامبران ترجیح داده شدهام: به من فصاحت و بلاغت ارزانی شده، و با ایجاد رعب (بوسیله خدا در دل دشمنان)یاری داده شدهام (و در روایتی به اندازه مسیر یک ماه)غنیمتها برایم حلال گشته و زمین برای من همانند مسجد پاکی قرار گرفته است، و من برای همه مردم فرستاده شدم و آخرین پیامبر منم و نبوت با من خاتمه یافته است)این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند.
و ابوهریره – رضی الله عنه – حدیثی را از پیامبر روایت میکند که فرمود:(إنّ مثلی ومثل الأنبیاء من قبلی کمثل رجل بَنَی بُنْیاناً فأحسنه وأجمله، إلا موضع لَبنَهٍ من زاویهٍ من زویاه فجعل الناس یطوفون به ویعجبون به، ویقولون: هلا وضعت هذه اللبنه؟ قال: فأنا اللبنه وأنا خاتم النبیین).
«همانا مَثَل من و پیامبرانی که قبل از من بودهاند همانند مَثَل مردی است که ساختمانی را در نهایت نیکوئی و زیبائی بنا کرده است و مکان یک آجر را در گوشهای از گوشههای آن جا گذاشته است (هنگامی)که مردم شروع میکنند به گردش در اطراف آن، از آن خوششان میآید و میگویند: ای کاش این آجر در جای خود قرار میگرفت؛ پیامبر فرمودند: من آن آجرم و من خاتم پیامبرانم.)بخاری و مسلم این حدیث را روایت کردهاند.
و ابوهریره – رضی الله عنه – روایت میکند که پیامبر فرمودند:(أنا سید ولد آدم یوم القیامه وأول من ینشق عنه القبر وأول شافع وأول مشفع).
«من در روز قیامت سرور فرزندان آدم – علیه السلام – هستم و اولین کسی هستم که قبر برای او شکافته میشود و اولین شفاعت کننده هستم.)مسلم و ابوداود و ترمذی این حدیث را روایت کردهاند.
پس روزی که غم و غصه بر تمام مردم زیاد میشود، روزی که خورشید به زمین نزدیک میگردد و سر آدمیان از سوزش خورشید به جوش میآید، جهنم آورده میشود، چنان که پیامبر در حدیثی که عبدالله بن مسعود آنها را روایت کرده است، خبر آن روز را دادهاند:(یؤتی بجهنم یومئذٍ لها سبعون ألف زمام، مع کل زمام سبعون ألف مَلَک یجُرُّونَهَا).
«جهنم آورده میشود در حالی که هفتاد هزار افسار دارد و به همراه هر افساری هفتاد هزار فرشته هستند که آن را میکشند.)بخاری و مسلم این حدیث را روایت کردهاند.
زمانی که جهنم مخلوقات را ببیند، زوزه میکشد و به پیروی از خشم پروردگار فریاد و سر و صدا میکند. زمانی که مخلوقات آن را ببینند فریاد میکشند، و هیچ کدام از آنها به خاطر حسرت، بیم و ترس نمیتواند بر پاهای خود بایستد و در زانو زده به خاک میافتد.
(وَتَرَى کُلَّ أُمَّهٍ جَاثِیَهً (جاثیه: ۲۸): (ای مخاطب در آن روز)هر ملتی را میبینی که (خاشعانه و خاضعانه، چشم به انتظار فرمان یزدان در محضر دادگاه خداوند دادگر و مهربان)بر سر زانوها نشستهاند).
و این وضع بر همه مردم حتی پیامبران، به طول میانجامد پس برخی به برخی دیگر میگویند: آیا نمیبینید چه حال و وضعی دارید؟ (در چه حالی به سر میبرید؟)آیا نمیبینید چه بر سرتان آمده است؟ آیا انتظار کسی را نمیکشید که نزد خداوند برای شما شفاعت کند؟ پس (در این هنگام)بعضی از مردم به بعضی دیگر میگویند که آدم – علیه السلام – را بیاورید.
در حدیثی از ابوهریره – رضی الله عنه – که بخاری و مسلم و احمد آنرا روایت کردهاند، آمده است که روزی پیامبر فرمودند:(أنا سید الناس یوم القیامه وهل تدرون ممَّ ذاک؟ یجمع الله بین الأولین والآخرین فی صعید واحد، فیقول بعض الناس لبعض ائتوا آدم فیقولون: یا آدم! أنت أبوالبشر، خلقک الله بیده ونفخ فیک من روحه وأمر الملائکه فسجدوا لک، فاشفع لنا إلی ربک، ألا تری ما نحن فیه؟ ألا تری إلی ماقد بلغنا؟ فیقول آدم: إن ربی غضب الیوم غضباً لم یغضب قبله مثلَهُ ولن یغضب بعده مثله، وإنه نهانی عن الشجره فعصیتُ، نفسی، نفسی، نفسی، اذهبوا الی غیری، اذهبوا إلی نوح .
فیأتون نوحافیقولون:یا نوح! أنت أول الرسل إلی أهل الارض وسماک الله عبدًاشکوراً،فاشفع مناإلی ربک،ألاتری مانحن فیه؟ألاتری ماقدبلغنا؟
فیقول نوح: إن ربی غضب الیوم غضباً لمیغضب قبله مثله، ولن یغضب بعده مثله وإنه کانت لی دعوه دعوت بها علی قومی. نفسی، نفسی، نفسی اذهبوا إلی غیری، اذهبوا إلی إبراهیم.
فیأتون إبراهیم فیقولون: یا إبراهیم أنت نبی الله وخلیله من أهل الأرض ألاتری ما نحن فیه؟ ألا تری ما قدبلغنا؟ فیقول: إن ربی غضب الیوم غضباً لم یغضب قبله مثله ولن یغضب بعده مثله، ذکر کذباته، نفسی، نفسی، نفسی اذهبوا إلی غیری اذهبوا إلی موسی فیأتون موسی.
فیقولون: یا موسی أنت رسول الله اصطفاک الله برسالاته، وبتکلیمه علی الناس، اشفع لنا إلی ربک، ألاتری ما نحن فیه؟ ألا تری ما قد بلغنا؟
فیقول لهم موسی: إن ربی غضب الیوم غضباً لم یغضب قبله مثله ولن یغضب بعده مثله وإنی قتلت نفساً لم أومر بقتلها، نفسی، نفسی، اذهبوا إلی غیری، اذهبوا إلی عیسی، فیأتون عیسی.
فیقولون: یا عیسی: أنت رسول الله وکلمته إلی مریم وروحٌ منه. قال: هکذا هو. کلمت الناس فی المهد فاشفع لنا إلی ربک، ألاتری ما نحن فیه؟ ألاتری ما قد بلغنا؟
فیقول لهم عیسی:إن ربی غضب الیوم غضباً لم یغضب قبله مثله ولن یغضب بعده مثله ولم یذکرذنبا،نفسی،نفسی،نفسی،اذهبوا إلی غیری،اذهبواإلی محمد.
فیأتونی فیقولون: یا محمد! أنت رسول الله خاتم الانبیاء و غفرالله لک ماتقدم من ذنبک و ماتأخر فاشفع لنا إلی ربک. ألا تری ما نحن فیه؟ ألا تری ما قد بلغنا؟
فأقوم فأتی تحت العرش فأقع ساجداً لِربی – عزّ وجل، ثم یفتح الله علی ویلهمنی من محامده وحسن الثناء علیه ما لم یفتحه علی أحد قبلی.
فیقال: یا محمد! ارفع رأسک سل تعطه، اشفع تُشفع فأقول: یا ربِّ أمّتی أمتی، یا رب أمتی أمتی یا رب أمتی أمتی – و فی الروایات الأخری – فأقول: یا رب! وعدتنی الشفاعه فشفّعنی فی خلقک فاقض بینهم فیقول سبحانه وتعالی: شفعتک أنا أتیکم فأقض بینکم)
«من در روز قیامت سرور و اشرف مخلوقات هستم، آیا سبب آنرا میدانید؟
خداوند همه انسانها را در روز قیامت بر یک اساس و در یک زمین و بدون هیچ تفاوتی جمع میکند. پس بعضی از مردم به بعضی دیگر میگویند: به پیش آدم – علیه السلام – بروید، میگویند: ای آدم، تو پدر آدمیزاد و (ابوالبشر)هستی. خدا تورا با دست خودش آفرید و از روح خویش در تو دمید و فرشتهها را فرمان داد و آنها (نیز)برای تو سجده بردند، پس برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن، آیا نمیبینی در چه حالی هستیم؟ آیا نمیبینی چه بر سر ما آمده است؟
آدم – علیه السلام – (در جواب)میگوید: براستی که خدای من امروز چنان خشمگین شده که قبلاً مثل آن خشمگین نشده است و بعد از این هرگز آن چنان خشمگین نخواهد شد. خداوند مرا از (خوردن میوه)درخت بر حذر داشت. اما من (از امر او)سرپیچی کردم. وای بر من، وای بر من، وای بر من، نزد کسی دیگر بروید، پیش نوح (علیه السلام)بروید.
پیش نوح (علیه السلام)میروند و میگویند: ای نوح تو اولین پیامبر هستی که به سوی مردم فرستاده شدی و خداوند تو را بندهای بسیار شکرگذار (عبدا شکورا)نامید، پس برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن، آیا حال و وضع ما را نمیبینی؟ آیا نمیبینی چه بر سر ما آمده است؟
نوح ؛ به (آنها)میگوید: بیتردید پروردگار من امروز چنان خشمگین شده که تاکنون این گونه خشمگین نشده است و بعد از این هرگز آن چنان خشمگین نخواهد شد. من یک بار حق دعا کردن داشتم که علیه قومم دعا و نفرین کردم وای بر من، وای بر من، پیش کسی بروید. به پیش ابراهیم علیه السلام بروید.
آنها به سوی ابراهیم علیه السلام میروند و به او میگویند: ای ابراهیم! تو پیامبر خدا و از اهل زمین (تنها)تو دوست خدا هستی، آیا نمیبینی در چه حالی هستیم؟ آیا نمیبینی به ما چه رسیده است؟
ابراهیم علیه السلام میگوید: قطعاً امروز پروردگار من چنان خشمگین شده که قبلاً مثل آن خشمگین نشده بود و بعد از این هرگز این چنین خشمگین نخواهد شد و دروغگوییهایش را به یاد آورد.
آنگاه گفت: وای بر من، وای بر من، وای بر من، پیش دیگران بروید، پیش موسی علیه السلام بروید، پس نزد موسی میروند (و به او)میگویند: ای موسی تو رسول خدا و فرستاده او هستی که تو را برای (ابلاغ)پیامهای خود و سخن گفتن (از جانب او)با مردم برگزید، پس برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن، آیا نمیبینی در چه حالی هستیم؟ آیا نمیبینی چه بر سرمان آمده است؟
موسی علیه السلام به آنها میگوید: بیگمان امروز خدای من آن چنان خشمگین شده که تا به حال مثل آن خشمگین نشده و بعد از این نیز هرگز آن چنان خشمگین نخواهد شد، من یک نفر را که نمیبایستی میکشتم، کشتم وای بر من، وای پیش کسی دیگر بروید، نزد عیسی علیه السلام بروید. پس نزد او میروند.
به عیسی علیه السلام میگویند: ای عیسی تو فرستاده خدا و کلمه او هستی که خدا آن را به مریم رساند تو دارای روحی هستی از جانب خدا (که به کالبدت دمیده شده است)عیسی علیه السلام فرمودند: چنین است که میگویید. مردم به او میگویند زمانی که در گهواره بودی با مردم سخن گفتهای. پس برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن، آیا نمیبینی چه وضعی داریم؟ آیا نمیبینی چه به سرمان آمده است؟
عیسی علیه السلام به آنها میگوید: قطعاً پروردگار من امروز چنان خشمگین شده که قبلاً مثل آن خشمگین نشده و بعد از این هرگز این چنین خشمگین نخواهد شد، و او گناهی را به خاطر نیاورد (که آن را مرتکب شده باشد.)وای بر من، وای بر من، وای بر من. آنگاه گفت پیش دیگران بروید، پیش محمد صلی الله علیه و سلّم بروید.
سراغ من میآیند و میگویند ای محمد! تو رسول خدا و خاتم پیامبرانی و خداوند هر گناهی را که از پیش فرستادهای و هر آنچه بر جای گذاشتهای بخشیده است. پس برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن آیا نمیبینی که چه وضعی داریم، و چه بر سر ما آمده است؟
من بر میخیزم و میروم زیر عرش پروردگار و سجده میبرم، به خاک میافتم، پس خداوند در رحمت خود را به رویم میگشاید و از محامد و ستایشهای نیکوئی که برای اوست چیزهایی بر من الهام میکند که قبل از من آنها را به کسی نیاموخته است.
پس ندا بر میآید: ای محمد! سرت را بالا بگیر و از پروردگارت بخواه، هر آنچه را که میخواهی، به تو داده میشود، شفاعت کن، شفیع واقع میشوی. پس من میگویم: خداوندا! امتم امتم (را نجات بده)خداوندا! امتم امتم (را نجات بده)، خداوندا امتم امتم (را نجات بده.)
_ و در روایتهای دیگر (این چنین آمده است)– پس میگویم: خداوندا وعده شفاعت را به من دادهای پس مرا شفیع آفریدههایت قرار بده و خودت بین آنها داوری کن. خداوند – سبحانه و تعالی _ میفرماید:
ای محمد شفاعت تو را قبول کردم من به سراغ شما میآیم و میان شما داوری میکنم.)
این حدیث را بخاری و مسلم و دیگران روایت کردهاند.
خداوند –عزّوجل–میفرماید: وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ (۱۰۷) (الانبیاء ١٠٧) (ای پیغمبر)ما تو را فقط به عنوان رحمت بر جهانیان فرستادیم).
و به طور کلی خداوند – عزّ وجل – پیامبرش حضرت محمد (صلی الله علیه و سلّم)را در دنیا و آخرت آن چنان گرامی و عزیز شمرده که هیچ کس را این چنین گرامی نشمرده است.
پس آیا این تکریم و بزرگداشت، او را از مرگ حفظ کرد؟ هرگز! : وَجَاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ (۱۹) (ق: ۱۹).
«و سکرات مگر (سرانجام فرا میرسد)، واقعیت را به همراه میآورد (و دریچه قیامت را به رویتان باز میکند و حوادث و صحنههای دنیای جدی را کم و بیش نشانتان میدهد، بدین هنگام انسان را فریاد میزنند که)این همان چیزی است که از آن کناره میگرفتی و میگریختی. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و سلّم)فرمودند:(إذا أصیب أحدُکُم بمُصِیبهٍ فلیذکُرْ مصیبته بی فإنها أعظم المصائب)
«هنگامی که یکی از شما گرفتار بلا و مصیبتی شد، مصیبت (مرگ)من را بیاد آورد، چرا که بزرگتین مصیبتها است. (و با یاد آوردن آن خود را تسکین ودلداری دهد.
بهرههایی که از این حدیث میبریم، فقط ضرورت صبر کردن انسان در هنگام گرفتاری و بلا نیست. بلکه، این حدیث یکی از کلیدهای بندگی، علم و معرفت است که راه را برای مسلمانان روشن میکند و آنها را با دلایلی که باعث شده در تاریکی (غیر راه حق و هدایت)زندگی کنند و با گرفتاریهایی که در زندگی دارند، آشنا میکند و راه رهائی و نجات آنان را پیروی از راه نبوت و پیامبر میداند.
مرگ هر شخصیت بزرگی تأثیر فراوانی بر پیروان و دوستداران او دارد. و وفات حضرت محمد صلی الله علیه و سلّم نه تنها بر یارانش (رضی الله عنهم)بلکه بر تمامی امّت اثر گذاشت. ضروری است که ما به هنگام مشکلاتمان، بیاد مصیبت وفات حضرت رسول (صلی الله علیه و سلّم)باشیم و در آن تأمل کنیم؛ زیرا وفات ایشان از بزرگترین مصایب بود.
در حدیثی که ابن عباس و سابط الجمحی (رضی الله عنهم)آن را روایت کردهاند پیامبر – صلی الله علیه و سلّم _ میفرمایند:(إذا أصیب أحدکم بمصیبه فلیذکر مصیبته بی فإنها أعظم المصائب).
«هنگامی که یکی از شما گرفتار بلا و مصیبتی شد مصیبت مرگ من را بیاد آورد؛ زیرا بزرگترین مصیبتها است (با یاد آن خود را تسکین دهد).
آنچه از این حدیث برای ما روشن میشود این است که بیتردید وفات پیامبر (صلی الله علیه و سلم)بزرگترین مصیبتی است که امت اسلام با آن مواجه شده و میشود و رسول اکرم – صلی الله علیه و سلّم – از ما میخواهند که در هنگام گرفتاریها و مصیبتهایمان رحلت و فراق ایشان را به یاد بیاوریم و به یاد آن (تحمل)مصیبتها و سختیها آسان میشود.
هر گاه عزیزی، دوستی و یا خویشاوندی را از دست میدهیم قلبمان از داغ فراق او غمگین و محزون میشود. پس آیا با وجود یاد مصیبت هجران و وفات پیامبر – صلی الله علیه و سلّم – جایی برای ذکر فراق و وفات دوستان و آشنایان در نظر انسان باقی میماند؟
حال اگر انسان همه افراد خانوادهاش را از دست بدهد و قلب او (از شدت ناراحتی)به درد بیاید و از شدت غم و غصه اشک بریزد. سپس بعد از مدتی ازدواج بکند و بعد از چند سال یکی از فرزندانش بمیرد حزن و مصیبت او در مقایسه با مصیبت اول چگونه است؟ آیا (تحمل)این سختی و مصیبت آسان نیست؟
و به این دلیل ما باید هر وقت به بلا و مصیبتی گرفتار شدیم خودمان را به یادآوردن مصیبت رحلت رسول اکرم – صلی الله علیه و سلّم – دلداری و تسلّی دهیم.
رسول اکرم – صلی الله علیه و سلّم – ما را مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید: (( یا أیها الناس! أیما أحدٍ من الناس أو من المؤمنین أصیبَ بمصیبه فلیتعزِّ بمُصیبته بی عن المصیبه التی تصیبه بغیری؛ فإن أحداً لن یصاب بمصیبه بعدی أشدَّ علیه من مصیبتی)):(ای مردم هر یک از شما یا مسلمانان به بلائی گرفتار شود گرفتاری و مصیبت خود را به یاد آوردن سختی تحمل مصیبت مرگ من برای دیگران تسلّی دهد، چون که هیچ کسی از امت من بعد از من به مصیبتی دردناکتر از آن چه به وسیله وفات من به آن دچار میشود گرفتار نخواهد شد. صحیح سنن ابن ماجه )
اگر در کلمه ((فلیتعزِّ))خوب دقت کنیم میفهمیم که در این کلمه نوعی درمان و علاج وجود دارد این کلمه و حروف آن قلب را آرام میکند.
اگر انسانی پدر و مادر عزیزش را در حادثه رانندگی از دست دهد چه حالتی به او دست میدهد؟ آیا آثار (این)مصیبت تا ابد بر قلب او باقی نمیماند؟
اگر فردی مادر و همسر و فرزندش را از دست دهد چه اتفاقی میافتد؟.
چگونه است که به مصیبت رحلت پیامبر (صلی الله علیه و سلّم)دچار شدهایم، ولی آن را احساس نمیکنیم؟ باید مصیبت رحلت حضرت رسول برای ما بسیار مهم و بزرگ باشد. زیرا پیامبر – صلی الله علیه و سلّم – میفرماید (( لا یؤمِنُ أحُدکُم حتی أکون أحبَّ إلیه من ولدِه و والده والناس أجمعین)).
(ایمان هیچ کدام از شما (کامل نمیشود)مگر اینکه من در نظر او محبوبتر از فرزند، پدر و مادرش و همگی مردم باشم.
از عبادت این حدیث چنین دریافت میشود که(ایمان هیچ کدام از شما کامل نمیشود مگر اینکه در نظر او مصیبت وفات من از مرگ فرزند و پدر و مادرش و همگی مردم دردناکتر باشد.
چه کسی این احساس را دارد؟ شما را به خدا قسم میدهم، چه کسی این معرفت و حالت روحی را دارد؟
آری، این همان احساس مؤمن صادق است.
از دست دادن پیامبر (صلی الله علیه و سلّم)از مصیبتهای دین است. تحمل درد فقدان هر انسان دیگری در برابر تحمّل مصیبت وفات پیامبر (صلی الله علیه و سلّم)آسانتر میباشد.
|
اصبر لکل مصیبه وتجلَّا |
واعلم بأن المرءَ غیرُ مخلَّدِ |
در برابر هر بلا و مصیبتی صبر و بردباری پیشه کن و بدان که آدمی جاودانه نیست.
|
فإذا ذکرتَ مصیبه تسلو بها |
فاذکر مصابک بالبنی محمّد |
هر گاه مصیبتی را به یاد آوردی که با ذکر آن نا آرام شدی، پس (برای فراموش کردن غمهایت)مصیبت وفات پیامبر صلی الله علیه و سلّم را ذکر کن.
آیا مادرت را از دست دادهای؟ آیا به یاد میآوری که در هنگام مرگش تو (برای او)شیون و زاری میکردی که تو را از تاریکی شکم به روشنایی دنیا بیرون آورد، و از تو مراقبت و نگهداری کرد و تو را بزرگ نمود و پرورش داد؟
به راستی خداوند به وسیله دعوت پیامبر، تو را از تاریکیهای گمراهی به روشنایی هدایت و توحید، راهنمایی کرد.
این امر_ به مشیت الهی _ باعث رهایی و نجات تو از ماندن همیشگی در آتش (جهنم)بود.
پس آیا بوسیله شیر مادر، پرورش و مهربانی و عطوفت او از ماندگار بودن در آتش (جهنم)رهائی یافتی؟
پس قسم به خدا اگر هزار مادر داشتم و هر کدام به مهربانی و عطوفت مادرم بودند و همه آنها در یک روز میمردند، شایسته نبود که برای آنها بیشتر از رحلت حضرت رسول (صلّی الله علیه و سلّم)ناراحت باشم.
آیا پسرت را از دست دادهای؟
یا از بس برای او گریه کردهای که یاد کمکها و حمایتها و مهربانی و نیکوئی او افتادهای؟
این امور به هر اندازهای که خدمت به ما محسوب شوند باز هم به اندازه خدمات و الطاف پیامبر – صلی الله علیه و سلّم – برای ما نیستند، باز به پای کارهایی که پیامبر – صلّی الله علیه و سلّم – از پیش فرستادهاند نمیرسد، اموری که به لطف و یاری خداوند، ما را وارد بهشتی میکند که عرض آن به اندازه ی آسمانها و زمین است و در آن جاودانه میمانیم و از نعمتهای آن بهرهمند میشویم.
از کمک و حمایت فرزندان برای چند سال که (زود)میگذرد بهرهمند هستیم ولی بهرهمندی و لذت بردن در بهشت دائمی است.
پس آیا حضرت محمد (صلی الله علیه و سلّم)بر ما حق آن را ندارد که از رحلت او بیشتر از مرگ هر کس دیگری ناراحت و اندوهگین شویم، و اورا بیشتر از هرکس از فرزندان و عزیزان که از دست دادهایم به یاد بیاوریم؟ اینک به حادثه بیماری پیامبر (صلی الله علیه وسلّم)و مراحل آن و شدت رنجی که از آن میبرد، و لحظات پایان عمر و رحلت او میپردازیم.
کلام خداوند عزّ و جل بر پیامبر – صلی الله علیه و سلّم – نازل شد: إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ (۱) وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا (۲) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا (۳) (نصر: ۱_ ۳)
«هنگامیکه یاری خدا و پیروزی (فتح مکه)فرا میرسد (۱)و مردم را میبینی که دسته دسته و گروه و گروه داخل دین خدا میشوند(و به اسلام ایمان میآورند)(۲)پروردگار خود را سپاس و ستایش کن، و از او آمرزش (خود و یاران خویش را از شتابگری در فرا رسیدن فتح و وقوع پیروزی، و اظهار دلتنگی و گلایه از زندگی)بخواه، خدا بسیار توبهپذیر است.
جابر بن عبدالله میگوید: هنگامی که این سوره نازل شد پیامبره فرمودند: (( نعیت إلی نفسی یا جبرئیل. فقال جبرئیل : والآخره خیرلک من الأولی))
ای جبرئیل خبر مرگم را به من دادی. جبرئیل گفت: (زندگی در)آخرت از (زندگی در)دنیا برایت بهتر است.
در حدیثی که ابن عباس آن را روایت میکند، به هنگام نزول این آیه پیامبر (صلی الله علیه و سلّم)فرمودند:(نعیت إلی نفسی)(خبر مرگم را به من دادهاند)(بخاری آنرا روایت کرده است).
مجاهد و ضحاک و دیگران گفتهاند که منظور رسیدن اجل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلّم)بود. پیامبر – صلی الله علیه و سلم_ در سال ۱۱ هجری درد شدیدی را در سرش حس کرد و اولین کاری که انجام داد به بقیع غرقد رفت و بر اهل آن درود فرستاد و از خدا برای آنها طلب بخشش نمود.
امالمؤمنین عایشه رضی الله عنها میگوید: هنگامی که رسول الله صلی الله علیه و سلّم از بقیع برگشت، مرا دید و من سرم درد میکرد. من به پیامبر گفتم: ای وای سرم پیامبر صلی الله علیه و سلّم فرمودند: من هم سرم خیلی درد میکند ای وای سرم. عایشه رضی الله عنها برای پیامبر (صلی الله علیه و سلّم)دعا میخواند. (صحیح ابن ماجه: ۱۹۷)
عایشه رضی الله عنها گفت: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و سلّم بیمار بود، دعاهایی را بر خود میخواند و بر (سر و روی خود)دست میکشید پس هنگامی که (از)درد بیماری که منجر به وفات ایشان شد، مینالید، من شروع به خواندن دعاهایی کردم که او بر خود میخواند و دستانش را بر بدنش میکشیدم. (بخاری و مسلم این حدیث را روایت کردهاند.
در روایتی که امام مالک رضی الله عنه آن را روایت کرده آمده است: دستهای پیامبر را به امید تبرک آنها بر جسم او میکشیدم.
در روایت مسلم آمده است: با دست پیامبر بدنش را لمس میکردم چون دست او برکت بیشتری از دست من داشت.
زمانی که درد بر پیامبر شدت یافت ایشان در خانه میمونه رضی الله عنها بودند، زنانش را فراخواند، از آنها خواست که در خانه عایشه رضی الله عنها بستری شود. آنها به پیامبر ه اجازه دادند.
درد و رنج پیامبر صلی الله علیه و سلّم زیاد شد تا جائی که یاران و اصحاب ایشان به شدت ناراحت و اندوهگین شدند و پیامبر این اندوه و ناراحتی را احساس کرد.
آنگاه به آنها دستور داد تا بر روی ایشان آب بریزند.
در حدیثی که از عایشه – رضی الله عنها – روایت شده است که میگوید:(هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و سلّم وارد منزل من شد درد بر ایشان شدت یافت و بسیار درد میکشید و فرمودند:(هریقوا علی من سبع قِرب لَعلّی أعهد إلی الناس).
(هفت مشک، بر من آب بریزید، تا به دیدار مردم بروم و با آنها پیمان ببندم. در روایت دیگری آمده است:(حتی أخرج الی الناس فأعهد إلیهم)(تا پیش مردم بروم و با آنها عهد و پیمان ببندم.
عایشه – رضی الله عنها _ میگوید:(پیامبر (صلی الله علیه و سلّم)را در تشتی که مال حفصه بود، نشاندیم و از آب مشکها بر او ریختیم، تا اینکه با دستش به ما اشاره کرد که بس است.
و در روایت ابن اسحاق آمده است تا اینکه گفت:(کافی است، کافی است.
پس در حالیکه سرش را بسته بود به میان مردم رفت و روی منبر نشست و بعد از ذکر حمد و ستایش خدا به ستایش یاران و اصحابش در جنگ اُحد پرداخت و برای آنها طلب بخشش و مغفرت و دعای خیر کرد و برای آنها بسیار دعا کرد. پس فرمودند ((أیها الناس! إنی بین أیدکم فرط وأنا علیکم شهید وإن موعدَکم الحوض وإنی لأنظر إلیه من مقامی هذا وإنی لستُ أخشی علیکم أن تشرکوا بعدی، لکنی أخشی علیکم الدنیا أن تُنافسوا فیما کما تَنافسوا فیها فتهلککم کما أهلکتهم))
«ای مردم من از میان شما میروم و بر شما گواه و شاهد خواهم بود میعادگاه شما حوض (کوثر)خواهد بود و من از همین حالا به آن نگاه میکنم. از این نمیترسم که بعد از من مشرک شوید ولی میترسم که همانگونه که دیگران بر سر مال دنیا به رقابت با یکدیگر پرداختند شما هم چنین کنید همانگونه که دنیا آنها را به هلاکت رساند، شما را نیز هلاک کند.)
مسلم و بخاری آن را روایت کردهاند.
سپس فرمودند: (( إن عبداً من عبادالله خیره الله بین الدنیا والآخره وبین ماعند الله فاختار ما عندالله)).
خداوند به یکی از بندگان اختیار آنرا داد که بین دنیا و آخرت و میان آنچه نزد خداوند است یکی را برگزیند و او، آنچه را که نزد خداوند بود انتخاب کرد.
ابوبکر صدیق رضی الله عنه متوجه موضوع شده و دانست که آن بنده مختار، رسول خدا (صلی الله علیه و سلّم)بوده است پس به گریه افتاد و گفت: ای رسول خدا پدر و مادرم فدایت باد. بلکه پدران و مادرانمان و خودمان و داراییمان را فدای تو میکنیم.
مردم از گریه کردن ابوبکر (رضی الله عنه)تعجب کردند و (در این هنگام)پیامبر فرمودند:(آرام باش ای ابوبکر)و پس فرمودند:(أیها الناس إنَّ أمنَّ الناس علی بصحبته وماله أبوبکر وکلکم کان له عندنا ید کافأناه بها إلا الصدیق فإنا ترکنا مکافأته لله عزّ وجل. لو کنت متخذاً من العباد خلیلاً لاتخذت أبابکر خلیلاً ولکن أخوه وصحبه و انظروا إلی هذه الأبواب النافذه إلی المسجد فسُدوها إلا بیت أبی بکر).
«ای مردم از میان شما، ابوبکر بیش از همه در دوستی و همنشینی و اموالش بر من حق دارد. و به هر کدام از شما که مدیون بودهایم، حقتان رادادیم جز (ابوبکر)صدیق، ما پاداش و جزای او را به خداوند – عزّ وجل _ سپردهایم. و اگر من از بندگان یکی را به عنوان دوست انتخاب میکردم، ابوبکر را برمیگزیدم اما ابوبکر برادر و همنشین من است. به درهایی را که به مسجد باز میشوند بنگرید و همه آنها را به جز دری که به خانه ابوبکر باز میشود ببندید.
سپس گفتند:(یا معشرالمهاجرین! استوصوا بالأنصار خیراً فإن الناس یزیدون و إن الأنصار علی هیئتها لا تزید وإنهم کانوا عیبتی التی أویت إلیها فأحسنوا إلی محسنهم وتجاوزوا عن مسیئهم).
(ای جماعت مهاجران! برای انصار (پیامبر)طلب خیر و نیکی بکنید، چون که تعداد مسلمانان زیاد میشود و تعداد انصار به حال خود باقی میماند و فزونی نمییابد و آنها (انصار)کسانی بودند پشتیبان من بودند که به آنها پناه بردم پس شما به نیکوکاران آنها احسان و نیکی کنید و از گناهکاراشان بگذرید و آنها را ببخشید.
این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند.
پس از منبر پایین آمد و به منزل عایشه – رضی الله عنها – رفت. در حالی که درد بدن ایشان را فراگرفته بود.
بیماری ایشان سخت تحملناپذیر بود، دیگر نمیتوانست به امامت نماز مسلمانان برود. پس به ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرمودند که برای مسلمانان پیشنمازی کند.
در حدیثی که عبدالله بن مسعود س روایت کرده، آمده است که او زمانی که پیامبر – صلی الله علیه و سلّم – سردرد شدیدی داشت به پیش ایشان رفت و گفت: بیماری شما بسیار شدید است. پیامبر صلی الله علیه و سلّم فرمودند: (( اجل یا عبدالله إنی أوعک کما یوعک الرجلان منکم. قلت:إن لک لأجرین! قال: نعم،والذی نفسی بیده ما علی الارض مسلم یصیبه أذی من مرض مماسواه إلّا حط الله عنه خطایا، کما تحط الشجره ورقها))
: ( بله، ای عبدالله! بیماری و کسالت من به اندازه دو مرد از شماست. به او گفتم که حتماً دو پاداش دارید! فرمودند: بله، قسم به کسی که جانم در دست اوست هیچ مسلمانی روی زمین نیست که درد و رنجی از یک بیماری یا چیزهای دیگری اورا گرفتار نکند مگر با این بیماری گناهان او آمرزیده میشوند همچنان که برگ درختان فرو میریزند.
در حدیثی که سالم بن عبید رضی الله عنه روایت میکند، میگوید:(پیامبر صلی الله علیه و سلّم در هنگام بیمارییشان بیهوش شدند(وقتی که)به هوش آمد، فرمودند: آیا وقت نماز فرا رسیده است؟
به او گفتند: بله. ایشان فرمودند: (به بلال بگویید که اذان بگوید و به ابوبکر بگویید که به امامت مسلمانان نماز بگزارد.
گفت: پس بیهوش شدند، (بعد از اینکه)به هوش آمدند فرمودند: آیا وقت نماز فرا رسیده است؟ آنها گفتند: بله فرمودند (( مروا بلالاً فیلؤذن ومروا أبابکر فلیصلِّ بالناس))
(به بلال بگویید اذان بگوید و به ابوبکر بگویید که به امامت مردم نماز بگذارد)در این لحظه عایشه رضی الله عنها گفت: پدرم نازک دل و غمگین است اگر او امامت نماز را به عهده گیرد گریه میکند و نمیتواند این کار را بکند. ای کاش به فرد دیگری دستور میدادید.
سالم بن عبیدالله رضی الله عنه گفت: پس بیهوش شد و به هوش آمد و فرمود:(مروا بلالاً فلیوذّن، ومُروا أبابکر فلیصل بالناس فإنکن صواحب – أو صواحبات – یوسف.
پس بیهوش شد و به هوش آمد و فرمودند:(به بلال بگویید که اذان بدهد و به او ابوبکر بگویید که به امامت مسلمانان نماز بگذارد که شما مثل زنان اطراف یوسف هستید.
گفت: به بلال دستور داده شد و او اذان گفت و ابوبکر (نیز)پیشنماز مسلمانان شد.
پس از اینکه اندکی از درد و بیماری رسول خدا (صلی الله علیه و سلّم)کاسته شد، فرمودند: دو نفر را صدا بزنید تا بر آنها تکیه دهم. پس بریره و مردی دیگرآمدند و پیامبر به آنها تکیه داد. هنگامی که ابوبکر (رضی الله عنه)ایشان را دید، خواست خود را پس بکشد ولی پیامبر به او اشاره کرد که در مکان خودش بماند تا اینکه ابوبکر (رضی الله عنه)نمازش را ادا کرد.
قرآن کتاب هدایت، جامع و معجز
پیامبران صاحب کتاب، دارای قوانین هدایتگر الهی بودند و کتب آنها
وسیلهای برای هدایت مردم و بیان حدود و مقررات خداوندی بود، اما در عین
حال این کتب آسمانی فاقد جنبههای اعجاز بودند؛ در این میان قرآن تنها
کتابی است که ویژگی «اعجاز» و«هدایتگری» با هم در آن جمع شده است. قرآن
کریم معجزه جاودان نیز هست زیرا با مرگ هر پیامبری معجزه او نیز از بین
بشر رخت برمی بست، اما قرآن معجزهای باقی و ابدی است که برای همیشه سندی
بر حقانیت پیامبر اسلام صلی اللهعلیهوسلم به شمار میرود و هادی
انسانها در همه اعصار و زمانهاست.
قرآن کریم در جاهای متعدد، خودش را
کتاب هدایت معرفی می نماید و این از مهمترین اوصاف آن است. به عنوان
نمونه در آغاز سوره بقره می فرماید: «ذَلِک الْکتَابُ لاَ رَیبَ فِیهِ
هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ» این کتاب بدون شک هدایت است برای پرهیزگاران.
قرآن
مجید خود را کتاب هدایت معرفی نموده و به پیروانش تعلیم می دهد که چندین
بار در شبانهروز همین هدایت را بجویید و بگویید: « إهدِنَا الصِّرَاطَ
المُستَقِیمَ ». این امر نشاندهنده شدت نیاز انسان به هدایت است و قرآن
یگانه هادی کامل و جامع برای رفع این نیاز است. همین قدرت هدایت بود که
بشر گمراه دوران جاهلیت را که در میان خرافه و اوهام غوطه می زد و از
علوم و معارف بهرهای نداشت و با مکتبهای دنیا آشنا نبود، حاکم بر ملل
متمدن و مردم درس خوانده، کرد. این پیروزی و پیشرفت قبل از اینکه شمشیر و
نیزه در آن نقشی داشته باشند، حاصل هدایتگری قرآن در حق انسانیت بود؛
تاریخ گواه است که فاتحین اسلام مانند فاتحان و کشورگشایان امروزی نبودند،
بلکه آنچه که کشورها را یکی بعد از دیگری در هم نوردید و تسلیم اسلام و
احکام الهی نمود و در دلها نفوذ کرد همان قدرت هدایتگری قرآن بود.
یکی
از راههای هدایتگری قرآن، تشویق انسانها به تفکر در نظام آفرینش و هستی
کائنات است تا از این طریق بشر از غفلت درآید. در واقع که انسان با
اندیشیدن و تعقل در جهان و پدیدههای هستی پی می برد که جهان را
آفرینندهای هست و گام بعدی را برای شناخت آفریننده بر می دارد و این
همان از غفلت درآمدن و به هستی بخش توجه کردن است.
قرآن مجید همواره
ما را به تفکر در خلقت آسمانها و زمین دعوت می نماید. آیا از خود پرسیده
ایم که این چه ارتباطی به ما و زندگی ما دارد؟
آری! قرآن می خواهد ما
از این طریق به وجود خداوند یکتا پی برده و در برابر عظمت و حکمت او سر
فرود آوریم و از اعماق جان و با صدق و یقین اعتراف نماییم که؛ « ربنا ما
خلقت هذا باطلاً »، و از این تصدیق و اعتراف به این نتیجه برسیم که اگر
بعد از تفکر در کائنات دریافتیم که عالم بیهوده خلق نشده است، ما نیز
بیهوده خلق نشده ایم و برای هدف والائی که شناخت خدا و پیروی از دستورات
اوست آفریده شده ایم. پس باید خود و دیگران را به سوی ربوبیت و کمال پیش
ببریم و از خودخواهی و شهوت رهایی یابیم. و این همان تربیت و هدایت قرآنی
است که تحولی در روح و فکر ایجاد میکند.
قصص قرآنی نیز جهت هدایت
بشر است. پند و موعظههایی که در قرآن ذکر شده اند برای هدایت بشر به سوی
خیر و سعادت و نشان دادن عواقب اموری است که فهم آن برای عامه مردم
مقداری مشکل می نماید.
قرآن، کتابی است کامل
قرآن مجید کتابی است کامل، زیرا مشتمل بر هدف کامل انسانیت می باشد و آنرا به کامل ترین وجه بیان می کند.
این
کتاب عظیم الشان، پیروان خود را به صداقت در اعتقاد و عمل دستور می دهد و
از مغایرت در بین عمل و اعتقاد به شدت برحذر می دارد. به طوری که اعتقاد
عاری از عمل را به هیچ وجه نمی پذیرد.
اگر در مقام اعتقاد می گوید:« قل
هو الله احد، الله الصمد، لم یلد و لم یولد، و لم یکن له کفواً أحد» ، در
مقام عمل نیز می فرماید «....ءأرباب متفرّقون خیر أم الله الواحد القهار»
[سوره یوسف، آیه ۳۹].
وقتی این کتاب شریف از هرگونه اختلاف و تناقض
مبرّا است، آیا سزاوار نیست که خود را هدایت کننده به سوی حق و به سوی
طریق و راه مستقیم معرفی کند و بفرماید:«یهدی إلی الحقّ و إلی طریق
مستقیم»؟. [سوره احقاف، آیه ۳۰].
پاسخ سؤال مثبت است، خود قرآن شروع به
استدلال می کند و پاسخ بی استدلال نمی دهد. قرآن کریم برای اثبات هادی و
کامل بودن خود به چند آیه شریفه استدلال می کند؛ «شرع لکم من الدّین ما
وصّی به نوحا والذی أوحینا إلیک و ما وصّینا به ابراهیم و موسی و
عیسی»[سوره شوری، آیه ۱۳]؛ برایتان از دین، همان را تشریع کرد که نوح را
بدان توصیه فرمود و آن چه، ما به تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی
توصیه نمودیم این بود که دین را برپا دارید و در آن تفرقه نیندازید...
در این آیه، چند کلمه قابل توضیح است:
الف-
« شرع »: وقتی گفته می شود « شرع الطریق »، معنایش این است که راه را
هموار و از بیراهه متمایز کرد. بنابراین «شرع » به معنای راه هموار و
مطمئن است که اگر مسافر از این راه برود، گزندی به او نمی رسد. البته
احتمال گزند رسیدن از راهزنها وجود دارد، چرا که هیچ راهی بدون راهزن
نیست. اما گاهی خود راه، آنقدر ناهموار و دارای صعوبت و سختی است که آزار
و اذیت و گزندهای راهزنان در مقابل آن ناچیز است.
ب- « وصیت »: به معنای آن است که دستورالعملی را همراه با اندرز و پند به کسی بدهی تا مطابق آن عمل کند.
ج-
«أوحینا»: نکته جالب توجهی که در این آیه شریفه وجود دارد این است که؛
هنگامی که سخن از شریعت نوح است، از کلمه «وصینا» استفاده می کند و آنگاه
که سخن از شریعت رسول گرامی اسلام به میان می آورد، کلمه «أوحینا» را بکار
می برد.
این آیه شریفه، نکات شگرف دیگری را نیز که حاکی از« کامل بودن این کتاب مقدس» می باشد دربر دارد که اهم آنها به ترتیب ذیل است:
۱ـ
از سیاق آیه بالا این مطلب برداشت می شود که شریعت محمدی صلی الله علیه
وسلم جامع همه شرایع گذشته است، زیرا شریعت رسول گرامی اسلام را بعد از
شرایع گذشته یاد کرده و می فرماید:«برایتان از دین، همان را تشریع کرد که
نوح را بدان توصیه فرمود و آنچه ما به تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و
عیسی توصیه نمودیم....»
این شیوه بیان، دال بر این مطلب است که آن
شرایع کامل نبودند، زیرا در این صورت نیاز به شریعت جدید نبود و لازم نبود
خدای حکیم به رسولش بفرماید:« شرع لکم من الدین....».
۲ـ بنابر این
تفسیر می توان گفت که: دین ابراهیم از دین نوح کامل تر بود و دین موسی از
دین ابراهیم و دین عیسی از دین موسی، کاملتر است و دین نبی مکرم اسلام از
دین عیسی و دینهای دیگر.
قرآن کریم این واقعیت را اینگونه بیان می کند،
آنجا که می فرماید:«ما کان محمّد أبا أحد مّن رجالکم و لکن رسول الله و
خاتم النّبیین و کان الله بکلّ شیء علیماً».[سوره احزاب، آیه ۴۰].
۳ـ
این آیه شریفه، این مهم را می رساند که شرایع الهی و آن ادیانی که مستند
به وحی هستند، تنها همین شرایع مذکور در آیه اند. یعنی شریعت نوح،
ابراهیم، موسی و عیسی و محمد- علیهم السلام-، چون اگر شریعت دیگری می بود،
باید در این مقام که مقام بیان جایگاه شرایع است، نام برده می شد.
۴ـ
چون این آیه شریفه، شریعت را با رسالت نوح گره زده است، این مطلب نیز
فهمیده می شود که قبل از نوح، شریعتی- یعنی قوانین حاکمه ای- در جوامع
بشری آن روز وجود نداشته است تا در رفع اختلافات اجتماعی که پیش می آمده،
به کار رود، و نیز، همه انبیایی که بعد از نوح و تا زمان ابراهیم مبعوث
شده اند، پیرو شریعت نوح بوده اند و انبیایی که بعد از ابراهیم و قبل از
موسی مبعوث شده اند، تابع و پیرو شریعت ابراهیم بوده اند و انبیای بعد از
موسی و قبل از عیسی، پیرو شریعت موسی و انبیای بعد از عیسی تا زمان حضرت
رسول، تابع شریعت حضرت عیسی بوده اند.
اما با بعثت آخرین پیامبر، آخرین
دین پا به میان اجتماع می نهد و بعد رشته رسالت قطع می شود و دیگر رسولی
به رسالت برانگیخته نمی شود. آن گونه که قرآن رسولش را خاتم النبیین معرفی
می کند و رسول الهی نیز می فرماید: « لا نبی بعدی ».
در آیه ای دیگر
قرآن کریم خود را « مهیمن » معرفی کرده و می فرماید:«وأنزلنا إلیک الکتاب
بالحقّ مصدّقاً لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه »[سوره مائده؛۴۸]
"این کتاب را هم به حق بر تو نازل کردیم، تصدیق کننده کتب قبلی و مسلط به
حفظ آنها است... ." این آیه کریمه دلیل واضحی است بر این که قرآن کامل است.
برای اثبات این مدعا توجه به چند نکته مهم، ضروری است:
۱ـ
قرآن کریم، در این آیه خود را با صفت « مهیمن » می ستاید. کلمه « مهیمن »
از ماده « هیمنه » گرفته شده و به طوری که از موارد استعمال آن بر می آید،
معنای « هیمنه چیزی بر چیز دیگر » این است که آن شیء «مهیمن» بر آن شیء
دیگر تسلط داشته باشد. البته هر تسلطی را « هیمنه » نمی گویند. بلکه تسلط
در حفظ و مراقبت آن شیء و تسلط در انواع تصرف در آن است.
۲ـ قرآن خود
را "مهمین" بر سایر کتب می داند به دلیل این که از کتب آسمانی، آنچه که
جنبه زیربنا و رشد دارد و قابل تغییر نیست، گرفته، و آنچه از فروع که قابل
نسخ بوده و می باید نسخ شود، نسخ می نماید. چون اگر نسخ نمی کرد، آن
احکام، احکامی بود که به مرور زمان، دستخوش تحول قرار می گرفت. ولی قرآن
این دگرگونی را حواله به تجربه بشر نداد. بلکه خود متکفل این کار شد، تا
مبادا بشر دچار ضرر و زیانی در حیات دنیوی و اخروی خود گردد، چرا که پر
واضح است که نه تجربه بشر توانایی جرح و تعدیل امور هدایتی را دارد و نه
عقل او .
قرآن کریم در آیات زیادی این کار خود را گوشزد می کند. از جمله:
الف-
« ما ننسخ من آیه أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها »[سوره بقره، آیه ۱۰۶]؛
ما هیچ آیتی را نسخ نمی کنیم مگر آن که مثل آن و یا بهتر از آن را می
آوریم.
ب- « الّذین یتّبعون الرّسول النبّی الأمی الذی یجدونه مکتوباً
عندهم فی التّوراه و الانجیل، یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ
لهم الطّیبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الاغلال التّی
کانت علیهم فالّذین آمنوا به و عزّروه و نصروه و اتّبعوا النّور الذی أنزل
معه، أولئک هم المفلحون». [سوره اعراف، آیه ۱۵۷].
خداوند در این آیه شریفه نکات زیر را برای بشر گوش زد می فرماید:
۱ـ این پیامبر درس نخوانده و امی است.
۲ـ نام این رسول را که در کتب آسمانی قبل یعنی تورات و انجیل دیده بودند، اکنون نیز می بینند.
۳ـ
این رسول، انسان ها را به کارهای نیک امر و از هر کار زشت نهی می کند، هر
پاکیزه ای را برایشان حلال و هر پلیدی را بر آنان حرام می کند.
۴ـ احکام دست و پاگیری که بر دوششان سنگینی می کردند را لغو و بی اعتبار می سازد...
زیرا
این دین، دین سهل و آسان و این کتاب، کتاب هدایت است. مگر نه این است که
فرمود: « إنّ هذا القرآن یهدی للّتی هی إقوم...» [سوره اسراء، آیه ۹].
آیه
دیگری که قرآن کریم را « کامل » توصیف می کند، آیه ۸۹ سوره مبارکه نحل می
باشد؛«و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شیء...»، این آیه، قرآن کریم را
با صفات برجسته اش توصیف می کند، یک صفت عمومی آن این است که « تبیان »
برای هر چیزی است.
"تبیان" به معنای " بیان" است. چون قرآن کریم، کتاب
هدایت برای عموم مردم است، لذا مراد از« کل شیء » که در آیه شریفه آمده
است، همه آن چیزهایی است که ارتباطی با هدایت داشته باشند. از قبیل معارف
حقیقی مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهی و قصص و مواعظی که
مردم در اهتدا و راه یافتن به آن محتاجند.
این آیه شریفه، نظر خاصی به
مسلمین نیز دارد. زیرا وصف خصوصی آن مخصوص مسلمین است که حاضر شده اند در
برابر حق تسلیم شوند. این وصف خصوصی، هدایتی است که مسلمین به وسیله آن به
سوی صراط مستقیم راه یافته و رحمتی است از ناحیه خدای سبحان به سوی ایشان
که به وسیله عمل به آن، به خیر دنیا و آخرت رسیده، به ثواب خدا و رضوان او
نایل می گردند و بشارتی است برای ایشان که به ایشان مغفرت و رضوان و بهشت
های خدا را که در آن نعیم مقیم است، نوید می دهد.
این مسأله را، در آخر
آیه شریفه می توان درک کرد. آنجا که بعد از معرفی خود با عنوان « تبیانا
لکل شیء...» می فرماید: «... و هدی و رحمه و بشری للمسلمین » [سوره نحل،
آیه ۸۹].
خلاصه همه این استدلالاتی که بیان شد را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:
الف- انسان در زندگی خود هرگز هدفی جز سعادت و خوشبختی و کامروایی ندارد.
ب- فعالیت زندگی انسان، هرگز بدون برنامه صورت نمی گیرد.
ج- بهترین راه و رسم زندگی آن است که آفرینش انسان به سوی آن هدایت می کند، نه آنچه از احساسات و عواطف فرد یا جامعه سرچشمه گیرد.
د-
از آنجا که جز خدای متعال کس دیگری بر آفرینش انسان آگاهی ندارد، می توان
نتیجه گرفت که برنامه زندگی نیز جز از ناحیه خداوند متعال برای بشر سودمند
نخواهد بود.
و- خداوند حکیم این برنامه کامل را در آخرین کتاب خود برای بشر آورده است.
هـ- با توجه به کمال برنامه، که آخرین برنامه است، می توان گفت این کتاب که حاوی این برنامه کامل است نیز، خود کامل می باشد.
قرآن کتابی جامع
جامعیت قرآن مفهومی فراگیر دارد و
همه علوم اجتماعی، سیاسی و تجربی را دربر می گیرد. به عبارت دیگر قرآن
مجید، جهت دهنده تمامی علوم و معارف خلقت جهان و آفرینش آسمان، زمین،
انسان و حیوانات و علوم انسانی و تجربی است.
قرآن علاوه بر زندگی اخروی
به زندگی دنیوی انسانها نیز توجه می نماید؛ حیات انسانی از دوبخش دنیوی و
اخروی تشکیل شده است و از آنجایی که تقابل دین و دنیا بر خلاف بینش دینی و
تعالیم اسلامی است، لذا اسلام و کتاب آسمانی آن- قرآن-، سعادت انسان را در
هر دو زندگی خواسته و رهنمودها و دستوراتی که در قالب تکالیف به مردم داده
است اخروی محض نبوده، بلکه در ساماندهی و تنظیم روابط و مناسبات دنیوی نیز
نقش بسیار موثری دارد. بنابراین، تعالیم قرآن که سعادت و خوشبختی دنیا و
آخرت پیروان خود را تضمین نموده است هم شامل دستوراتی است که سبب رستگاری
اخروی انسانها باشد و هم برای آبادانی و آرامش دنیوی آنها برنامه ها و
ارشاداتی را دربر دارد.
این منصفانه ترین و واقع بینانه ترین قضاوتی
است که در مورد قرآن این کتاب آسمانی می توان داشت. آیات فراوانی نشانگر
دخالت دین اسلام در شئون زندگی دنیوی انسان در عرصه های مختلف سیاسی،
اقتصادی، نظامی، فرهنگی، قضایی، حقوقی و ... است.
در اینجا تبیین این
مطلب لازم است که برخی از جامعیت قرآن در تمام زمینه ها اینگونه برداشت می
کنند که باید تمام مسایل ریز و جزئی زندگی مادی را به طور وضوح و با بیان
صریح در قرآن بیابند. برای توضیح این طرز تفکر باید گفت که؛ هر چند قرآن
یک دعوت کلی به کسب همه علوم و دانش ها کرده، به علاوه گاهگاهی به تناسب
بحث های توحیدی و تربیتی، پرده از روی قسمت های خاصی از علوم و دانش ها
برداشته است، ولی با این حال آنچه قرآن به خاطر آن نازل شده و هدف اصلی و
نهایی قرآن را تشکیل می دهد، همان مسأله انسان سازی است.
بنابر این با
توجه به این نکته که قرآن یک کتاب تربیت و انسان سازی است که برای تکامل
فرد و جامعه در جنبه های معنوی و مادی نازل شده است، روشن میشود که منظور
از جامعیت قرآن، تمام اموری است که برای پیمودن این راه لازم باشد، نه
اینکه قرآن یک دایرﺓ المعارف بزرگ است که تمام جزئیات علوم ریاضی،
جغرافیایی، شیمی ، گیاه شناسی و غیره، در آن باشد.
جامعیت قرآن به
معنای اشتمال آن بر مسائلی است که در سعادت و هدایت همه جانبه و معنوی
انسان نقش حیاتی ایفا می کند. اما چون کسب حیات معنوی و هدایت در گرو
مسائلی است که در همین دنیا مطرح است و انسان با کمک داده های عقلی
نمیتواند به آنها برسد، قرآن آنها را بیان می کند و رابطه میان دنیا و
آخرت را ترسیم می نماید و خواسته های انسان را در جهت نیل به حیات معنوی
و هدایتمندانه نشان می دهد.
قرآن با گام نهادن در مسیر اعتدال و
سفارش به عدالت و استقامت، نظام زندگی دنیوی را به زندگی اخروی مرتبط
ساخته و اصلاح زندگی دنیوی و تامین سعادت اخروی را به عهده گرفته است. از
اینرو، قرآن به عنوان قانون برتری است که پیامبر بزرگوار اسلام به منظور
نیل بشر به سعادت هر دو جهان آورده است. قانون گذاری قرآن دنیوی محض نیست
بطوریکه به زندگی اخروی بی توجه باشد، همان گونه که اخروی محض هم نیست تا
به ساماندهی روابط و مناسبات دنیایی نپرداخته باشد.
با بررسی اجمالی
آیات قرآن این حقیقت آشکار می شود که یکی از اهداف انبیا و نزول کتابهای
آسمانی، تنظیم روابط انسان با انسانهای دیگر و ساماندهی زندگی دنیوی مردم
بر محور صحیح و عادلانه و مبارزه با روابط ناصحیح و ظالمانه بوده است،
چنان که آیه ۲۴ سوره مبارکه حدید به همین مطلب اشاره دارد؛ « لقد أرسلنا
رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»؛ به
راستی که پیامبران خود را با نشانههای آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب
و معیار فرو فرستادیم تا مردم به انصاف برخیزد.
این آیه مبارکه صراحتاً
بیان می کند که یکی از رسالتهای مهم کتابهای آسمانی تنظیم صحیح و منطقی
روابط و مناسبات اجتماعی بر محور قسط و عدل ارزیابی شده است. با این وصف
نمی توان پذیرفت که جهت دهی قرآن صرفا به چگونگی ارتباط انسان با خدا و
فقط پرداختن به مسایل اخروی بوده و هیچ گونه نقشی برای نیل بشر به سعادت
دنیوی ندارد.
قرآن کتابی معجز
قرآن، علاوه بر محتواى الهى، یک
معجزه آسمانى نیز می باشد، زیرا رمز تحدّى قرار گرفته و با نداى رسا و
پرصلابت، مردم را به آوردن مانند آن دعوت می نماید، با آنکه مردم حجاز از
لطافت ذوق و شیرینى بیان
بهره مند بودند و فصاحت و بلاغت آنها در
جایگاهى بلند و مکانى عالى قرار داشت، قدرت رویارویى با قرآن را نداشتند،
و گرنه هنگام بعثت و ظهور قرآن به جاى برخوردهاى خشن و مبارزات مسلحانه،
می باید با الفاظ زیبا و ترکیب جملات زبان مادرى خویش، به میدان آمده و با
قرآن مقابله می کردند، زیرا قرآن خود، مخالفین را به معارضه و مقابله از
نظر گیرایى بیان، شیوایى جمله ها، برترى اسلوب و سطح عالى فصاحت و بلاغت
دعوت می نمود، اما متخصصین فن ادب و شعراى بزرگ و خطباى نامى آن زمان که
هنوز بر جهان ادبیات عرب سیطره اى شگفت آور داشته و از بزرگان و نوابغ این
فن به شمار می آیند، پس از ملاحظه ترکیب زیباى قرآن که از حدّ و توان بشرى
خارج بود، شبانه سندهاى افتخار خود را که با آب طلا بر پارچه هاى مصرى
نوشته بودند از روی پرده های کعبه جمع آورى نمودند، چون به روشنى دریافتند
که بلیغ ترین مردمان نیز قدرت ارائه نظیر آن را ندارند. دشمنان اسلام و
پیامبر، حسرت گرفتن یک اشتباه و لغزش ادبى را با خود به گور بردند و به
گواهى تاریخ، دانشمندان ادب و نویسندگان نامى هر زمان، جرأت برابرى با
قرآن را نداشته و به اعجاز قرآن اعتراف نموده اند.
آرى، قرآن فروغى
جاودانه است که راه هدایت انسان به سوى انسانیت، خوشبختى، سعادت و نجات را
به استوارترین کیفیت نشان داده:« إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم و یبشر
المؤمنین الذین یعملون الصالحات أن لهم أجرا کبیراً» (این قرآن مردم را به
درست ترین و استوارترین راه، هدایت می کند و نیکوکاران شایسته و با ایمان
را به دریافت پاداشى بزرگ بشارت می دهد.)
از آنجایی که قرآن این معجزه
جاوید پیامبر، تابشى است فروزنده و شعاعى است تابان و برخاسته از پرتو وحى
و الهام خداوندى، این پدیده وحى هرگز به خاموشى نخواهد گرایید:« إنا نحن
نزلنا الذکر و إنا له لحافظون»؛ (ما خودمان این قرآن را فرستادیم و به
تحقیق ما نگهدار آن خواهیم بود).
همانگونه که میدانیم، معجزه امر
خارقالعادهای است که همه افراد بشر از انجام دادن عملی مانند آن ناتوان
هستند. کسی که ادعای پیامبری میکند با ارائه دادن معجزه، این ادعا را
دارد که چون نوع بشر توانایی انجام عملی مانند عمل او را ندارد، بایستی
عمل او به واسطه ارتباطی که با قدرتی مافوق قدرتهای بشری دارد، انجام شده
باشد و او آفریننده این عالم است. در واقع خدا خواسته است با دادن این
قدرت به او، رابطه بین او و خود را تأیید کند.
قرآن نیز برای آنکه
ادعای معجزه بودن خود را ثابت کند، اینگونه بیان میکند که هر کس در این
موضوع شک دارد که این کتاب از جانب خداوند است و آن را ساخته و پرداخته
پیامبر اسلام میداند، یک کتاب همانند آن بیاورد و آنگاه با صراحت تمام
اعلام می کند که قطعا اگر تمامی انسانها با هم متحد شوند و بخواهند یک
کتاب مانند قرآن پدید آورند، هرگز نخواهند توانست. سپس در مرحله بعدی برای
اینکه بتواند ناتوانی بشر را در آوردن مثل خود اثبات کند و عجز مخالفین را
آشکارتر سازد، مجال را برای مخالفین بازتر کرده و بیان میکند؛ حال که
نمیتوانید مانند قرآن را بیاورید حداقل ده سوره مانند آن را بیاورید. و
باز مجدداً اعلام می کند که هرگز نخواهید توانست و در ادامه هشدار میهد
که اگر نتوانستید، بدانید که قرآن از جانب خداست. و بالاخره آنجا که
میخواهد نهایت عجز دیگران را در برابر خود آشکار کند، تنها به یک سوره
بسنده میکند، این در حالی است که یک سوره میتواند تا حد یک سطر هم کوتاه
باشد و در پایان اعلام میکند که هرگز نخواهید توانست حتی یک سوره مانند
سور قرآنی بیاورید.
محققین اسلامی معتقدند که کل قرآن در مجموع دارای
چندین وجه اعجاز میباشد، اما آن وجه از اعجاز که قرآن نسبت به تک تک سوره
های خود نسبت به آن مبارزه طلبی میکند، همان فصاحت و بلاغت آیههای آن
میباشد.
نکته بسیار مهم آنکه فهم این نوع از اعجاز قرآن توسط متخصصین
این فن صورت میگیرد. به طور کلی نیز برای مقایسه مراتب گوناگون یک فن
خاص، باید متخصصان آن فن اظهار نظر نمایند.
در مورد اعجاز قرآن نیز،
از آنجا که کسی تا به حال نتوانسته است پاسخی مناسب و مورد تأیید ادیبان
عرب ارائه دهد، بر مردمی که تخصصی هم در فن ادبیات عرب ندارند اثبات
میشود که قرآن معجزه است. همچنین اگر کسی ادعا کند که توانسته است پاسخ
مبارزه طلبی قرآن را بدهد برای اثبات ادعای خود باید بتواند عدهای از
ادیبان عرب دنیا را نیز به همراه خود داشته باشد.
برخی از وجوه اعجاز قرآن
از آنچه تاکنون بیان شد
به وضوح معلوم میشود که قرآن از لحاظ فصاحت و بلاغت معجزه است. اگرچه
همین مقدار کافی است تا بتوانیم به این مطلب پی ببریم که قرآن کریم
نمیتواند ساخته و پرداخته دست بشر باشد، اما همانگونه که بیان کردیم،
محققین اسلامی معتقدند که علاوه بر اعجاز فصاحت و بلاغت قرآن که در تکتک
سوره های آن مشهود است، برای کل قرآن در مجموع وجوه دیگری از اعجاز نیز
وجود دارد. نکته بسیار مهم آنست که فهم این وجوه، مانند فهم اعجاز فصاحت و
بلاغت، تخصصی نیست بلکه همگان با هر ملیت و هر نژادی قادر به فهم این وجوه
از اعجاز میباشند. باید توجه داشت که محققان وجوه متعددی از اعجاز را ذکر
کردهاند که ما به جهت اختصار تنها سه مورد از آنها را بررسی میکنیم:
۱ـ
قرآن و اسرار خلقت: گرچه قرآن کتاب علوم نیست و به منظور مسایل علمی نیز
نازل نشده است و منظور و هدف قرآن هدایت و رهبری جامعه به سوی سعادت دنیا
و آخرت است، ولی در عین حال قرآن در بسیاری موارد از این گونه مسایل در
راه هدف خاص خود بهره برده است و از آنها به صورت نشانههایی از قدرت
لایزال الهی یاد کرده است. لذا در موارد متعددی، اشاره به بسیاری از اسرار
خلقت نموده است. این امر خود نشان دهنده آن است که قرآن از سوی کسی نازل
شده است که احاطه کامل به اسرار طبیعت داشته است و او کسی نیست جز
آفریننده طبیعت. در زیر سه مورد از این اسرار را که در قرآن آمده است، به
اختصار بیان مینماییم:
الف) اشاره به حرکت زمین؛ «الذی جعل لکم الارض مهدا»[سوره طه، آیه ۵۳]؛ "آن خدایی که زمین را برای شما مانند گهواره قرار داد."
در
این آیه، قرآن با کنایه، اشاره به حرکت زمین میکند و آن را به گهوارهای
تشبیه میکند و میدانیم به واسطه حرکت گهواره است که طفل در آرامش به سر
میبرد و بدینسان به حرکت زمین اشاره میکند. علت این امر که قرآن با
صراحت به حرکت زمین اشاره نمیکند آن است که این جملات در زمانی نازل شده
است که جز سکون زمین و حرکت افلاک به دور آن، چیز دیگری برای بشر مطرح
نبود. توضیح بیشتر آنکه هنگامی که هزار سال بعد "گالیله" برای اولین بار
اعلام کرد که زمین حرکت میکند او را محکوم به اعدام کردند. از همین جا
میتوان فهمید که اگر قرآن با صراحت مسأله حرکت زمین را مطرح میکرد برای
بشر آن زمان به هیچ وجه قابل درک و برداشت نبود، بنابراین قرآن این مطلب
را با لطافت خاصی بیان نموده است به طوری که هم با نظرات مردم آن زمان
صریحاً منافات نداشته باشد و هم حقیقت را بیان کرده باشد.
ب) اشاره به عمل لقاح توسط باد؛«وأرسلنا الریاح لواقح»[سوره حجر؛ ۲۲]؛ "و ما بادها را عامل لقاح قرار دادیم."
قرنها پس از نزول قرآن بود که زیستشناسان پی به اثر بادها در انجام عمل لقاح در گیاهان بردند و این از معجزات قرآن میباشد.
ج)
«وأنزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس» [سوره حدید، آیه ۲۵]؛ "و ما
آهن را که در آن صلابت و محکمی شدید و منافعی برای مردمان در آن است نازل
نمودیم."
تا قرن هجدهم یعنی دوازده قرن پس از نزول قرآن هنوز کارهای
فلزی در نهایت ضعف بود و نه تنها ارزش آن شناخته نشده بود بلکه اساسا مهم
و قابل توجه تلقی نمیشد، تا این که ناگهان چشم دنیا به آهن افتاد و رقابت
عجیبی در میان دانشمندان برای استخراج و استفاده بهتر از آن به وجود آمد و
به این ترتیب یکی دیگر از حقایق اعجاز برانگیز قرآن برای جهانیان به
اثبات رسید.
۳ـ آورنده قرآن
کریم: یکی از مسایل مسلم در زندگی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم که بسیار
روشن و غیر قابل انکار است "اُمی" بودن آن حضرت است. بدین معنا که آن حضرت
نه خوانده بودند و نه نوشته بودند و نه اساسا معلمی دیده بودند. این مسأله
آنقدر مسلم است که خاورشناسان معروف غربی نیز در کتب خویش به این حقیقت
اعتراف دارند. بر این اساس صدور الفاظی مانند کلمات قرآن کریم که آن همه
جنبههای اعجازی اعم از فصاحت و بلاغت و اسرار خلقت و اخبار غیبی و… در آن
نهفته است از یک چنین شخصی، قطعا دلیل آن خواهد بود که این کار خدایی است
و این علم علمی است که از طریق وحی کسب شده است. قرآن کریم خود در این
مورد میفرماید: «و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک إذا
لارتاب المبطلون».[عنکبوت؛ ۴۸]؛ "تو ای پیامبر، پیش از نزول قرآن کریم هیچ
کتابی را نمیخواندی و هیچ نوشتهای را نمیانگاشتی که در آن صورت، افراد
وسوسهگر در مورد صحت رسالت تو به تردید میافتادند." ۲ـ قرآن و اخبار آینده: قرآن در موارد متعددی شامل اخبار
غیبی است که بعدها به وقوع پیوسته است. این امر حاکی از آن است که قرآن از
طرف کسی نازل شده است که میتواند خبر از غیب بدهد و او کسی نیست جز
خداوند متعال که تنها داننده غیب به صورت مطلق اوست.
تفاوت های قرآن کریم با سائر کتب آسمانی
کتاب هاى
آسمانى در مسائل اصولى با یکدیگر هماهنگى دارند، چون همه از جانب خداوند
متعال و برای تربیت و تکامل انسانها در روی زمین نازل شده اند. ولى در
مسائل دیگر به مقتضاى تکامل تدریجى بشر، باهم تفاوت هایى دارند و هر آیین
تازه، مرحله بالاترى را مى پیماید و برنامه جامع ترى را برای جهان بشریت
به ارمغان آورده است.
شاید در ذهن برخی این سوال پیش بیاید که کتب
آسمانی چه تفاوتی با هم دارند در حالیکه همه از جانب خداوند متعال است و
بر کسانی نازل شده اند که همه آنان به نام رسول و پیامبر یاد می شوند؟.
در جواب این سوال باید گفت؛ ذاتی که کتب آسمانی را نازل فرموده، خصوصیت هر
کتاب را نیز ارشاد فرموده است؛ اگر همه کتاب ها یکسان می بودند دیگر لزومی
به نزول کتاب دیگری بر پیامبری دیگر نبود، و از آنجایی که بعد از حضرت
محمد صلی الله علیه وسلم کتاب دیگری نازل نشده است بیانگر این است که
سلسله نبوت و رسالت ختم شده و ایشان- حضرت محمد صلی الله علیه وسلم- خاتم
انبیا و قرآن آخرین و کاملترین کتاب منزل الهی است.
در مورد
تفاوتهاى قرآن با سایر کتب آسمانى باید دانست که قرآن داراى ویژگیهاى
خاص و منحصر به خود بوده که سائر کتب آسمانى فاقد آن ویژگی ها می باشند؛
از جمله این تفاوتها مى توان به طور نمونه به موارد ذیل اشاره کرد:
علاوه بر آن،
قرآن قابلیت ثبت در سینه ها را نیز دارد. امروزه صدها هزار نفر از
مسلمانان قرآن مجید را به طور کامل حفظ نموده و آن را در سینه خود جای
داده اند، اگر خدای نکرده همه نسخه های قرآن کریم سوزانده شوند بازهم بدون
تغییر در حافظه مشتاقانش ثبت است. در حالی که هیچ یهودی و مسیحی ای کتاب
های مقدسشان را حفظ ندارند، اینجاست که حوادث روزگار بر آنها تاثیر گذاشته
و هیچ ضمانتی برای صیانتشان از تحریف وجود ندارد.
۲ـ قرآن سند کامل و
مؤید همه ادیان است؛ قرآن کریم در مورد ادیان و پیامبران گذشته نیز گاه به
طور اجمال و گاه با تفصیل بحث نموده است و همه ادیان را مطابق با نیاز
همان زمان، حق گفته است، چنان که مسلمانان به تأسی از احکام قرآن مکلف به
ایمان آوردن به همه انبیا و کتب آسمانی اند. مثلا در قرآن اسامی پیامبران،
ادیان و کتب به ترتیب ذکر شده به طوری که هیچ مسلمان متعصبی نمی تواند
بگوید به تورات وانجیل ایمان ندارد، بلکه قبول داشتن تورات و انجیل به
عنوان یک کتاب آسمانی جزو ایمان مسلمانان است.
قرآن مجید ادیان سابق
را ادیان باطل نگفته، بلکه آنها را مطابق با وقت و زمانشان ادیان قابل
قبول و آسمانی توصیف نموده است. اما آنچه در مورد قرآن در تورات و یا
انجیل آمده است به مرور زمان توسط مدعیان و حامیان این ادیان حذف شده اند.
کتاب کامل آن است که تاریخ ظهور و ختم همه ادیان در آن ذکر شده باشد و
وجود ادیان دیگر را نیز انکار نکند.
قرآن به قدسیت همه کتب آسمانی-
در زمان خودشان- تأکید ورزیده، به طوری که برخی از احکام همان کتب در قرآن
نیز موجود و قابل اطاعت است. خداوند عزوجل درقرآن می فرماید: «تورات را
نازل کردیم که مایه هدایت مردم بوده و به همین تر تیب انجیل را نور و مایه
هدایت مردم فرستادیم....» یعنی تورات و انجیل در همان زمان مایه هدایت
بشریت بوده اند.
۳ـ مصونیت قرآن از تحریف: چنان که قبلا گفته شد این کتاب بدون هیچ کمی و کاستی در سینه ها ثبت است.
این
قرآن در زمان پیامبر بزرگوار اسلام توسط کاتبان وحی نوشته شده وعده ای آن
را حفظ کردند . اما کتب آسمانى دیگر، چنین ضمانتى را نداشته، بلکه بعد از
پیامبران به رشته تحریر درآمده و متأسفانه مورد تحریف قرار گرفته اند،
چنانکه آیه ۴۶ سوره نساء و آیات ۷۵ و ۱۵۹ سوره بقره بر این مطلب دلالت
دارند .
اگر مقداری در مورد کتب دیگر آسمانی( تورات و انجیل) تحقیق
و بررسی نماییم به وضوح در می یابیم که نسخه های این کتب در کشورهای مختلف
و در زمانهای مختلف با هم تفاوت دارند. به عبارت دیگر برخی مفاهیم و معانی
کتب آسمانی دیگر از طرف پیروانشان نوشته و صحیفه سازی شده اند، در حالی که
قرآن مجید عبارت از لفظ و معنی و یا کلمات منزّل با معانی پربار خودش
هست.هر کلمه قرآن با حکمت بالغه خود، بیانگر معانی فراوانی است که درک
تمام آنها از توان علم بشری عاجز است.
۴ـ جامع بودن قرآن: با توجه به
تکامل بشر، قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانى و قانون کامل الهی تمام
برنامه هاى مورد نیاز بشر را از جوانب گوناگونى اعم از اعتقادیات ،
احکام، قوانین و اخلاقیات داراست و تا انقراض نسل بشر پابرجا و متکفّل
هدایت انسانیت می باشد، برخلاف سایر کتب آسمانى که اقتضاى دوام و ابدیت
را نداشته و براى محدوده اى از زمان و با توجه به شرایط فکرى و
اجتماعى مردم عصر خود، فرود آمده و امرى مشخص داشته است و دارای احکام و
قوانین بسیار محدود بوده اند.
۵ـ نزول دو مرحله ای قرآن: اول نزول
جمعی و بعد نزول تدریجی و تطبیقی قرآن؛ تفاوت دیگر قرآن با کتب آسمانی
دیگر نزول دو مرحله ای آن است؛ این کتاب از سوى خداوند متعال اول یک جا بر
قلب پاک پیامبراکرم صلى الله علیه وسلم در ماه مبارک رمضان و شب قدر نازل
شده است و بعد به طور تدریجی و بر حسب شرایط و حوادث و نیازها در طول ۲۳
سال آیه آیه فرو فرستاده شده است، ولى تورات و انجیل به طور یکباره بر
پیروان خود نازل شده است و احکام و معارف آن نیزمطابق با سطح دانش
انسانهای آن زمان، ساده بوده است. لذا محتوا و معارف قرآن کریم با تورات
و انجیل قابل مقایسه نیست؛ قرآن کتاب نظام زندگی و حاوی زمینه های گوناگون
فکری، اعتقادی و مبتنی بر بینش های بنیادی شامل نظام زندگی فردی و
اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی بوده که با فطرت و سرشت انسانها
هماهنگ و از فرا گیری و تمامیت خاصی برخوردار است. اساس تعالیم اسلام بر
جهل ستیزی وعقل انگیزی، تقلیدزدائی و تحقیق پروری، استوار است.
قرآن،
از اختلاف و تناقض پیراسته است؛ در حالی که تورات و انجیل نه تنها هیچ یک
از این ویژگی ها را ندارند، بلکه محتوای آن دو آمیخته با خرافات و نسبتهای
ناروا به پیامبران الهی است، به عنوان نمونه:
* تورات گوساله سازی و
دعوت به بت پرستی را به حضرت هارون ( وزیر و جانشین حضرت موسی علیه
السلام) نسبت می دهد، در حالی که شخصی از بنی اسرائیل به نام سامری اقدام
به چنین کاری کرد، و قرآن، دامان این دو رهبر و پیامبر الهی (موسی و
هارون) را از هرگونه آلودگی به شرک و بت پرستی پاک می داند.
* قرآن،
حضرت سلیمان را پیامبری بزرگ با علم سرشار و تقوای بسیار می داند که با
داشتن حکومت عظیم، هرگز اسیر جاه و مقام نشد و...؛ ولی تورات، در زمینه
های گوناگون بدترین نسبتها را به او می دهد که نقل آنها شرم آور است.
*انجیل
به خداوند سبحان نسبت تجسم داده و می گوید: خدا به صورت انسان مجسم شده
و...، ولی قرآن می فرماید: «لیس کمثله شیء [شوری، ۱۱]؛ هیچ چیز همانند او-
الله- نیست.
قرآن کریم روایتی مستقیم از کلام الهی است که رسول خدا، به
عنوان رساننده این پیام به سوی بشریت آنهم بدون هیچ گونه تغییر و تبدیلی
است، این در حالی است که "عهد جدید" و یا اناجیل شامل چهار کتاب است که هر
کدام روایتی از سرگذشت عیسی علیه السلام از زبان یکی از حواریون او است و
هیچ کدام از نظر شکلی نیز مدعی آن نیست که کلام نازل شده خداوند بر عیسی
علیه السلام است. این حقیقت در مورد عهد عتیق چهار کتاب یهود دشوارتر و
پیچیدهتر است. حتی از دیدگاه پیروان فعلی این دو آیین نیز ،"عهد جدید"
مجددا نوشته شده است و نسخه نازل شده و اصل آنها وجود ندارد. شواهد تاریخى
و ادلّه دیگر نشان مى دهد که تورات و انجیل اصلى از بین رفته و فقط
قسمتهایى از آن دو کتاب آسمانى را پیروان حضرت موسى و عیسى(علیهما
السلام)مدتها بعد از وفات آنها نوشته اند ، اما در مورد متن قرآن هیچ
اختلافی میان مسلمانان نیست بلکه همه بر این امر متفق اند که این متن همان
است که بر قلب محمد صلی الله علیه وسلم نازل شده است.
۱ـ معجز بودن قرآن : برخلاف دیگرکتب آسمانى، قرآن کریم یک معجزه است؛
معجزه در لفظ و معنی، معجزه در داشتن احکام و قوانینی که در هر عصر و
زمان بیشتر می درخشد، معجزه در قابلیت حفظ ، معجزه در بلاغت و فصاحب و
سلیس و روان بودن آیات با وزن و نظم بی نظیر. هر چند کتب دیگر نیز آسمانی
اند، اما این اعجازی و صفت عدم تحریفی که در قرآن وجود دارد در آنها یافت
نمی شود. قرآن این پیکر اکمل و جاویدان وحی الهی از لحاظ لفظ و معنی
دارای اعجاز و ویژگی هایی است که کسى نمی تواند یک آیه مانند آیات آن
بیاورد . کسانی که عربی را نمی دانند این امر برایشان تعجب برانگیز است
ولی کسانی که به زبان عربی مسلط اند به خوبی درک می کنند که اگر چه الفاظ
قرآن عربی است اما چنان بلاغت، فصاحت و معانی بیکرانی را در خود جای داده
است که عربها هم برای فهم صحیح آن به تفسیر نیاز دارند.
حقوق قرآن
حال که هدایت، اعجاز و جامعیت قرآن کریم
در موارد متعدد بیان گردید، و اینکه این کتاب برنامه انسان سازی را در خود
جای داده است، باید دانست که این کتاب آسمانی و عظیم الشان با این
ویژگیها، چه حقوقی بر انسانیت مخصوصا بر گردن مسلمانان- پیروان حقیقی قرآن
کریم- دارد. ذیلاً به چند مورد از حقوق قرآن کریم اشاره می شود:
۱ـ ایمان و تعظیم
ایمان یعنی پذیرفتن و قبول کردن.
قبول کردن یک چیز از دو جنبه قابل بررسی است: اقرار به زبان و تصدیق
بالقلب. زمانی یک شخص مسلمان محسوب می شود که به زبان خود اعتراف کند که
قرآن کتاب خدا است که توسط حضرت جبرئیل امین بر افضل انبیا محمد مصطفیصلی
الله علیه وسلم نازل شده است و در قلب خود این چیز را باور داشته و در آن
شک و شبهه ای نداشته باشد، هر اندازه ایمان انسان به قرآن محکمتر شود به
همان میزان نسبت به قرآن احترام و اکرامش زیادتر می گردد، زیرا ایمان به
قرآن و تعظیم و تکریم کتاب خدا لازم و ملزوم یکدیگراند.
علت این که
پیامبراکرم صلی الله علیه وسلم و اصحاب بزرگوارش نسبت به قرآن مهر و محبت
ویژه ای داشتند و از تلاوت آن لذت می بردند و با وجود خستگی و مریضی می
کوشیدند تا در نمازهای خود به خصوص در نماز شب آیات زیادی از قرآن را
تلاوت کنند، این بود که ایمان آنها نسبت به ایمان و باور ما به قرآن مجید
استورتر و یقینشان راسختر بود.
ما نیز اگر می خواهیم متصف به این
خصوصیت صحابه بشویم بهترین راه، مجالست و معاشرت با اهل یقین (کسانی که
باور راسخ به کلام خدا بودن قرآن دارند) میباشد، بر عکس معاشرت با کسانی
که در باره قرآن شک دارند، و یا آن را صرف یک کتاب تاریخی مقدس می دانند،
ایمان و باور بنده مؤمن را نسبت به کتاب الهی سست و ضعیف می گرداند.
داشتن
عقیده موروثی که قرآن یک کتاب مقدس آسمانی است، برای اصلاح احوال کافی
نیست. اولین حقی که قرآن بر ذمه ما دارد این است که یقین حاصل نماییم که
قرآن کتاب الهی است و برای هدایت و راهنمایی ما نازل شده است و در این
دنیا نعمتی بهتر و والاتر از قرآن مجید وجود ندارد.
۲ـ تلاوت و ترتیل
"قرائت" و "تلاوت" دو واژه است
که برای خواندن قرآن کریم به کار رفته است، ولی هر یک دارای مفهموم جدا
ازهم می باشند؛ "تلاوت" مخصوص کتابی است که از روی تقدیس و تعظیم فوق
العاده و به قصد پیروی و اتباع خوانده می شود، اما "قرائت" عام است و
شامل خواندن هر کتاب و نوشته ای می شود. «تلاوت» لغتاً به معنای همراهی و
دنبالهروی است، ولی «قرآئت» عبارت از خواندن کلمات و جملات با صدای بلند
است. در ابتدا «قرائت» برای آموختن قرآن و علوم مربوط به آن به کار می
رفت و کسی که عالم قرآن بود او را «قاری» میی گفتند، بعدها این اصطلاح
برای کسانی رایج گشت که قرآن را با اهتمام خاص و با رعایت قواعد علم تجوید
می خواندند، و«تلاوت» خواندن معمولی توأم با خشوع و خضوع و به قصد کسب
برکت و ثواب را میگفتند. تلاوت قرآن علاوه بر این که یک عبادت بزرگ است،
وسیله مؤثری برای تجدید ایمان نیز می باشد.
قرآن کتابی است که فقط یک
بار خواندن و فهمیدن معنای آن کافی نیست بلکه باید مرتب خوانده شود، زیرا
تلاوت قرآن مجید حکم غذای روح را دارد، و همانگونه که جسم انسان جهت بقای
خود نیازمند غذا است، روح او نیز نیاز به غذای آسمانی دارد که تلاوت قرآن
بخشی از همین غذا است؛«أتْلُ مَا أُوحِی إِلَیک مِنَ الْکتَابِ وَأَقِمِ
الصَّلَاهَ»[عنکبوت؛۴۵]"هر چه را از این کتاب بر تو وحی شده است تلاوت کن
و نماز بر پا دار". خداوند متعال در آیه ۱۲۱ سور بقره می
فرماید:«الَّذِینَ آَتَینَاهُمُ الْکتَابَ یتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ
أُولَئِک یؤْمِنُونَ بِهِ»."کسانی که کتابشان دادهایم آن چنان که سزاوار
است آن را می خوانند، آنها کسانی اند که به آن ایمان دارند".
از این
آیه برمیآید که تلاوت قرآن مجید شرایطی دارد که در غیر آن خواندن قرآن نه
فایده ای دارد و نه پاداشی. لذا دانستن شرایط تلاوت قرآن چیزی است که هر
مسلمان مکلف به فراگیری آن می باشد که برخی از این شرائط عبارتند از:
الف) تجوید: تلاوت قرآن مجید طبق قواعد و ضوابط علم تجوید.
ب)
تلاوت روزانه: طبق فرموده پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم هر مسلمان باید
قرآن کریم را حداقل در یک ماه یک مرتبه ختم نماید و عادت بیشتر صحابه این
بود که در یک هفته تمام قرآن را تلاوت می کردند.
ج) تلاوت با آواز
زیبا: پیامبراکرم صلی الله علیه وسلم می فرمومایند:«زینوا القرآن
بأصواتکم»؛ قرآن را با صدای خوش خود زینت دهید. لذا باید حتی الامکان قرآن
را با آواز خوش تلاوت نماییم.
د) رعایت آداب ظاهری و باطنی: از جمله
آداب ظاهری با وضو تلاوت کردن، رو به قبله نشستن و با أعوذبالله آغاز کردن
است. و از جمله آداب باطنی این است که در هنگام تلاوت،عظمت صاحب کلام در
قلب ممن نقش بندد و با خضوع و خشوع و تدبر قرآن را تلاوت نماید.
هـ)
خواندن با ترتیل: بلندترین درجه تلاوت قرآن این است که آهسته آهسته و با
اطمینان خوانده شود، تلاوت قرآن همراه با ترتیل اثرات مطلوبی بر قلب انسان
می گذارد؛ خداوند متعال خطاب بهآن حضرت صلی الله علیه وسلم می
فرماید:«وَرَتِّلِ الْقُرْآَنَ تَرْتِیلًا»[مزمل؛۴] "و قرآن را شمرده
شمرده بخوان".
۳ـ تذکر و تدبر
حق دیگر قرآن کریم این است که
مطالب و مفاهیم آن به صورت درست و صحیح درک شود، زیرا هدف از تلاوت قرآن
این است که مفاهیم و معانی آن به خوبی دانسته شود.
البته باید دانست که
درک مفاهیم قرآن کار ساده و آسانی نیست، بلکه مراحل و مراتب زیادی را می
طلبد و هر کس طبق استعداد و سعی و تلاش و تدبر خویش از این خزینه بی
انتهای الهی بهرهمند می شود، پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در ضمن
حدیث مفصلی که در رابطه با قرآن ایراد نمودند، فرمودند:«گنجی است که هیچ
وقت جواهر آن کم نخواهد شد، و غور و فکر درباره آن به پایان نخواهد رسید».
۴ـ اطاعت و پیروی
چهارمین حق قرآن مجید بر
مسلمانان دارد، اطاعت از اوامر و به کار بستن احکام آن است، زیرا هدف اصلی
از تعظیم، تلاوت، تدبر و تفکر قرآن کریم عمل به ارشادات آن است. قرآن کتاب
قصه، جادوگری و دم کردن ساحرانه نیست. قرآن مجید به صراحت می گوید که اگر
کسی احکام قرآن را به کار نبندد تنها تلاوت و تدبر در مفاهیم آن سودی
نخواهد داشت؛«وَمَنْ لَمْ یحْکمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِک هُمُ
الْکافِرُونَ»[مائده؛ ۴۴]، "و هر که بر وفق آیاتی که خدا نازل کرده است
حکم نکند، کافر است."
پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نیز می
فرمایند:«لایؤمن أحدکم حتی یکون هواه تبعاً لما جئت به»؛ هیچ یک از شما
ایمان ندارد مگر این که خواهشاتش را تابع چیزی بگرداند که من آوردهام.
۵ـ تبلیغ و تبیین
حق پنجم قرآن بر مسلمانان این است که طبق استعداد و صلاحیت خود اوامر، نواهی و مفاهیم آن را به دیگران برسانند.
تبلیغ
و رساندن احکام قرآن کار اصلی پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم بود که بعد
از رحلت ایشان به آحاد امت منتقل گردید و هر یک از افراد امت اسلامی به
اندازه توان و استعداد خود در برابر این مسئولیت بزرگ جوابگو خواهند بود.
تعلیم
و آموزاندن قرآن مجید نیز بخشی از تبلیغ آن است، ولی بلندترین مرتبه تبلیغ
«تبیین» است؛ یعنی فقط رساندن احکام قرآن به دیگران کافی نیست، بلکه باید
آیات آن را کاملاً توضیح داده و در هنگام تبلیغ سطح فکری مردم و شرایط
زمانی و مکانی آنها در نظر گرفته شود و با اسلوبی حکیمانه و جذاب ارائه
گردد و برای هر قوم و ملتی به زبان ساده خودشان و بدون تکلف بیان شود.
اینها
حقوقی است که قرآن مجید بر هم ما دارد و ما به حیث مسلمان مکلفیم به فکر
ادا کردن آنها باشیم، ما آن ملت خوش نصیبیم که کلام پاک خدای متعال، محفوظ
و سالم نزد ما موجود است؛ این امر از یک لحاظ باعث افتخار ماست، ولی از
جانب دیگر مسؤولیت بزرگی را به عهده ما میگذارد که بیتوجهی به آن باعث
خسارت دنیا و آخرت ما میشود. قبل از ما بنی اسرائیل حامل کتاب الهی
بودند، ولی چون نتوانستند به خوبی از عهده این مسئولیت عظیم برآیند،
خداوند متعال این افتخار را به امت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم بخشید و
آنان را چنین هشدار داد:
«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ
ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ
مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کذَّبُوا بِآَیاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا
یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» [جمعه؛۵]؛ "مَثَل کسانی که تورات به آنها
داده شده و بدان عمل نمیکنند مَثَل آن خری است که کتابهایی را حمل
میکند. بد مَثَلی است مثل مردمی که آیات خدا را دروغ میشمردهاند. و خدا
ستمکاران را هدایت نمیکند».
خداوند متعال ما را شامل هدایت یافتگان قرآن کریم و عاملان به دستوراتش و مبلغان احکامش بگرداند.
تدابیر حفظ نگاه:
چشمچرانی بیماری مهلک و خطرناکی است و باید به هر تدبیر ممکن خود را از آن مصئون بداریم، بزرگان دینی تدابیر متعددی در این مورد بیان فرموده اند که در ذیل ۲۱ مورد از آنها را بیان مینماییم.
۱- مولانا زکریا فرموده اند: همیشه نگاه را پایین بیندازید، هرشیء مستحسن و زیبای را دیدید بار دیگر به آن ننگرید.
۲- مولانا تهانوی: بهتر و آسانترین روش حفظ نگاه اینست که هنگام راهرفتن در راه چشمها را پایین بیندازید و به هرسو نگاه نکنید(1).
۳- مولانا تهانوی: هرگاه نگاه شما به شخص زیبا و خوبصورتی افتاد، بلافاصله فرد بدشکل و بدقیافهای را در ذهن تصور نمایید تا قلب شما در تشویش نیفتد(2).
۴- هرگاه چشم شما به زن زیبایی معطوف گردید، چنین تصور کنید که پس از چندی میمیرد و جسمش بدبو و متعفن میشود، سپس با خاک یکسان میشود(3).
۵- برای این که در آینده خواهش بد در قلب شما پدیدار نشود، بسیار ذکر کنید، عذاب الهی را تصور نمایید، و بدانید که خداوند از همه حالات اطلاع کامل دارد و قدرتش همه چیز را احاطه کرده است، بکثرت مجاهده کنید آخر این نیت بد از قلب شما زدوده خواهد شد.
نکته قابل توجه این که انزواء و گوشهگیری را اختیار نموده اند، ولی هرگاه قلبشان به چیزی مایل میشود، بسیار پریشان شوند، فکر میکنند و با خود میگویند که همه مجاهدتها ضایع شدند و اثری در اصلاح من به جای نگذاشتند، ما اینقدر در طلب حق مجاهده نمودیم، بازهم به ما رحم نشد و ما همچنان محروم ماندیم، بدانید که اینها هم وساوس شیطانی بیش نیستند، چون هدف اصلی قطعشدن غریزه جنسی نیست، چون اگر قطع شود آنگاه پرهیز از گناه کمالی نیست، زیرا اگر یک فرد نابینا به نامحرم ننگرد کمالی نکرده است).4
۶- هرگاه نیت فاسدی در قلب خطور کرد، فوراً وضو بگیرید و دو رکعت نماز خوانده توبه نمایید، این عمل را چند بار انجام دهید، تدریجاً خیالات و تصورات فاسد از قلب شما زدوده میشود، چون نمازخواندن بر نفس انسان بسیار سنگین است، هرگاه بداند که در ازای یک لذت اندک باید دو رکعت نماز خوانده شود، دیگر چنین تقاضایی نخواهد کرد5
۷- یکی از مریدان تهانوی در نامهای که برای ایشان ارسال نموده بود چنین اظهار داشت: دو همسر دارم، اما بازهم نگاه بد به زنان نامحرم در قلبم خطور میکند، اعم از این که زیبا باشند یا خیر. حضرت در پاسخ نوشتند: این یک بیماری است جهت معالجه آن باید مجاهدتهایی انجام شود و در صورت ارتکاب آن جریمهای به خود لازم بگرداند، به طور مثال در ازای یک نگاه بد ۲۰ رکعت نماز بر خود لازم گرداند، دیری نخواهد پایید که این بیماری از ریشه اش خشک میشود6.
۹- سؤال: هرگاه در مسیر راه با کسی برخورد میکنم، خطاب به نفس خود میگویم: اگر چشمانت را از نگاه بد حفظ نمودی، بزرگترین کرامت را به دست آوردی، سپس قول صاحب «عوارف» را بیاد میآورم که خداوند از ما استقامت میخواهد و ما در پی کرامت هستیم، با این تدبیر بحمد الله به آسانی میتوانم نگاهم را حفظ نمایم، آیا این عمل درست است؟ پاسخ: کاملاً درست است، خداوند فهم بیشتر عنایت فرماید.
۱۰- از دیرباز به بیماری نگاه بد مبتلایم، اما بازهم جای شکر است که از زنای چشم و قلب تاکنون محفوظ مانده ام، اما احساس لذت در چنین مواقعی پیش آهنگ همین بیماری است در اثر صحبت با شما تا حد زیادی از این بیماری کاسته شده است، پیش از این نگاه من به هر زنی حتی به اضعای نهانی حیوانات نیز دوخته میشد، اکنون بحمد لله نگاه خود را چنین مواقعی فوراً پایین میاندازم، منتهی تصور همسر خود و گاه تصور عمل مقاربت در ذهن تداعی میشود، اما با این تصور که او همسر حلال من است، برای از بینبردن اینگونه تصور تلاش چندانی نمیکنم، این عمل مناسب است یا خیر، دعا فرمایید خداوند به جای آن توفیق ذکر و یاد خودش را نصیب فرماید. پاسخ: معالجه این بیماری به جز همت و استحضاء و عذاب الهی امکانپذیر نیست، تصور همسر اشکالی ندارد، اما زیادهروی در آن مانند این است که انسان روغن و چربی زیادی مصرف کند که منجر به نوسان و اختلال در دستگاه گوارشی میشود.
۱۱- بنده از دیرباز به یک بیماری دچار هستم و آن این که تلاش دارم زنان زیبا را تماشا کنم، پیش از این بیماری همواره افزایش مییافت، اما از هنگامی که با جنابعالی ایجاد رابطه نموده ام، از شدت آن کاسته شده است، ولی بازهم احیاناً نفس یورش میبرد، اما بلافاصله چشمها را پایین میاندازم، گاهی چنین خواهشی در قلب خطور میکند که زنان زیبا من را ببینند، بدین جهت مواضع تجمع زنان را دوست دارم و از راهی میروم که زنان بکثرت عبور و مرور داشته باشند تا به من نگاه کنند. پاسخ: معالجه عمل اختیاری بدون همت و استقامت مداوم امکانپذیر نیست، بهتر است بر نفس خود جریمه تعیین کنید، مثلاً در ازای هر مرتبه صدور عمل صد رکعت نماز نفلی انجام دهید.
۱۳- سؤال: اصل بیماری بسیار اندک گاه اتفاقاً چشم من به زنی میافتد، جهت تدارک آن در اوقات دیگر فرصت ندارم، پس از نماز مغرب ۶ رکعت به عنوان کفاره میخوانم. پاسخ: این عمل اثرات چندانی ندارد، نمازهای کفاره باید علاوه بر نفلهای دائمی باشند، زیرا از این نفلهای عادی نفس تنبیه نمیشود، چون نفس فکر میکند که این نمازها همیشه انجام میگیرد، نگاه بد باشد یا نباشد، گذشته از این نفس فکر میکند که این نمازها کفاره این عمل بد میشوند، پس چرا از آن بپرهیزم، ولی هرگاه نمازهای مستقلی جهت تدارک و کفاره خوانده شود، آنگاه بر نفس سنگین تمام میشود و بالأخره ترک عادت میکند.
۱۴- هرگاه نگاه من به زنی میافتد بلافاصله چشمها را پایین آورده و از آنجا میروم و استغفار میکنم، ولی بازهم خیالات هجوم میآورند، بسا اوقات لحظاتی در نگریستن درنگ میشود، ولی به محض این که متوجه میشوم، نگاهم را منحرف نموده و توبه میکنم، بسیار ناراحت میشوم، استغفار میکنم، ولی بازهم قلبم مطمئن نمیشود، احساس میکنم که هنوز هم قلبم بیآلایش نیست، زیرا از استغفار باید قلب کاملاً مطمئن باشد. پاسخ: به وسیله استغفار قلب انسان به زودی صاف و شفاف نمیشود، بلکه با کنترل و حفاظت نگاه برای چند مرتبه صفای کامل حاصل میشود ولی همت بلندی میخواهم.
۱۸- برای این که از بدنگاه مصون بمانم، بیشتر اوقات را در خارج از روستا سپری میکنم، در این مدت جماعت نماز ظهر و عصر از من فوت میشود، چون تالابی که عموم مردم از آن آب میبرند در مقابل مسجد قرار دارد، در همین اوقات زنان بیشتر مراجعه میکنند، بدین خاطر بنده در این دو وقت به مسجد نمیروم، تا مبادا در فتنهای مبتلا شوم، اما ترک جماعت نیز رنج میدهد، امیدواریم تدبیری ارائه فرمایید. پاسخ: طبق این شرایط جماعت مؤکد نمیباشد.
۱۰- سؤال: شما در پاسخ گزارش بنده در مورد معالجه بدنگاهی فرمودید: این عمل یا اختیاری است و یا غیر اختیاری، در صورت دوم چرا خداوند که به حفظ نگاه امر فرموده است، و اگر اختیاری است، پس معالجه آن به جز استفاده از اختیار تدبیر دیگری وجود ندارد، بنده با این که میدانم عمل اختیاری است بازهم همت استفاده بهینه از این اختیار را ندارم، همت ضعیف است، برای آن چه تدبیری اتخاذ شود؟ پاسخ: نیروی همت از طریق استفاده افزایش مییابد، اما در استفاده نیازی به نیروی آن نیست، نیاز به وجود همت است، اگرچه با تحمل مشکلات هم باشد، استعداد یک دانشآموز با مطالعه و مباحثه علمی افزایش مییابد، اگر او منتظر استعداد و صلاحیت باشد تا به مطالعه بپردازد، قطعاً نتیجه اش محرومیت است، لذا باید با تکلف از اختیار خود استفاده نماید، بنده از این پرسش شما ناراحت شدم، زیرا در یک امر بین و آشکار اظهار شک و تردید میشود، بنده نمیتوانم اینگونه رنجها را متحمل بشوم، خواهشمندم مراسلات را پایان دهید، آن ذاتی که به حفظ نگاه امر فرموده است در روز رستاخیز نیز جواب این سؤالها را خواهد داد، چه عمل و چه قومی.
۲۱- با توجه زنان غربی و (غربزده) معالجهای در مورد بیماری چشمچرانی در ذهنم خطور کرد، و آن این که خداوند در قرآنکریم حوران بهشتی را با ویژگیهای زیادی ستوده است. «حوران بهشتی در قصرها نشسته اند، چشمانشان با عفت و پاک است، هیچ انسان یا جنی به آنها دست نزده است، زنان پاک و نظیف و از آلودگیهای بدنی پیراسته اند، گویی مرواریدهایی از یاقوت و مرجان هستند، ولی زنان خیابانی نگاهشان ناپاک و عفتشان آلوده است، هرروز با یک مرد آشنا میشوند، پس چرا به آنها شیفته و فریفته باشیم و حوران بهشتی را از دست بدهیم، خداوند در صورتی که ما در دنیا زندگی با عفتی داشته باشیم حوران بهشتی را به ما عنایت خواهد کرد، اگر همواره این تصور را در ذهن داشته باشیم، و به ذکر و استغفار نیز ادامه دهیم، إن شاء الله از بدنگاهی مصون و محفوظ خواهیم ماند، این تدابیر إن شاء الله برای معالجه بیماری کافی خواهند بود، خداوند همت و توفیق روزافزون عنایت فرماید، نگاهها را پاک و قلبها را صاف و شفاف نماید. با این حال میتوانید علاج اساسی و واقعی را در پرتو رهنمودهای بزرگان بیابید، زیرا آنها طبیب روحانی هستند، تجویز آنها سودمندتر خواهد بود.
([۱])- غض البصر، ص ۱۵.
([۲])- همان.
([۳])- همان.
([۴])- همان.
([۵])- تدابیر فوق از کتاب «غض البصر» مولانا تهانوی برگرفته شده است.
([۶])- تربیه السالک، ص ۲۲۴، از این تدبیر به بعد از کتاب «تربیه السالک» مولانا تهانوی استفاده شده است، این کتاب در اصل پاسخهای مولانا به نامههای مریدان خود است.
تناسب اعداد و کلمات در قرآن
کلمه فرشته (۸۸) بار و کلمه شیطان نیز (۸۸) بار تکرار شده است .
کلمه بهشت (۷۷) بار و کلمه جهنم نیز (۷۷) بار تکرار شده است .
کلمه دنیا (۱۱۵) بار و کلمه آخرت نیز (۱۱۵) بار تکرار شده است .
کلمه گیاه (۲۶) بار و کلمه درخت نیز(۲۶) بار تکرار شده است .
کلمه تابستان گرم (۵) بار و کلمه زمستان سرد نیز (۵) بار تکرار شده است .
کلمه مجازات (۱۱۷) بار و کلمه آمرزش نیز(۱۱۷ ) بار تکرار شده است .
کلمه آسمان (۷) بار و کلمه ساخت آسمان نیز (۷) بار تکرار شده است .
کلمه زکات (۳۲) بار و کلمه برکت نیز (۳۲) بار تکرار شده است .
کلمه شراب (۶) بار و کلمه مستی نیز (۶) بار تکرار شده است .
کلمه رحمت (۷۲) بار و کلمه هدایت نیز (۷۲) بار تکرار شده است .
کلمه فقر (۱۳) بار و کلمه ثروت نیز (۱۳) بار تکرار شده است .
کلمه بگو (۳۳۲) بار و کلمه گفتند نیز (۳۳۲) بار تکرار شده است .
کلمه الرحمن ( ۵۷ ) بار و کلمه الرحیم ( ۱۱۴ ) بار تکرار شده است .
کلمه الفجار (۳) بار و کلمه الابرار (۶) بار تکرار شده است .
کلمه سختی (۱۲ ) بار و کلمه اسانی (۳۶) بار تکرار شده است .
کلمه ابلیس (۱۱) بار و کلمه استعاذه با لله (۱۱) بار تکرار شده است .
کلمه المصیبت (۷۵) بار و کلمه الشکر (۷۵) بار تکرار شده است .
کلمه الجهر (۱۶) بار و کلمه العلانیه (۱۶) بار تکرار شده است .
کلمه الشده (۱۰۲) بار و کلمه الصبر (۱۰۲) بار تکرار شده است .
کلمه المحبه (۸۳) بار و کلمه الطاعه (۸۳) بار تکرار شده است
کلمه سجده (۳۴) بار تکرار شده است وما در نماز های یومیه (۳۴) بار سجده می کنیم.
دنیا از دیدگاه قرآن
وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ (حجر: ۱۶)
(بیتردید ما در آسمان برجهایی قرار دادیم و آن را برای تماشاگران آراستیم)
أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَهٍ مَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (نمل: ۶۰)
(آیا آنان که برای خداوند شریک قرار دادهاند بهترند) یا آنکه آسمانها و زمین را آفرید و برای شما از آسمان آبی فرو ریزاند پس با آن باغ هایی بهجتانگیز رویاندیم، شما نمیتوانستید که درختان آن را برویانید. آیا معبودی (به حق) با الله است؟ (خیر) بلکه آنان گروهی منحرفند)
(أَفَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَزَیَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ (۶) وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ) (ق: ۶-۷)
(مگر به آسمان بالای سر خود ننگریستهاند (که) چگونه آن را بنا نمودیم و زینت دادیم در حالی که در آن هیچ شکافتگی نیست؟ (۶) و زمین را گستراندیم و در آن کوههای پابرجا نهادیم و در آن از هر زوج شادیآوری رویاندیم)
خداوند متعال زیبایی را در همه چیز دوست دارد: زیبایی در گفتار، زیبایی در کردار، زیبایی در صفات و زیبایی در نامها و حتی زیبایی لباس زیرا از مالک بن عوف روایت است که گفت: نزد رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ آمدم در حالی که لباس و ظاهرم بسیار ساده و فقیرانه بود، پس پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمودند: (آیا مال و منالی داری؟) گفتم: آری. فرمود: (اگر خداوند تو را مالی داده است (شایسته است) اثر نعمت خداوند و بزرگواریاش بر تو دیده شود).(۱)
و در حدیثی دیگر فرمودهاند: (اگر خداوند به تو مالی عطا کرد (باید اثر آن) بر تو نمایان شود، زیرا خداوند دوست دارد اثر نعمت او بر بندهاش به نیکی نمایان گردد، و بدبختی و بدبختنمایی را دوست ندارد). (۲)
و به سند صحیح از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ روایت است که فرمودند: (لباس زیبا بپوشید و مرکب نیک برگیرید تا آنکه در میان مردم شناخته شده گردید) . (۳)
حدیث فوق اشاره به این دارد که انسان مسلمان دارای شخصیتی ویژه است، پس همانگونه که خداوند از او خواسته است با ایمان، درون خود را پاک سازد، همانطور نیز از او خواسته است در ظاهر خود کامل و برازنده باشد تا توجه مردم را در مورد لباس و وسیلهٔ سواری و وسائل خانهاش جلب کند تا آنکه در میان آنها شناخته شده گردد.
علمای امت این توجیه خداوندی را درک نموده و بر این اساس رفتار میکردند، از ابییعفور روایت است که گفت: شنیدم مردی از ابن عمر دربارهٔ چگونه لباس پوشیدن سوال کرد و او در پاسخ گفت: (لباسی بپوش که نه نادانان تو را کوچک شمارند و نه حکیمان از تو عیب گیرند) .(۴) (به روایت طبرانی)
حسن بصری لباسی میپوشید که چهارصد سکه قیمت داشت و فرقد سنجی لباس خشن میپوشید، فرقد حسن را ملاقات کرد و به او گفت: لباست چه نرم است! حسن گفت: (ای فرقد، نه لباس نرم من مرا از خداوند دور میکند و نه لباس خشن تو تو را به خداوند نزدیک میسازد ) .
روایت است که یکی از سختگیرها بر زیبایی ظاهر و لباس علی بن حسن شاذلی ایراد گرفت، پس ابوالحسن به او گفت: (این ظاهر من میگوید: الحمدلله، اما قیافهٔ تو میگوید: از دنیای خود به من هم بدهید!)
این بهره بردن از دنیا در بحث دوست داشتن دنیا که در حدیث نبوی (حب دنیا سر هر اشتباه است) (۵) (به روایت بیهقی) به آن اشاره شده است وارد نمیشود. زیرا منظور از دوست داشتن دنیا که اساس هر اشتباه است دوست داشتن فخر و رئاستطلبی و دوست داشتن مال دنیا به هدف فخرفروشی و زیادهطلبی و بالا دانستن خود بر مردم است، بیآنکه هدف از مال دنیا یاری رساندن به حق یا به قصد زیبایی در میان مردم باشد. خداوند متعال میفرماید:
(تِلْکَ الدَّارُ الآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الأَرْضِ وَلاَ فَسَادًا وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ) (قصص: ۸۳)
(آن خانهٔ آخرت را برای کسانی قرار میدهیم که در زمین خواهان برتری و فساد نیستند و فرجام (نیک) از آن متقیان است)
از کعب بن مالک روایت است که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمودند: (دو گرگ گرسنه که در گلهای از گوسفندان رها شوند بر آن گله خطرناکتر از حرص انسان بر مال و فخرفروشی بر دین او نیستند) . (۶) (به روایت ترمذی)
اما اگر انسان مال و شرف را برای یاری حق بخواهد یا برای رسیدن به جایگاهی که شایستهٔ آن است، در این صورت حب مال و مکانت و جستجوی آن خوب و مطلوب است چنانکه یوسف پیامبر، خطاب به پادشاه مصر فرمود:
(قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ) (یوسف: ۵۵)
(گفت: مرا بر خزانههای این سرزمین قرار ده، که من نگهبانی دانا هستم)
و یکی از اصحاب از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ درخواست نمود که امام قوم خود باشد؛ رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمودند: (تو امام قوم خود هستی) (۷)
اما با این وجود، شایسته است انسان از آنچه او را نسبت به هدف اساسیاش مشغول و دور میدارد و او را از معانی خیر به سوی رذائل اخلاقی و صفات زشت منحرف میسازد دوری گزیند:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (۹) وَأَنْفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ (۱۰) وَلَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ) (منافقون: ۹-۱۱)
(ای کسانی که ایمان آوردهاید مالها و فرزندانتان شما را از یاد الله مشغول ندارد و هر که این کار را کند آنان از زیانکاران هستند (۹) و از آنچه به شما روزی دادهایم انفاق کنید پیش از آن که مرگ یکی از شما در رسد و بگوید پروردگارا چرا تا مدتی نزدیک (مرگ) مرا به تاخیر نینداختی تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم (۱۰) و الله هیچ نفسی را هنگامی که اجلش فرا رسد به تاخیر نخواهد انداخت و الله به آنچه میکنید آگاه است)
اینگونه دنیاخواهی منافاتی با زهد ندارد، زیرا معنای زهد تحریم زینت خداوندی که برای مردم قرار داده است، و ترک روزیهای پاک، نیست، بلکه زهدی که اسلام میخواهد، دوری از حرام و زهد نسبت به شبهات و زهد در زیادهروی در لذت ها و شهوت ها است، به طوری که انسان را از وظائف شخصی و اجتماعی دور گردانده و التزامات او را نسبت به پروردگارش و خودش و خانواده و دیگر انسانها از یاد او ببرد.
اسلام حد و مرزی برای زهد قرار داده است که در روایت ترمذی و ابن ماجه از حدیث ابوذر ـ رضی الله عنه ـ چنین تعریف شده است که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمودند: ( زهد در دنیا نه با حرام دانستن حلال است و نه با حیف و میل کردن مال، بلکه زهد در دنیا این است که به آنچه در دست خود داری بیش از آنچه نزد خداوند است اطمینان نداشته باشی و اینکه ثواب مصیبت و از دست دادن چیزی را بیشتر از آن دوست داشته باشی که اگر آن چیز هنوز برایت باقی مانده بود ) .(۸)
زهد به این معنا، قلب و بدن را آسوده ساخته و باعث به دست آمدن محبت خداوند و محبت مردم است. از سهل بن سعد روایت است که مردی نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خداوند، مرا به کاری راهنمایی کن که اگر آن را انجام دهم خداوند مرا دوست بدارد و مردم (نیز) من را دوست بدارند. رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمودند: (در دنیا زهد بورز تا خداوند تو را دوست بدارد، و در مورد آنچه نزد مردم است زهد پیشه کن تا مردم تو را دوست بدارند).(۹) (به روایت ابن ماجه)
منبع: سایت آلوکه برگرفته از: مجلهٔ توحید ـ شمارهٔ ربیع الأول سال ۱۳۹۵هـجری قمری، صفحهٔ ۱۶/ تحقیق و تخریج روایات: سایت آلوکه .
(۱) – صحیح ابن حبان (۱۲/ ۲۳۴/ شماره: ۵۴۱۶) شعیب ارناووط میگوید: إسناد آن بر اساس شرط مسلم صحیح است.
(۲) – به روایت بخاری در تاریخ کبیر (۳/ ۴۲۶) و طبرانی (۵/ ۲۷۳/ شماره: ۵۳۰۸). هیثمی در مجمع الزوائد (۵/ ۱۳۲) میگوید: رجال آن همه ثقه هستند. همچنین أبونعیم اصفهانی در حلیه الأولیاء (۷/ ۱۱۸) و در معرفه الصحابه (۳/ ۲۲۶ شماره: ۱۰۷۱ حدیث: ۳۰۷۵) آن را تخریج نموده است.
(۳) – حاکم نیشابوری (۴/ ۲۰۳، شماره: ۷۳۷۱). علامه آلبانی آن را ضعیف دانسته است. نگا: ضعیف الجامع (۲۰۶).
(۴) – آلبانی در (غایه المرام فی تخریج أحادیث الحلال والحرام) میگوید: طبرانی آن را تخریج کرده است. در متن کتاب لفظ حکماء (حکیمان) آمده است که لفظ درست آن حلماء (حلمیان ـ بردباران) است.
(۵) – شیخ آلبانی در (سلسه الضعیفه) (۳/ ۳۷۰، شماره: ۱۲۲۶) آن را موضوع (ساختگی) دانسته است.
(۶) – به روایت احمد (۳/ ۴۵۶، شماره: ۱۵۸۲۲) و ترمذی (۴/ ۵۸۸، شماره: ۲۳۷۶) که آن را حسن و صحیح دانسته است، و دارمی (۲/ ۳۹۴، شماره: ۲۷۳۰) و طبرانی (۱۹/ ۹۶، شماره: ۱۸۹). شیخ آلبانی آن را صحیح دانسته است.
(۷) – به روایت ابوداوود (شماره: ۵۳۱) و نسائی (شماره: ۶۷۱). حافظ ابن حجر در فتح الباری (۲/ ۱۹۹) میگوید: إسناد آن حسن است و اصل آن در صحیح مسلم روایت شده است. شیخ آلبانی آن را صحیح دانسته است.
(۸) – به روایت ترمذی (۴/ ۵۷۱، شماره: ۲۳۴۰) و آن را غریب دانسته است، و ابن ماجه (۲/ ۱۳۷۳، شماره: ۴۱۰۰) و همچنین دیلمی (۳/ ۴۰۳، شماره: ۵۲۲۸). شیخ آلبانی آن را ضعیف دانسته است. نگا: حدیث شماره (۳۱۹۴) در ضعیف الجامع.
(۹) – به روایت ابن ماجه (۲/ ۱۳۷۳، شماره: ۴۱۰۲). بوصیری میگوید: این إسناد ضعیف است. همچنین طبرانی (۶/ ۱۹۳، شماره: ۵۹۷۲) و حاکم نیشابوری (۴/ ۳۴۸، شماره: ۷۸۷۳) و آن را صحیح الإسناد دانسته است و بیهقی در شُعَب الإیمان (۷/ ۳۴۴، شماره: ۱۰۵۲۲) و گفته است: خالد بن عمرو ضعیف است. همچنین قُضاعی (۱/ ۳۷۳، شماره: ۱۸۱۵) و ابن جوزی در علل المتناهیه (۲/ ۸۰۸، شماره: ۱۳۵۲) و ابن أبی حاتم در (عِلل) (۲/ ۱۰۷، شماره: ۱۸۱۵) و گفته است: پدرم میگوید: این حدیثی است باطل؛ یعنی با این إسناد. منذری (۴/ ۷۴) میگوید: ابن ماجه آن را روایت کرده است و برخی از مشایخ ما إسناد آن را حسن دانستهاند که این بعید است زیرا از روایت خالد بن عمرو قریشی اموی سعیدی است و این خالد متروک است و (به دروغگویی) متهم شده است و ندیدهام کسی او را ثقه (مورد اطمینان) دانسته باشد، اما برقی از نور نبوت در آن میبینم و اینکه یک راوی ضعیف آن را روایت کرده است مانع آن نیست که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ آن را گفته باشد، همچنین محمد بن کثیر صنعانی نیز آن را متابعه کرده است و این محمد با وجود ضعفی که دارد ثقه دانسته شده است و وضعیتش از خالد بهتر است. آلبانی آن را حسن دانسته است.
ديولسم سپتمبر په اړه کره اسلامی او قرآنی معلومات
سلامونه مي ومني زه به تاسوته د يولسم سپتمبر په اړه یو کره اسلامی او قرآنی معلومات به درکړم
په امریکا کی چه کومه د یوولسم سپتمر پیښه رامنځته شوه هغه په سورت التوبه کی ذکر شویده .
لومړی : د سورت شان نزول (۱۱) دی . د نوموړی سورت التوبه ترتیب په قرآنکریم کی نهم (۹) او دحروفو شمیر یی د نوموړی پیښی د ذکر کیدو تر ځای پوری (۲۰۰۱) کیږی
دوهم : هغه سیمه چی نوموړی پیښه پکی رامنځته شوه په نوموړي سورت التوبه کی ذکر شویده چی جُرُف هار نومیږی.
دریم : نوموړی پیښه د سورت التوبه په (۱۰۸) او (۱۰۹) ایتونو کی ذکر شویده .
څلورم : نوموړی سورت په ۱۱ سیپاره کی دی .
واقعه :
په امریکا کی چه کومه پیښه رامنځته شوه هغه په دی لاندی تاریخ میاشت او کال کی را منځته شوه .
لمړی : نوموړی پیښه په ۱۱ تاریخ ؛ د سپتمبر په میاشت کی یعنی نهمه میاشت او ۲۰۰۱ کال کی رامنځته شوه .
دوهم : هغه سیمه چی نوموړی بلډینګ پکی وو هم جُرُف هار نومیږی
دریم : د نوموړی پیښی واقع کیدو د بلډینګ موقعیت ۱۰۸ـ ۱۰۹ سړک په مینځ کی وو .
څلورم : هغه الوتکه چی په نوموړی بلډینګ ور ننوتله هم (۱۱) پری لیکل شوی وو.
دنوموړی پیښی څخه مطلب دادی چه قرآنکریم یو محکم او مضبوط کتاب او یوه ژوندي معجزه ده . چه تر قیامته پوری ټول پیښیدونکی واقعات پکی ذکر شوی دی او یوه لحظه به وړاندی او وروسته نه کیږی بلکی په هماغه ټاکلی وخت به واقع کیږی او هیڅ تغیربه پکی نه راځی . ومن الله التوفیق
لیکوونکی نصیراحمد هاشمی . کابل افغانستان
صحیح مسلم.صحیح بخاری.سنن نسای.سنن ابوداود.سنن ابن ماجه.جامع ترمزی.موطا امام مالک.شمایل ترمزی
15 كتابهاي اسلامي پشتو و فارسي درباره .روزه زکات حج . جنازه . زندگاني . اخلاق اسلامي و ديگر
نوی پښتو نعتون د اسلام او فرهنګ له سایت څخه
3. د عبدالحکیم سجاد ښکلی ترانی
5. دعصمت الله ماشوم شکلی ترانی
|
شميره |
داسلام له فرهنگ له سايت څخه داختر نعتونه او همداشان فارسی بلوچی نعتونه دانلود کړی |
Download |
| ۱ | ورځ داختر کی څوک به ځی خپل جانان په لوری زه خو ژړا ژړا ځم | |
| ۲ | اخترته راشه ګرانه وروره بغیر له تا نه اختر به څنګه تیرومه | |
| ۳ | اختر دلته هرڅوک زوریدلی مه را درومه زمونږ په کلی | |
| ۴ | اختره مه را درومه ستا د راتلو سمه | |
| ۵ | سرود فارسي چه خوش باشد که با ايمان بميريم. | Download |
| ۶ | سرود فارسي اي اسلام اي اسلام من به قربان تو | Download |
| ۷ | سرود فارسي در مکتب جواني درس شتاب ديدم | Download |
| ۸ | سرود بلوچي پادا پادا مسلمان انون جهادي وختنت | Download |
| ۹ | سرود بلوچي بوست او مسلمان وقت جهادنت | Download |
| ۱۰ | سرود بلوچي اسلامي لشکرنت تحريک طالبان | Download |
|
شمیره |
نوی پښتو نعتون د اسلام او فرهنګ له سایت څخه (مدنی نعتونه) |
Download |
| ۱ | نه می هیریږی مدینه منوره دجانان | |
| ۲ | ګل یی ګل یی ګل د مدینی | |
| ۳ | ګل وای ګلشن وای لا اله الا الله | |
| ۴ | بلال راغلی وخت د آذانه | |
| ۵ | بیا دمحمد اخر په قدم . دا دشریعت ښکلی کاروان دی | |
| ۶ | په رښتیا دحق ډیوه یی .دعاشق زړه تسلا یی محمده | |
| ۷ | اوښکی درانه دی د خرما . اوښکی درانه دی د خرما وو | |
| ۸ | ټینګوه ور پوری لاس .دنبی په اوښکو لوند سیری ګیریوان ازار | |
| ۹ | وګوری حاجیانوته نن یی نوی رنګ راوړی | |
| ۱۰ | څه ښکلی مزار دی زار خیرالبشر پکی اوسیږی | |
| ۱۱ | غواړم رحمتونه تل په عربی جانان زار تر مدینی جانان | |
| ۱۲ | څومره ښکلی می جانان دی نازولی می جانان دی | |
| ۱۳ | زما ارمان دمدینی کور دجانان دمدینی | |
| ۱۴ |
غواړی ورور ولی مینه څه ښکلی فرمان دی |
|
| ۱۵ | ډیر می یادیږی د احد دشهیدانو کلی | |
| ۱۶ | ملایکو د اسمان انس جین کی محترم ده زمونږ نبی اکرم ده | |
| ۱۷ | قربان قربان د مصطفی مدینه زیبا زیبا ښکلا ښکلا مدینه | |
| ۱۸ | که زړه دی خوښ وی همیشه په زړه د یار د پاسه | |
| ۱۹ | لکه بورا په اور کی سوی . زه دمدینی په ګل مینه یمه | |
| ۲۰ | مړی دجاهلت لمبی اورونه شول ستا په راتلو راتلو | |
| ۲۱ | مصطفی ستا روضی ته به کله درځم | |
| ۲۲ | له تانه زار شه نبیانو کی سلطانه | |
| ۲۳ | ای دالله قریبه . د سپین مخ نه دی زارشمه | |
| ۲۴ | ای شمس القمر نبی زار دی له روضی نه شم | |
| ۲۵ | بلال راغی وخت د اذانه | |
| ۲۶ | بیا دمحمد ص | |
| ۲۷ | بیا دمدینی کوڅی غواړی د بلال آذان | |
| ۲۸ | په الله باندی ډیر ګران دی | |
| ۲۹ | ټولو نبیانو کی لری بلند مقام | |
| ۳۰ | تل چی په تاویږی . انوارونه د اسمان . څه ښکلی مزار | |
| ۳۱ | په رښتیا دحق ډیوه محمده ص | |
| ۳۲ | په مدینه منوره کی می جانان دی | |
| ۳۳ | پیدا کړه توری خاوری . دسترګو په تخته | |
| ۳۴ | ته می در وغواړه خپلی روزی ته نبی | |
| ۳۵ | د لولاک تاج یی پر سر دی منور دی زمونږ نبی | Download |
| ۳۶ | د مدینی کوڅو کی کړه یارته عرضونه | Download |
| ۳۷ | دنبی خیرالبرار په لاره ځمه | Download |
| ۳۸ | د رسالت زیری راتلو رسول الله ته | Download |
| ۳۹ | دسپارش له مدینی | Download |
| ۴۰ | راځه راځه نبی سلطانه چی راځی | Download |
| ۴۱ | زار له سهر باده ور وړه سلامه وله جانان | Download |
| ۴۲ | زار د شم مدینی دغه څومره حسن داره یی | Download |
| ۴۳ | ما ولید برملا | Download |
| ۴۴ | نسیمه ووایه حالونه دمبارک رسوالله | Download |
| ۴۵ | سوځیږمه درځمه یا رسول الله | Download |
| ۴۶ | زمونږ لارښود او رهنما | Download |
| ۴۷ | هاشمی نبی سلطانه | Download |
| ۴۸ | يوځلی دجانان کلی ته وروله | Download |
| ۴۹ | ټول جهان وځلیدو ځمکه اسمان وځلیدو | Download |
| ۵۰ | نسیمه ځه په احترامه | Download |
| ۵۱ | رهبر زما جانان پیغمبر زما جانان | Download |
| ۵۲ | شفاعت په زړګي لرم جانانه | Download |
| ۵۳ | عجیب وحشت وو په دنیا کی | Download |
| ۵۴ | تاته په سجدو یو | Download |
| ۵۵ | نبی دی هاشمی دی قریشی دی | Download |
| ۵۶ | په مدینه منوره کی می جانان دی مدینی ته ځم | Download |
| ۵۷ | هزار درود سلام وایم په تا ای مدینی | Download |
| ۵۸ | چی راغللی و دنیا ته بوتخانی ولړزیدی | Download |
| ۵۹ | سهار راشم او بیګا در پسی مړ شم | Download |
| ۶۰ | په ویر او ژړا محمده | Download |
| ۶۱ | بلال په سرو او ښکو | Download |
| ۶۲ | سرداره د خو بانو | Download |
| ۶۳ | په سینه کی دی ځای راکړه ځکه لام د لم یزل یم | Download |
| ۶۴ | جانان ډیر می ستا | Download |
| ۶۵ | په سردی وینی بهیدی رسوله | Download |
| ۶۶ | خادم دمدینی وای | Download |
| ۶۷ | ټول موجودات ثنا وای | Download |
| ۶۸ | ای دښکلا ښکلی خالقه | Download |
| ۶۹ | رب کړه عجیبه مدینه په ټول جهاد دا ښایسته مدینه | Download |
نوری صفحی ته هم ولاړ شی
پښتو جهادي او حماسي اودري نعتونه ..نعتهاي دري وپښتو را رايگان دانلود كنيد
نعتونه او نظمونه د ښکلی ماشومانو په اواز ..حمدنعت به اواز کوچک سالاران
نعتهای پښتو عربي و اردو را رایګان دانلود کنید
پښتو او اردو عربی نوی نعتونه دانلود کړی
دابو نويد داسلامي نشراتو له جملي څخه څو نمونی په لاندی ډول دی
سفر زن به خارج جهت تحصيل (فتوي)
سوال
برادر محترم
من داکتر از طبقه اناث می باشم و می خواهم که برای تحصیلات عالی به خارج
سفر نمایم آیا من میتوانم که بدون محرم سفر نمایم برایم واضح نمایید. آيا
سفر زن به خارج جهت تحصیل جواز دارد که تمام شرایط اسلامی مانند حجاب و
غیره را مراعت نماید؟
با احترا م
جواب:
داکتر صاحب محترم
سفر زن بدون محرم شرعی از جمله کبائر و گناهان بزرگ شمرده شده وشما تمام شرائط اسلامی را یاد اور شدید یکی از شرائط اسلامی وجود محرم است (ولفظ مسلم: ” سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يخطب يقول: (لا يخلون رجل بامرأة إلا ومعها ذو محرم، ولا تسافر المرأة إلا مع ذي محرم) فقام رجل فقال يا رسول الله إنّ امرأتي خرجت حاجّة، وإنّي اكتتبت في غزوة كذا وكذا قال: (انطلق فحج مع امرأتك) جمع المغنم فی حکم سفرالمرأة بلا محرم ج1ص6
منظوراین است: که هیچ مردی به زنی خلوت نمی کند مگر که با او محرم باشد، و نیز زن سفر نکند مگر وقتیکه با وی محرم باشد دراین اثنا یک نفر ايستاد شد و گفت ای رسول الله صلی الله علیه وسلم خانم من به طرف حج رفته و شما مرا در لست غزا ثبت نماييد. رسول الله صلی الله علیه وسلم برایش می فرماید: برو همراه خانم ات حج ادا نما.
ببین خواهر عزیز اگر شما حتما به تحصیلات عالی میروید طبق فرموده شما تمام شرائط اسلامی را تکمیل نموده با محرم (که این هم یکی از شرائط اسلامی می باشد) سفر نمائید و سالم و غانم با تحصیلات عالی به وطن خود جهت خدمت به مخلوق الله سرفراز برگردید. به امید رعایت امور فطرت در همۀ امور زندگی.
ای سيګرټي!
ای سيګرټي! هڅه وکړه چې له دې
ناوړه عادت څخه ځان وژغورې! ته دې په هغه مال د ځان له پاره مرضونه اخلې
چې د خپلې کورنۍ او بچيانو حق دې دی.
که په هغو پيسو دې چې پر سيګرټو يې لګوې، خپلو وړو کوچنيانو ته ميوه اخيستې وای، څومره به ښه وی؟
او که دا پيسې دې ټولې کړې وی چې سيګرټ پرې اخلې او هره اوونۍ دې پرې يو
علمي، ديني يا ادبي کتاب اخيستی وای، د دې دومره زياتې مودې په تيريدو سره
به دې د ځان، بچيانو او ملګرو له پاره څومره ستر کتابتون جوړ کړی وای؟
ای سيګرټي!
که داسې کس وګورې چې هره ورځ له جيبه پيسې راباسي او اور ور اچوي، په اړه به يې څه ووايې؟
نو، بس کړه!
له دې ناوړه عادت څخه همدا اوس لاس واخله!
ستا ټينګ هوډ کولی شي تا له دې خبيثې وبا څخه وژغوري!
اشتباه رايج درباره چشم ها
حتما شما هم وقتى كم سن و سال بودهايد، اين توصيه را شنيدهايد ولى
انجمن داكتران چشم آمريكا مى گويد اين توصيه، پايه علمى ندارد. چشم اغلب
اطفال قادر است نگاه از فاصله نزديك را بدون هيچ مشكلى تحمل كند.
البته بعضى اطفال هم هستند كه چشمشان نزديكبين است و به همين دليل، خيلى
نزديك به تلويزيون مى نشينند. اين دو را نبايد با هم اشتباه كرد.
2. ارتباط كامپيوتر و خستگى چشم
ربطش اين است كه وقتى زياد جلوى مونيتور مى نشينيد، كمتر پلك مى زنيد. وقتى كمتر پلك مى زنيد، خشكى چشم به سراغتان مى آيد و عضلات چشمتان خسته مى شود. چارهاش اين است كه هر 20 دقيقه يكبار به چشمتان استراحت بدهيد و به يك نقطه دور خيره شويد.
3. اگر مى خواهى چشمت پر نور شود، تا مى توانى زردك بخور!
هيچ لزومى به اين تداوي با زردك نيست. هر چيزى كه ويتامين A داشته باشد، به درد چشم مى خورد؛ چه زردك باشد، چه هر ميوه و سبزى ديگر. با يك رژيم غذايى متعادل براحتى مى توانيد ويتامين A مورد نياز چشمتان را تامين كنيد.
4. شب كورى مختص بچهها ست
البته شبكورى در بچهها شايعتر است (8 برابر دختر ها)؛ ولى در دخترها هم ديده مى شود.
5. ضعف چشم ارثى نيست!
اتفاقا هست. اگر پدر و مادرى چشمشان ضعيف باشد، معمولا فرزندشان هم چشمش ضعيف مى شود. حتى عينكى شدن هم در بچههايى كه پدر يا مادرشان عينكى است، شيوع بيشترى دارد.
6. ممكن نيست پدر و مادرى چشمآبي، فرزندى با چشم قهوهاى داشته باشند.
اگر چه خيلى نادر است، ولى كاملا ممكن است؛ چون ژنهاى متعددى در تعيين رنگ چشم دخالت دارند. هر فرد دو الگو از هر جن دارد كه هر كدامش را از يكى از والدينش به ارث مى برد. در واقع، به جاى آن كه دو جن اصلى در اين مورد دخالت داشته باشند، يك جن وجود دارد كه رنگ قهوهاى يا آبى را كنترل مى كند و يكى رنگ سبز يا رنگ فندقى را. پس اين امكان وجود دارد كه پدر و مادرى چشمآبي، كودكى با چشمهاى قهوهاى داشته باشند (يا برعكس).
7. چشم انسان از چشم همه جانوران قوى تر است
اصلا اين طور نيست. يك نمونه اش پشك ها هستند كه حتما ديدهايد چشمشان در تاريكى مى درخشد. پشت شبكيه چشم پشك لايه آينهمانندى از حجرات منعكسكننده نور وجود دارد كه نورِ تابيدهشده به شبكيه را منعكس مى كند و موجب مى شود حجرات چشم پشك، دو بار در معرض نور قرار بگيرند و در نتيجه، در تاريكى خيلى بهتر از ما انسانها ببينند. وجود اين لايه به علاوه مردمك بيضى شكل پشكها باعث مى شود كه آنها فقط با يكششم نورى كه ما براى ديدن نياز داريم، به وضوح همه چيز را ببينند.
د هډوکو ماتېدل او بې ځايه کېدل
په دې لیکنې کې به تاسې ولولئ چې د مات شوي او يا صدمه ليدلي هډوکي کس سره څنګه لومړنۍ مرسته وکړئ.
په لاندې عکس کليک وکړئ او دا ګټوره ليکنه ډانلوډ کړئ.
د ويټامين اي E په اړه نوې موندنې
سرچينه: اسلام آنلاين
ژباړه: محمد عثمان افضلي
د سورة اعراف په ۱۶۰ آيت کې الله تعالی فرمايي:
له هغو پاکو شيانو څخه چې مونږ درکړي، وخورئ.
نوي مطالعات ښيي چې يوازې ۲۵ سلنه وګړي، خواړه له پروسس څخه پرته په هماغه طبيعي بڼه خوري او پاتې چې ۷۵ سلنه وګړي، له پروسس شوو خوړو څخه استفاده كوي.
ويتامين اي عموماً په پروسس شوو غذايي موادو کې لږ پيدا کېږي، حال دا چې د طبېعي خوړو څخه استفاده د وجود د ويتامين اي د پوره کولو غوره لاره ده چې ورسره د وجود د نورو اړينو موادو كمښت هم پوره کېږي.
په بدن كې د ويټامين اي دنده
ويتامين اي د وجود لپاره ډېره مهمه مغذي ماده ده ځکه چې دا د وينې د سرو کروياتو د جوړېدنې، دوام او ژوند لپاره حياتي حيثيت لري. د وينې سره کرويات د انسان ټول وجود ته د ژوند لپاره ضروري مغذي موادو او اوکسيجن د رسولو مسئوليت لري. ويتامين اي کولای شي د بدن حجرات د هغه زهري موادو په مقابل کې چې وينه کې موجود دي د تخريب څخه وساتي؛ همدارنګه د ادرينال (فوق الکليه) او هيپوفېز د غدو د هورمونونه ساتنه هم كوي. د وينې فشار کم ساتي، د شريانونو له جدارونو څخه د کولسترول بقایاوې لرې کوي او د وجود د شحمياتو په تجزیه کې رول لري.همدا شان ويتامین اي د زړه او د ویښتو د صحت لپاره هم ضرور دی.
د ويتامين اي کموالی د تخرشيت، د سرو کروياتو تخريب، سالنډي، شنډېدل يا عقامت، سرطان، د عضلاتو ضعيفي، د ماشوم بېمودې زيږيدل، د پښتورګو او ځيګر تخريب او د زړه د ټكان سبب کېدلای شي.
د برتانيې طبي ټولنه توصيه کوي چې ويتامين اي منابع د وقايوي تداوي په حيث، همدارنګه د بعضو امراضو لکه داخلي او خارجي زخمونو، نسجي تخريباتو، نيم سري، د سترګو او پوستكي د ناروغيو، د ويښتو د تويېدلو، د عضلاتو د امراضو، او د سږو د تخريب د تداوي لپاره ورکول کېدای شي.

ويټامين اي د لاندې كسانو لپاره توصيه كيږي
• هغه کسان چې په ډېره اندازه د غير مشبوع غوړيو څخه استفاده كوي
• حامله ښځې
• هغه ښځې چې د ولادت کنترولونکي درمل يا استروجن استعمالوي
• له مودې وړاندې زيږيدلي ماشومان
• سګرتيان
• هغه کسان چې د کولمو جذب یې خراب وي
• هغه ښځې چې د Keloid ناروغي لري.
• د وينې د جګ فشار مريضانو ته
• د سينې د سرطان ناروغانو ته.
د ويټامين اي زيانونه
د دومره ډېرو ګټو او استعمال ځايونو سره سره د ويتامين اي ډير استعمال
کله کله له خطره خالي نه وي. د دې تر څنګه چې دا د وجود لپاره يو ضروري
توكى دی او که چېرې په ډېر مقدار واخستل شي نو په تشو متيازو کې اطراح
کېږي مګر بيا هم ډېر مقدار يې د ځينو لپاره مضر تمامېدای شي. که د ډېرې
مودې لپاره روزانه له ۲۵۰ ملي ګرامو څخه زيات واخستل شي نو کېدای شي د زړه
بدوالي، د خېټې دردونو، استفراقاتو او اسهالاتو سبب وګرځي.
د ويتامين اي ډېر استعمال کېدای شي د معدې په واسطه د نورو ويتامينونو لکه
اې، ډي، کې او د اوسپنې جذب هم کم کړي. هغه خلک چې د وينې د غوټه كيدو ضد
دواګانې اخلي نو د داکتر د مشورې نه پرته بايد ويتامين اي وانخلي ځکه
کېدای شي پدې توګه يې اندازه غلطه شي او د اختلاطاتو سبب وګرځي.
له ۳۰۰ ملي ګرامو نه ډېر دوز کېدای شي د معافيتي سيستم فعاليتونه مختل کړي
او له ۶۰۰ ملي ګرامو څخه پورته دوز کېدای شي د ډيپريشن او ستړيا د ناروغيو
سبب وګرځي. هغه ښځې چې د شکرې په ناروغۍ اخته دي بايد پدې وپوهېږي چې د
ډېر مقدار ويتامين اي د اخستلو په صورت کې په وينه کې د شکرې د کمېدو حملې
(Hypoglycemic Attacks) ورباندې راتلای شي، همدارنګه د وينې فشار هم پورته
تلای شي.
د ويټامين اي طبيعي سرچينې
غذايي منابع لکه مڼه، کېله، د جوارو اوړه، کاهو، ګازرې، جوار، د هګۍ
زېړ، د چرګ غوښه، سنتره، نعنا، نارنج، مومپلي، شالي، پالک، ورغستلي، آيس
کريم او قيماق د ويتامين اي تر ټولو مطمئن منابع ګڼل کېږي.
هغه کسان چې د ويتامين اي له منابعو څخه استفاده کوي نو دې ته بايد پام
ولري چې د اوسپنې د سرچينو د اخستلو سره بايد ۸ ساعته فرق ولري. کله چې
ويتامين اي د سلينيم، منګنيز، اينوسيتول، فاسفورس او د اې، بي او سي
ويتامينونو سره يو ځای واخستل شي نو ډېره ښه نتيجه ورکوي. له بل پلوه هغه
کسان چې د حمل ضد ګوليو، کلورين، منرالي غوړيو، غيرمشبوع شحمياتو، خوږو
آيس کريمو او سګرتو څخه استفاده کوي بايد ويتامين اي وانخلي.
په لنډه توګه ويلای شو چې ويتامين اي يوه مهمه مغذي ماده ده چې په غذايي
موادو کې موجود وي، خو د متوسطو خلکو په غذا کې يې عموماً کموالی
محسوسېږي. ډېر داسې امراض او حالات موجود دي چې د ويتامين اي د تداوۍ سره
ښه ځواب ورکوي. کله چې ويتامین اي د احتياط او تدابيرو سره واخستل شي صحت
ته ډېر ګټور تمامېږي. که مونږ هغه خوراکي مواد چې الله راته برابر کړي
وخورو، په يقيني توګه به يادې شوې ګټې او ورسره نورې هغه هم لاس ته راوړو.
د سینې (تي) سرطان
ډاکټر جاوید حبیبی
د سینې سرطان د سرطان هغه ډول ته ویل کیږي چې د سینې په انساجو کې منځ ته راځي. د سینې سرطان دوه عمده ډولونه لري:
• د شیدو د کانالونو سرطان: دا د سینې هغه ډول سرطان دی چې د سینې په هغه کانالونو کې منځ را ته راځي چې شیدې پکې بیرون ته انتقالیږي. د سینۍ ډیری سرطانونه په همدې ډول پورې اړه لري.
• د شیدو د تولیدونکو برخو سرطان: دا د سینې هغه ډول
سرطان دی چې د سینې په هغه برخ و کې منځته راځي چې د شیدو د تولید مسؤلیت
پغاړه لري.
په ډیرو کمو حالتونو کې د سینې سرطان د سینې په نورو برخو کې منځ ته راځي.
د سینې سرطان کیدای شي متهاجم او یا غیر متهاجم خاصیت ولري. متهاجم خاصیت
په دې معنې چې کولای شي له خپل اصلي ځای (د شیدو کانالونه او د شیدو د
تولید برخې) څخه د سینې نورو برخو ته خپور شي. غیرمتهاجم هغه ډول سرطانونو
ته ویل کیږي چې له خپلو اصلي برخو څخه ېې د سینې نورو برخو ته نه خپور
شوی. کچیرې د سینې د سرطان دا ډول پروخت تشخیص او تداوي نشي، متهاجم خاصیب
غوره کوي او کیدای شي د سینې نورو برخو ته هم ځان خپور کړي.
د خطر عوامل:
• سن او جنسیت – د سن په لوړیدو سره د سینې د سرطان پیښې هم لوړیږي.
په ښځینه وو کې د سینې د سرطان پیښې په ۵۰ کالو څخه په لوړ سن کې ډیرې
لیدل کیږي. په ښځینه وو کې نسبت نارینه وو ته د سینې د سرطان پیښې سل چنده
ډیرې لیدل کیږي.
• ارثیت – کچیرې د یوه شخص د کورنۍ په غړیو کې د سینې، رحم، تخمدان او
کولمو د سرطان پیښې لیدل شوي وي، د سینې په سرطان د نوموړي شخص د اخته
کیدو ډیر احتمال موجود دی. د ۲۰ – ۳۰ سلنه پیښو کې د کورنۍ تاریخچې رول
ثابت شوی دی.
• جنین – ځینې کسان داسې ډول جینونه لري چې د سینې په سرطان د دوی د اخته کیدو چانس زیاتوي.
• میاشتنی عادت – هغه میرمنې چې د ۱۲ کلنۍ څخه ېې مخکې لومړنی میاشتنۍ
عادت تجربه کړی وي او د ۵۵ کلنۍ څخه وروسته دمینوفار دورې (د وچیدو دوره)
ته داخلې شي، تر نورو د سینې په سرطان د اخته کیدو ډیر احتمال پکې لیدل
کیږي.
• د الکولو څښاک – د الکولو استعمال د سینې د سرطان د اخته کیدو خطر زیاتوي.
• لنګون – هغه میرمنې چې هیڅ ماشومان نلري او یاېې تر ۳۰ کلنۍ وروسته
ماشومان دنیا ته راوړي، تر نورو د سینې په سرطان د اخته کیدو ډیر احتمال
پکې لیدل کیږي.
• د استروجن اخیستل ـ د ډیرو کلونو لپاره د تداوی موخه د استروجن په
نامه د یوه هورموم څخه استفاده کول هم د سینې په سرطان د اخته کیدو چانس
زیاتوي،
• چاغتوب ـ اګر چې پر دې موضوع تر اوسه بحثونه او څیړنې روانې دي خو
ویل کیږي چې چاغې میرمنې د نورو په پرتله د استروجن د تولید زیاته وړتیا
لري او د استروجن همدا لوړه کچه کیدای شي د سینې د سرطان په پرمختګ کې رول
ولري.
• شعاګانې ـ هغه میرمنې چې د ماشومتوب او یاهم د ځوانۍ په لومړیو
وختونو کې ېې د سینې قفس د سرطان د تداوۍ په موخه له طبي شعاوو څخه
استفاده کړي وي تر نورو د سینې په سرطان د اخته کیدو ډیر احتمال پکې لیدل
کیږي.
نښې نښانې:
د سینې سرطان د پرمختګ په لومړیو پړاوونو کې نښانې نښانې نلري تر څو ناروغ
وهڅوي چې د تشخیص او تداوی په لټه کې شي، په همدې اساس د سینې منظم
معاینات ډیر اړین بریښي تر څو د سینې سرطان د خپل پرمختګ په لومړیو
پړاوونو کې تشخیص او په تداوی ېې لاس پورې شي.
د سینې سرطان د پرمختګ په وخت کې لاندې نښې نښانې له ځانه سره لري:
• په سینه او یا هم تخرګ کې کلکې ټوټې چې معمولا غیرمنظمې څنډې لري پیدا کیږي. دا ټوټې معمولا درد نلري.
• د سینې په شکل، اندازه او احساس کې تغیر را منځته کیږي.
• د سینې له څوکې د غیرنورمالو مایعاتو راوتل، چې کیدای شي دا ډول مایعات سور رنګي، زیړ رنکي او یا هم شین رنګي وي.
د سینې سرطان د خپل پرمختګ په وروستیو پړاوونو کې لاندې نښې نښانې له ځانه سره لري:
• د هډوکو درد،
• د سینې درد،
• په سینه کې د زخم پیدا کیدل،
• د مټ یا بازو پړسوب او دا معمولا په هغه مټ یا بازو کې لیدل کیږي چې ناروغې سینې ته نژدې وي،
• د وزن بایلل.
معاینات:
د سینې د سرطان د تشخیص او کنټرول لپاره معمولا د لاندې طبي معایناتو څخه استفاده کیږي:
• د سینې ام آر آی: په سینه کې د ټوټو د پیدا کیدلو او یاهم په سینه کې
د غیرنورمال تغیر د رامنځته کیدلو د پیژندلو لپاره بهترینه وسیله ده،
• د سینې التراسوند: د دې معاینې په وسیله په سینه کې د پیدا شویو ټوټو د ماهیت او جوړښت په باب پوهیدلی شو،
• د سینې د نمونې اخیستنه: د دې معاینې په وسیله د ناروغې سینې یوه کوچنۍ ټوټه د معایناتو لپاره اخیستل کیږي،
• سي ټي سکن: د دې معاینې په وسیله د سینې د سرطان د خپریدو کچه معلومیدای شي،
• ماموګرافي: په سینه کې د غیرنورمال حالت د معلومولو لپاره ترې ګټه
اخیستل کیږي. په عادي حالتونو کې هم معمولا له همدې وسیلې ګټه اخیستل کیږي.
د پرمختګ د کچې د معلومولو او د تداوۍ د پلان لپاره د سینې سرطان معمولا
مرحله بندي (سټیج بندی) کیږي او ستیج د سرطان د خپریدو تر کچې پورې اړه
لري یعني هر څومره چې سرطان ډیر خپور شوی وي په هماغه انډول ېې ستیج لوړ
وي. د سینې سرطان د صفر څخه تر ۵ پورې سټیجونه لري.
تداوي:
د سینې د سرطان تداوي په زیاتو عواملو پورې اړه لري، مهم ټکي ېې په لاندې ډول دي:
• د سرطان په ډول او سټیج پورې،
• د ځینو خاصو هورمونو په مقابل کې د سرطان پر حساسیت پورې،
• د سرطان په واسطه د یوه خاص جین پر تولید پورې.
په عام ډول د سرطان تداوي لاندې ډولونه لري:
• د داروګانو په وسیله،
• د طبي شعاګانو په وسیله،
• د جراحی عملیات په وسیله.
څه وخت باید ډاکټر ته مراجعه وکړو:
د لاندې حالتونو د موجودیت په صورت کې باید حتما اړونده متخصص ډاکټر ته مراجعه او د معایناتو په لټه کې شو:
• په سینه یا تخرګ کې د کلکو ټوټو پیدا کیدل،
• د سینې له سورې څخه د غیرنورمال مایعاتو راوتل.
قيا م الليل يا تهجد : د اشراق لمونځ : د څاښت لمونځ
فتوا- په بانک کي کار کول
| څانګه: | ليکنيزې پوښتنې |
| نيټه: | January 8, 2012 |
لكه څنګه چي په جنت كي ټولو نيكو مؤمينانو جنتياون ته حوري په نکاح كيږي
لكه څنګه چي په جنت كي ټولو نيكو مؤمينانو جنتياون ته حوري په نکاح كيږي نو د هغه ښځو لپاره چي په خپل ژوند كي يي ميړونه نه دي كړي او ياهم پيغلي مړي شويدي او بيا جنت ته ولاړي شي نو د هغوي لپاره څه شي شته چي ددوي نكاح ورسره وشي؟
په درنښت
(سيد فيض الله (قريشي)
ځواب
بسم الله الرحمن الرحيم
مسلمانان په مجموع کې ټول نر اوښځې شامل دي فرق په تقوا کې دی .
د کومو نعمتونو چې له سړيو سره وعده شوي ده د هغې له ښځو سره هم ده .
قوله تعالی : وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا (التوبه ۷۲)
له دغو مؤمنانو نارينه او مؤمنانو ښځو سره الله وعده ده چې دوی ته به داسې جنتونه ورکړي چې تر هغو لاندې ويالی بهيږي او دوی به پکې تل اوسيږی .
الله جل جلاله بل ځای فرمايي :
ِانَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا (35 الاحزاب ) .
يقيناً مسلمانان نارينه او مسلمانانې ښځې ،مؤمنان نارينه او مؤمنانې ښځې ، اطاعت کوونکي نارينه او اطاعت کونکی ښځې ،رښتني نارينه او رښتنې ښځې ، صبر کوونکي نارينه او صبر کوونکې ښځې ، تواضع کونکي نارينه او تواضع کونکې ښځې ، خيرات ورکونکي نارينه او خيرات ورکونکې ښځې ، روژه نيونکي نارينه او روژه نيونکې ښځې ،پاک لمنه نارينه او پاک لمنې ښځې ، او هغه نارينه چه د الله تعالی ذکر زيات کوي او هغه ښځې چې د الله تعالی ذکر زيات کوي تيار کړی دی الله تعالی دوی (ټولو ته ) معفرت او لوی اجر (جنت ) .
په جنت کې به ټول جوړی جوړی وي (نر او ښځه ) .
الله جل جلاله فرمايي : وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ 25 البقره
له ازواج نه مراد جوړې دي يعنی نر اوښځه په جنت کې به نراوښځې جوړې وي پاکې پاکې
له مطهرة نه مراد جسمې او معنوي پاکې ده جسمی لکه بول،منی اوحيض او معنوي لکه بد اخلاقی ددی نه پاک وي .
لکه تفسيرالطبري چه ليکي : والأزواج جمع زَوْج, وهي امرأة الرجل. يقال: فلانة زَوْجُ فلان وزوجته.
وأما قوله: ” مطهَّرة ” فإن تأويله أنهن طُهِّرن من كل أذًى وقَذًى وريبةٍ, مما يكون في نساء أهل الدنيا، من الحيض والنفاس والغائط والبول والمخاط والبُصاق والمنيّ, وما أشبه ذلك من الأذى والأدناس والريب والمكاره.
ولی په قرآن کې چې واضح دسړيو لپاره حورې ذکر شوی دي
قوله تعالی : حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ (الرحمن ۷۲)
كَذَلِكَ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ ( ادخان ۵۴)
اصلاً ددې بيان په حکمت الله تعالی ښه عالم دی مونږ په غيبو ايمان لرو چې په ډیر څه نه پوهيږو .
مګر ځنو علماؤ ددې حکمت داسې بيان کړی دی :
حکمت دادی چې د قرآن هرخبره د انسان له فطرت سره لګي او هره خبره یې له نزاکت او لوړ ادب نه ډکه ده .
ښځه فطرتاً حياناکه ده د ميړه وريادول ورته ښه نه ښکاري اوشرميږي .
لکه په دنيا کې چې رواج دی سړی د ښځې خواستګارۍ ته ورځې ولې سړي د ښځو په يادولو تشويق کيږي خو شځې د ميړه په ور يادولو شرميږي .
نور په جنت کې چې کوم نعمتونه دي د نر اوښځې لپاره مساوي دی لکه په پورته آيت شريف کې خبره په عمل کې ده چې د چا به ډيرښه وي او دچا به لږ ښه وي .
نور په جنت کې هغه څه موجود دي چې څه ته د انسان زړه وشي اوغواړي يې :
قوله تعالی : “وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُون” (فصلت/31)
او ستاسې لپاره هلته هغه څه شته چې ستاسې نفسونو يې غواړي او تاسې لپاره هغه څه شته چې تاسې يې درخواست وکوئ .
کوم ښځه چې مخکې له واده وفات شوی وي الله تعالی به د دنيا نه هغې ته يو خاوند تعينوي چې ددې په خوښه وي ځکه د جنت له نعمتونو يو نعمت د ښځې او نارينه يوځايوالی دی او دغه نعمت په يوازې يو طرف نه تر سره کيږي (فتاوی جامع اهل سنت والجماعت نمر 195 ) .
په علمي مراکزو او دفترونو کې د نارينه او ښځو ترمنځ يو ځايوالی (اختلاط )
په علمي مراکزو او دفترونو کې د نارينه او ښځو ترمنځ يو ځايوالی (اختلاط )
ښځه الله تعالی د نفقي د درانه مسئولیت څخه معاف کړی ده قوله تعالی :الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ (النساء ۳۴ ) .
ژباړه : نارينه پر ښځو مسلط او اداره چيان دي له دې امله چې الله د هغوی ځنو ته پر ځنې نورو فضيلت ورکړی او له دې کبله چې نارينه خپل مالونه لګوي .
له دې آیت شريف څخه څرګنده شوه چې انفاق د نارينوو دنده ده يعنی د کورد اهل عيال د پاره به نارينه نفقه پيداکوي او پر هغوی به انفاق کوي دغه انفاق د ښځو دنده او مسئوليت نه دي .
نو هيڅ څوک هم ښځه د کور څخه د باندې په کار کولو نشی مجبورولای او نه هم د ښځې د پاره د کور څخه د باندې کار کول مناسب دي .
ځکه اسلامې شريعت چې د نارينه او ښځو تر مينځ د وظايفو او دندو کوم ويش کړی دی د فطري جوړښت موافق دي ،د کور څخه د باندې کارونه د ښځې د فطري جوړښت سره موافق نه دي ځکه چې ښځه نور ډير درانه مسئوليتونه تر سره كوي لكه په لاندې ډول :
۱- په هره مياشت کې تقريباً لس ورځې د حيض موده چې په دې موده کې ښځه کافي استراحت ته ضرورت لري .
۲- حمل او بارداري : په دې ورځو کې هم ښځه څه ناڅه استراحت او ډیر احتياط ته ضرورت لري درانه کارونه که جسمي وي او که دوماغي د حمل د ضايع او هغه ته د تاوان رسيدلو سبب ګرځي .
۳- د ماشوم زږول د نفاس دوره : په دغه دوره کې ښځه مرګوني دردونه او سختۍ تيروي چې ښځه کافي استراحت ته ضرورت لري .
۴- ماشوم ته پی ورکول : ښځه تر دوه کلونو پورې بايد ماشوم ته پی ورکړي چې دا د ښځی مسئوليت دي .
5- د بدن جسمي ترکيب : د ښځې جسمي ترکيب د هغه کارونو د پاره مناسب دی کوم خپل څښتن (جل جلاله ) یې ورته مناسب ګرځولي دي .
لنډيز : هغه بدن چې د حيض ،حمل ، نفاس ، تي ورکولو او د اولاد روزلو مشکلات تحمل کوي او دا د ستړيو او دردونو ډکه دنده تر سره کوي نو نورکافي قدرت او فرصت د بيروني کارونو د پاره نه لري چې د نر سره اوږه په اوږه کار وکړای شي .
اوس دا واضح شوه چې ښځه د نفقي کټلومسئوليت نه لري خو که ضرورت وي خپل ميړه له لاسه ورکړي اوبل سرپرست نه لري يا له بل مشکل سره مخ شي نو بيا داسې دنده تر سره کولای شي چې د ښځې د فطري جوړښت سره مناسبه وي (فتاوي المحمودي – فتاوي علماء البلد الحرام ) .
يا داسې دنده چې هغه نارينه نشي تر سره کولای لکه د طب په نسايي او ولادي څانګه کې کار کول (فقه معاصر ) خو د لاندې شرايطو په رعايت سره :
۱- د حجاب رعايتول د حجاب مفصل بيان دلته ولولې.
۲- نارينه او ښځې به سره کډ نه وي اختلاط به نه وي .
دښځو او نارينو يوځایوالی په مکتب ، پوهنتون او دفتر وغيره په اجماع د امت حرام دي
قوله تعالی : وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ (۵۴ احزاب ) .
که څه شی غواړي نو د پردي تر شا يې وغواړﺉ .
شيخ الاسلام ابن تيميه (رح) په رساله في الحجاب کې ليکي چې پورتی آيت شريف د خلوت د حرمت په باب يو محکم الهي حکم دي .
رسول الله صلی الله عليکم وسلم د نارينه او ښځو د خلوت څخه منع فرمايلی ده :
إِيَّاكُمْ وَالدُّخُولَ عَلَى النِّسَاءِ (بخاری ۵۲۳۲ ) .
د بيګانه ښځو د خلوت نه ځان وساتئ .
لا يَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامْرَأَةٍ وَلا تُسَافِرَنَّ امْرَأَةٌ إِلا وَمَعَهَا مَحْرَمٌ (۳۰۰۶ بخاری ).
ژباړه : هيڅ بيګانه سړی به د بيګانه ښځې سره خلوت نه کوي او هيڅ ښځه دې بدون له محرم څخه سفر نه کوي .
په اوس عصر کې يو عظيم فساد د نارينه او ښځو خلوت او د ښځو له نامحرمو سره سفر کول دي د خلوت عظيم فساد د جاهليت د ناوړو عاداتو څخه دی او دا د الله تعالی د سر سختو دوښمنانو يهودو ،نصاراؤ او نورو کفارو په لاره تګ دی دا يو سره مشابهت دی د کفارو سره ځکه چې د نارينه او ښځو خلوت د کفارو له لويو صفاتو څخه يو صفت بې حيايې د نر او ښځو تر منځ کډ ژوند دی من تشبه بقوم فهو منهم( أبو داود اللباس (4031). )
د دغه عظيم فساد په اړه ډير سخت وعيدونه ذکر شوی دی ځکه چې دا عمل د فتنی او بې حيايو له سترو وسايلو شميرل کيږي :
په دې باره کې ډير احاديث راغلی دی دلته يوازي يو حديث شريف ذکر شوی چې ان شآء الله همدا کفايت کوي .
عن أبي هريرة. قال:
قال رسول الله صلى الله عليه وسلم (صنفان من أهل النار لم أرهما. قوم معهم سياط كأذناب البقر يضربون بها الناس. ونساء كاسيات عاريات، مميلات مائلات، رؤسهن كأسنمة البخت المائلة، لا يدخلن الجنة، ولا يجدن ريحها. وإن ريحها ليوجد من مسيرة كذا وكذا). ( مسلم ۲۱۲۸ ) .
په دوزخ کې دوې ډلی داسې دی چې تر اوسه ما نه دي ليدلی يو هغه ډله چې د هغوی په لاسونو کې د (غوايي د لکۍ په شان ) قمچينه وي چې په هغې سره دوی نور خلک وهي دوهمه ډله هغه ښځې دي چې جامو باوجود بربنډې وي چې خلکو ته به خپل مذموم حرکات ښکاره کوي د هغوی سرونه به د اوښانو د بوکام په شان وي دوی به نه جنت ته داخليږي او نه د جنت خوشبوي له دومره دومره فاصلی څخه مومی .
ددی ډول ښځو امثال مونږ وينو چې تنګي جامې اغوندې چې د بدن د فتني ځايونه واضح ښکاري او دوی قصداً داسې کوي تر څو خلک خپل ځان ته جلب کړي .
د اوښ د بوکام مثالونه هم په ځنوښځو کې وينو .
او هغه کسان چې خلک په کمچينو وهي د هغوی نه مراد هغه ډله ده چې حاجتمند خلک به د اميرانو دربار ته د خپل حاجت د پاره ورځې او دوی هغوی نه پريږدي او په وهلو سره به يې رټي .
دغه ښځو دخپل هغه مهربان څښتن څخه مخ اړولی دی چې ښځو سره يې د ښه سلوک کولو دومره ټينګار کړی دی چې نور ګنجايش نه لري د زږيدلو نه واخله بيا تر مور کيدو پورې .
له سقط وروسته څه وخت غسل كيږي (فتوى)
له سقط وروسته څه وخت غسل كيږي (فتوى)
درنو
السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
د یو روغتیایي مشکل له مخې مې د ډاکټر د پریکړې سره سم خپل د یوې میاشتې حمل په روغتون کې لیرې کړ (سقط کړ). مهرباني وکړئ راته ووایئ چې زه څه وخت د جنابت غسل کولای شم؟ لس او که څلویښت ورځې وروسته؟
دا پوښتنه په اصلاح انلاین کې هم خپرولای شئ.
قدرمنې خور لېمې
السلام عليکم ورحمة الله و برکاته!
صحت او کاميابي مو غواړم.
د سقط او د تولد په دواړو صورتونو کې ښځه نفاسه ګرځي او بيا د نفاس د کمې
مودې لپاره وخت نه دى ټاکل شوى. کېداى شي په يوه ورځ کې ښځه پاکه شي او
زياته موده يې څلويښت ورځې ده او دا هم لازمي نه ده چې نفاسه ښځه به خامخا
څلويښت ورځي نفاس تيروي، ګوري به، هر وخت چې پاکه شي او وينه يې ودريږي نو
د نفس موده يې ختميږي، د دې زياتې مودې ټاکل آخري حد دى، اکثره ښځې له دې
نه مخکې پاکېږي، دا په دې معنى که د څلويښتو ورځو نه يې مرض زيات شو نو
بيا هغه نفاس نه بلکه مرض دى.
والسلام
حكم ترک نمودن علوم دنیوي برای علوم دیني (قرضاوى)
حكم ترک نمودن علوم دنیوي برای علوم دیني (قرضاوى)
نوشته: دوكتور يوسف قرضاوی
منبع: قرضاوي.نت
سوال:
نظر شما در مورد جوانانیکه به فکر رضاى الهی علوم دنیا را ترک میکنند و به علوم دینی رو می آورند، چیست؟
جواب:
بسم الله، والحمد لله و الصلاة و السلام علی رسول الله، وبعد:
دیناً و عقلاً این درست نیست که همه جوانان و محصلین امت اسلامی رو به تعلیمات اسلامی بیاورند، و از علوم دنیوی رو بگردانند. بعضی از علومی است که بالای مسلمانان بدست اورندش واجب میباشد، و به ترک نمودنش گنهکار میشوند، مانند طب، انجینری، محاسبه، تکنالوجی، اداره و عسكری، سیاست و اقتصاد، این علومی اند که بالای تعدادی از مسلمانان در جامعه واجب میگردد، و اگر اسلام دین جهانی باشد پس بر ما لازم است که تمامی اشیائیکه در جهان است در مورداش معلومات داشته باشیم، و این معقول نیست که تعلیمات دنیوی را همه برای دروس اسلامی ترک کنیم، بلکه بر امت اسلامی است تا در هر دو عرصه متخصصین داشته باشد.
نظر امام غزالي
سخن درستی که در مورد علوم دنیوی گفته شده قول امام الغزالی است، که
بعضی از علوم فرض کفائی است مانند: هر آن علمیکه در امور دنیوی ضروری
میباشد مانند، طب، محاسبه و غیر از آن، این علومیست که اگر از جامعه دور
گردد مرد در حرج و مشکل واقع میگردند، و اگر یک یا چند فردی که بتوانند
مشکل جامعه ومردم را حل نمایند، از ذمه دیگران ساقط میگردد.
امام الغزالی میگوید: ” این تعجب آور نیست: طب و ریاضیات از جمله فرض
کفائی میباشد، و اساسات صنعت نیز از فرض کفائی میباشد، مانند دهقانی،
سیاست، حجامت و خیاطی، چرا که اگر کسی متخصص در جامعه نباشد مردم با
مشکلات زیادی مواجه خواهند شد، و بر مسلمان لازم است که از مشکلات خود را
نجات دهد و از آن دور باشند.
چیزی را که امام الغزالی فرموده موافق مقاصد شریعت میباشد، و این امر
جامعه اسلامی را خود کفاء میسازد تا بتواند در مقابل دشمنان از نیروی مادی
و معنوی برخوردار باشد.
واضح است که غرب به سبب علومی عصری که در آن پیشرفت نموده، جهان امروزی را
زمامداری میکند- از جمله کشورهای اسلامی را- غرب در این علوم انقلابات را
برپا کرده بالخصوص در عرصه های الکترونی، فضاء، اتومی …اما فاصله علوم از
دین در غرب –بالخصوص در مجال نظامی- منجر به تهدید بشریت شد مانند سلاح
های اتومی و کیمیاوی، وامنیت جهان را به مخاطره انداخته است چیزیکه با روح
اسلام در تضاد است.
این علوم وقتی برای بشریت مفید تمام میشود که در آغوش ایمان و دین باشد، و در چوکات اخلاق انسانی پیشرفت کند، و این چیزی است که اسلام عزیز به آن امر میکند: طوریکه بر علم نافع امر میکند و پیامبر(ص) از علم غیر مفید دوری خواسته است.
مناقشه امام الغزالی در مورد اینکه تخصص در این علوم فضیلت است نه فرض:
در این مورد ما با امام الغزالی هم نظر نیستیم که تخصص در علوم ریاضی،
و طب فضیلت است نه فرض: شاید که این نظر مربوط به عصریکه امام در آن زنده
گی میکرد درست باشد، اما در عصر ما، تخصص در علوم عصری فرض است، طوریکه
اقوام و کشورها در این علوم یکی از دیگر پیشی میکنند، و میخواهند دستی
بالای داشته باشند.
و اگر این تخصص و تفوق در این علوم وجود نمیداشت، امکان نداشت که این علوم به این قدری پیشرفت میکرد.
و واضح است که یک فرد برای یک قوم کافی نیست که در این علوم تخصص داشته
باشد، بلکه جمعی از افراد باید در این علوم تخصص داشته باشند تا بتوانند
که جوابگوی مشکلات و ضروریات قوم و وطن خویش باشد، و بتوانند که این علوم
را به نسلهای بعدی برساند.
شب نيمه شعبان و قرائت دعاي مخصوص درآن
شب نيمه شعبان و قرائت دعاي مخصوص درآن
نويسنده: دکتوريوسف قرضاوي
پرسش-
اکنون که ما در آستانه ماه مبارک شعبان قرار داريم ، بعضي از مسلمانان شب نيمه شعبان را به بعضي نمازها و دعاها، اختصاص مي دهند، آيا اين عمل آنان شرعي است، و آيا چيزي در فضيلت اين شب وارد شده است؟
پاسخ:
راجع به فضيلت شب نيمه شعبان بعضي احاديث
روايت شده است، از جمله اين که ” خداوند متعال در اين شب بر بندگانش متجلي
مي گردد، و دعاي بندگان، غير از مرتکبين گناهان کبيره را، اجابت مي کند”
بعضي از دانشمندان اسلامي اين احاديث را حسن، و برخي آن را ضعيف دانسته
اند، تا آنجا که فقيه قاضي ابوبکربن عربي مي گويد: راجع به فضيلت شب نيمه
شعبان يک حديث هم به ثبوت نرسيده است، و اگر احاديثي در باره فضيلت اين شب
و احياء آن با طاعت و عبادت مشاهده نماييم، آن احاديث نه از پيامبرصلي
الله عليه وسلم و نه از اصحاب و نه از مسلمانان قرون اوليه که خير القرون
به شمار مي آيند، وارد نشده است و روايتي در دست نداريم که آنان براي
احياء اين شب اجتماع نموده باشند و دعاهاي خاصي را قرائت کرده و نمازهاي
بخصوص را ادا نموده باشند.
همچنان بايد گفت که روايتي که از قتاده آمده است مبني بر اينکه شبي که فارق ميان هرکار استواري است، شب نيمه ماه شعبان است؛ يک روايت ضعيف و مضطرب است، زيرا از خود قتاده روايت شده که آن شب، ليله مبارکه قدر است، و آن حديثي که آمده است که در شب نيمه شعبان اجل ها از شعبان تا شعبان ديگر قطعي مي شوند، حديث ضعيف است، همانطوريکه ابن کثير اين موضوع را بيان داشته است. و شبي که درآن فيصله ها صورت مي گيرد، قطعا شب قدراست. و علاوه از نصوصي که ثابت کننده اين موضوع است، اجماع نيز در اين زمينه منعقده شده که آن شب همانا شب قدراست.
د اخترونو ترمنځ نكاح (فتوى)
د اخترونو ترمنځ نكاح (فتوى)
مفتي: مولوى مجيب الرحمن منصور
پوښتنه:
السلام علیکم و رحمة الله
ځينې خلک وایي چې د دوو اخترنو په مینځ کښې
نکاح رواه نه ده. آيا دا خبره سمه ده، كه سمه وي مطلب يې كوم اخترونه دي، هيله ده چې ځواب راكړئ
ځواب
ګرانه وروره
عليكم السلام و رحمه الله و بركاته
الله دې د ژوند په ټولو چارو كې بريالى لره او الله دې د ايمان په ګاڼه سمبال لره.
ستاسې د پوښتنې په ځواب كې بايد وويل شي چې نکاح د زمان په لحاظ په هر وخت
کې جواز لري، د دې لپاره کوم محدوديت نه دى وضع شوى، د دواړو اخترونو په
منځ کې هم نکاح کول درست او جائز کار دى او په دې کې هيڅ ممانعت نه دى
راغلى.
والسلام
له خولۍ پرته لمونځ (فتوى)
له خولۍ پرته لمونځ (فتوى)
. له خولۍ پرته لمونځ څه حکم لري؟ 4. که چیرې د یو چا څخه د جمعې مبارکې لمونځ په جماعت قضا شي نو دې ولې نشي کولای په کور کې د جمعې د ورځی ۱۲ رکعته لمونځ اداء کړي؟ 5. که چیرې یو استاد د قرآنکریم شاګردانو ته د تلاوت کولو په وخت کې یوه سجده څو ځلې په مختلفو ځایونو کښې تکرار کړي نو یوه سجده پر ګرځي او که یې هر څو ځلې چې لوستلى وي هغومره ځلې؟ 6. په یو تعلیمي مرکز او یا هم یو بل داسې ځای کې چې مسجد نه وي خو هره ورځ جماعت پکښې کیږي آیا هلته اذان کول ضروري دي که څنګه؟ 7. یو شخص څرنګه کولی شي چې په لمانځه کې ځان د شیطان د وسوسو څخه وژغوري؟ 8. یو څوک څرنګه پوهیدلی شي چې آیا کامل مومن دی او که نه؟ 9. که چیرې د قصیدې د پخولو په هکله راته ووایاست چې دا خلك وایي قصیده په هدیره کې چې ۴۰ شپی یو څوک تیرې کړي بیا وروسته تر هغې د نوموړی شخص تعویز قبلیږي او ډیر ژر اثر کوي؟ 10. آیا د خاله د لمسۍ سره نکاح جواز لري، یعنې د خاله د زوی يا لور د لور سره نکاح جواز لري؟ 2. په اذان کې هره کلمه دوه ځلې تکرار کیږي خو د پاى لا اله الا الله یو ځلې…ويل كيږي، د دې وجه څه ده؟ 3. په لمانځه کې که چیرې سلام مکمل وویل شي څه زیان لري؟ یعنې که داسې وویل شي (السلام علیکم و رحمت الله و برکاته)
غوښتنه: که چیرې نوموړی سوالونه مکمل
را ځواب کړئ نو ستاسو منندوی به یم
مننه
ذبیح الله د کندهار ولایت څخه
ځوابونه
ګرانه وروره ذبيح الله!
السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
له څه كم دوه درجنه پوښتنو څخه دې يوه نړۍ مننه، ستاسې د
پوښتنو ډول، له علم او د دين له حقيقت سره ستاسې د مينې څرګندونه كوي، الله دې
ستاسې په علم كې بركت واچوي او الله دې يې د عمل جوګه كړي.
ستاسې ځوابونه به ان شا الله په ترتيب سره ځواب كړو
يو بد رواج دا دى چې ځينې خلك كه چيرې خولۍ ونه لري نو
بيا ناولې، ماتې او كږې وږې پلاستيكي او د ټوټو خولۍ چې په جومات كې ايښې وي، او
مياشتې مياشتې چا مينځلې هم نه وي د ثواب په خاطر او د لمانځه د ښه كيدو په خاطر په
سر كوي، او يا يې آن د نورو پر سرونو په لمانځه كې ږدي چې د هغوى په لمانځه كې
توجه هم له منځه وړي. او يا دا چې ځينې خلك بيا چې خولۍ ونه لري نو بيا د پزې
دستمال په سر كړي چې دا نو كوم احترام او درناوۍ دى چې سړى ورسره د الله تعالى سره
مخ كيږي؟
ځينې
خلك بيا پټو او څادر تر سر تاو كړي … او آن نه غواړي چې په هغه بڼه د يو محترم شخص
په وړاندې ودريږي خو الله تعالى ته بيا په هماغه بڼه وړاندې كيږئ؟ دا له دين دارۍ
څخه عجيب برداشتونه دي.
لنډه دا چې بې له خولۍ څخه لمونځ جواز لري، او كه څوك
معمولا له خولۍ سره ګرځي نو ښه ده چې بيا له خولۍ سره لمونځ هم وكړي، خو داسې نه
چې خولۍ د لمانځه له ډيرو ضروري شيانو څخه وګڼل شي. 2. د آذان
کلمات توقيفي دي، کوم خوب چې زياتو صحابه کرامو ليدلى وو په هغه کې همدغه کلمات
راغلي دى، نو مونږ نشو ويلاى چې په اول کې ولې څلور ځله تکبير ويل کېږي او په اخر
کې دوه ځله يا لااله الاالله ولې يو ځل ويل کېږي. ډير شيان په شريعت كې توقيفي دي،
يعنې څرنګه چې شريعت را ته ښوولي په هماغه بڼه به كيږي، كه دا پوښتنو ته مو دروازه
خلاصه كړه بيا به څوك وايي چې ولي د سهار لمونځ دوه ركعته فرض دى د ماسپښين څلور
او د ماښام درى… په همدې ډول ډيرشيان چې پكې پوښتنه كول او تفحص هيڅ ګټه نه لري،
حكمت يې له الله سره دى او زموږ دنده يې يوازې عملي كول دي. 3. په لمانځه کې که
سلام تکميل وويل شي، هېڅ باک نلري بلکه بعضې علماء وايي چې تکميل ويل يې غوره او
بهتر دى. 4. د جمعې لمونځ صرف دوه رکعته دى او نور سنت دي او د دې لمانځه
له شروط څخه دا دي چې د جمعې په ورځ به په جماعت سره كيږي. په انفرادي شکل د جمعې
لمونځ نشي کېداى.
5. د سجده تلاوت د آيتونو په تلاوت کې
حکم دا دى، که چېرې په يو مجلس يو آيت څو ځله هم تلاوت شي نو يوه سجده تلاوت
واجبيږي او که چېرې همدا يو آيت په مختلفو مجلسو او مختلف ځايونو کې تلاوت شي لکه
تاسې چې ويلي دي نو بيا د تلاوت د ځايونو د تعداد په اندازه سجدې د تلاوت واجبيږي
او که چېرې د سجده تلاوت مختلف آيتونه په يو مجلس هم وويل شي نو بيا د آيتونو په اندازه
سجدې تلاوت لازميږي.
6. په هر ځاى کې چې څوک په جمع سره
لمونځ کوي نو غوره خبره دا ده چې د هغه لپاره اقامت او آذان وشي، که هغه تعليمي
مركز وي كه بازار او كه بل ځاى.
7. په لمانځه کې د شيطان له وسوسې څخه
مسلمان په دې ساتل کېږي چې په لمانځه کې الله تعالى ته متوجه وي او خشوع او عاجزۍ
سره لمونځ اداء کړي لکه څرنګه چې بعض علماء وايي، د قيام په وخت کې بايد سړى د
سجدې ځاى ته وګوري او دا فکر وکړي چې همدې خاورو ته زما ورتګ دى نو الله تعالى او
مرګ به ورپه ياد وي او د رکوع په وخت کې د قدمونو غټو ګوتو ته وګوري او دا فکر وکړي
چې زما روح به لمړى له دې ګوتو څخه وزي او د سجدې په وخت کې د پزې نرميو ته وګوري
او دا فکر وکړي چې په قبر کې لمړى زما د پزې نرمي خاوري کېږي او د قعدې په وخت کې
سينې ته وګوري او دا فکر وکړي چې زما روح به د وتلو څخه مخکې دلته يو ځل راجمع
کېږي او بيا به له بدن څخه ورزي نو د لمانځه په ټولو حالاتو کې به يې الله تعالى
او مرګ په ياد وي، نو په دې طريقه سره کولاى شي ځان د شيطان له وسوسې څخه وساتي. 8. د قصيدې پخولو او تعويذنو په رابطه بايد ووايم چې په دې شکل قيصده پخول او
تعويذونه کول په اسلامي شريعت کې کوم اصل او اساس نه لري او دا د ځان څخه جوړ شوي
شيان دى چې بايد ځان ترې وساتل شي. كه څوك غواړي په دم او دعا باندې تداوي وكړي او
يا څه آفت لرې كړي نو د پيغمبر صلى الله عليه وسلم ماثورې دعاګانې شته چې هم يې
ويل ثواب لري، او هم بركت پكې دى او هم د پيغمبر صلى الله عليه وسلم سنت دي. 9. د خاله له لمسۍ يعنې د خاله د زوى يا لور له لور سره نکاح کول جائز دى او
دا هېڅ ډول محرماتو کې نه راځي، ځکه چې د خاله له لور سره نکاح صحيح ده نو له لمسۍ
سره يې هم جواز لري.
1. بې خولۍ لمونځ کېږي او جواز لري،
البته مسلمان ته لازمه ده چې الله تعالى ته د ادب او احترام په شکل ودريږي، كوم
ډول چې د احترام څرګندويي وكړي بايد هغه غوره شي.
والله اعلم و بالله التوفيق
د ويښتانو رنګول (فتوى)
د ويښتانو رنګول (فتوى)
زه یوه پوښتنه لرم او هغه پدې ډول ده. زه ۳۷ کاله عمر لرم او خپل لمونځونه په وخت سره ادا کوم خو دا چې په ځوانی كې مې د سر ویښته سپین شوي دي، نو تقریباْ ۹ کاله كېږي چې په تور رنګ يې رنګوم، خو تل ډیر په تشویش که یم چې آیا دا به صحیح کار وي او که نه او پدې ډیر ډاریږم چې په رنګولو سره زما اودس كيږي او کنه؟هیله ده پدې اړه ما ته معلومات راکړئ چې ډیر زیات په تشویش كې یم .
په درنښت
ځواب:
دکتور فضل الهادی وزین
ګرانه وروره
السلام عليكم و رحمة الله وبركاته
لدې نه چې خپله پوښتنه مو له اصلاح آنلاين سره شريكه كړه يوه نړى مننه. الله دې موږ او تاسې ته په دين د سم پوهاوي توفيق راكړي.
ستاسې د پوښتنې په هكله بايد په لنډه توګه وويل شي چې د فقهې له نظره د
ويشتانو مطلق رنګول جائز دي او په دې موضوع كې اصل هماغه د رسول الله صلى
الله عليه وسلم حديث دى چې يو ځل د ابوبكر صديق پلار ابو قحافة چي عمر يې
دير وو او ويشتان يې تك سپين ول او رسول الله صلى الله عليه وسلم مخې ته
راغى نو رسول الله وفرمايل چې د هغه ويښته رنګ كړئ خو له تور رنك نه پرهيز
وكړئ يعنى تور رنك ورته مه لګوئ.
د همدى حديث به بنياد فقهاء ټول په دې متفق دي چې د ويښتانو رنكول جائز دي
خو ځينو د تور رنك استعمالولو ته ناجائز او ځينې ورته مكروه ويلي دي. اودس
يې بالكل صحيح دى ځكه چې رنك جسم نلري او د اوبو د رسيدو مانع نه گرځي.
و الله اعلم
آیا مصرف گوشت مسلمانان را ظالم مي سازد؟ (نایک)
آیا مصرف گوشت مسلمانان را ظالم مي سازد؟ (نایک)
سوال:
از تجارب ساينس هويدا شده كه غذا هاي كه به مصرف مي رسند بالاى رويه و سلوك اشخاص تاثير مي گذارند. پس چرا اسلام به مسلمانان اجازه مي دهد تا از گوشت حيوانات استفاده كنند زيرا خوردن گوشت، افراد را ظالم و وحشي مي سازد؟
جواب:
در اسلام تنها خوردن گوشت بعضى حيوانات علف خوار جواز دارد، مى دانم غذا ها بالاى رفتار اشخاص تاثير دارد. يكى از دلايل همين است كه اسلام مصرف گوشت حيوانات گوشت خوار مانند شير، پلنگ، ببر وغيره را كه تند و وحشى اند ممنوع قرار داده. مصرف گوشت چنين حيوانات واقعا انسان را ظالم و درنده خو مى سازد. اسلام تنها خوردن گوشت حيوانات علف خوار مانند گاو، بز، گوسفند وغيره را كه رام، مطيع و صلح دوست اند جواز مى دهد. مسلمانان از گوشت حيوانات صلح دوست و آرام استفاده مى كنند چون مسلمانان خود صلح دوست و برضد خشونت هستند.“همانا كه پيامبر آنها را به معروف دستور مى دهد و از منكر باز مى دارد؛ اشياى پاكيزه را براى آنها حلال مى شمرد و ناپاكى ها را تحريم مى كند و بار هاى سنگين، و زنجيرهايى را كه برآنها بود،(از دوش و گردن شان) بر مى دارد” {قرآنكريم 157:7}
و نيز مى فرمايد: “آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و از آنچه نهى كرده خود دارى كنيد” {قرآنكريم 7:59}

براى قانع ساختن يك مسلمان گفتار پيغمبر (ص) كافى است كه فرموده اند: خداوند (ج) نمى خواهد تا انسان بعضى انواع گوشت ها را بخورد در حاليكه بعضى انواع ديگر آن را خورده مى تواند.
نظر به احاديث متعدد نقل شده در صحيح بخارى و صحيح مسلم به شمول حديث شرح شده از ابن عباس در صحيح مسلم، كتاب شكار و ذبح، حديث شماره 4752 و سنن ابن ماجه فصل 13 احاديث شماره 3232 تا 3234، حضرت محمد (ص) خوردن گوشت اين حيوانات را ممنوع قرار داده اند:
حيوانات وحشى با دندان هاى سگي يعنى حيوانات گوشتخوار كه اين حيوانات شامل فاميل پشك ها اند مانند شير، پلنگ، پشك، سگ، گرگ، كفتار وغيره.
برخى از جانوران جونده مانند موش صحرايي، موش خانگي، خرگوش هاى پنجال دار وغيره.
بعضى خزنده ها مانند مار، تمساح و غيره.
حيوانات شكارى داراى پنجه و چنگال مانند كركس، عقاب، شاهين، زاغ، جغد و غيره.
تا هنوز هيچ مدرك علمى ثابت نساخته كه بر اثر مصرف گوشت حيوانات صلح پسند در رويه انسان ها خوى درنده ها ظاهر مى شود . 2.خداوند (ج) مى فرمايد: پيغمبر (ص) از چيز هاى بد منع مى كند 3.حديث حضرت محمد (ص) در منع مصرف گوشت حيوانات گوشت خوار
په سودي بانک کې کار کول
په سودي بانک کې کار کول
پوښتنه:
محترما!
زه یوه پوښتنه لرم هغه دا چې: زه په بانک کې وظیفه لرم چې د دې بانک په
مرکزي شعبه کې سودي اکونټونه شته مگر پدې برخه کې چه زه پکې کار کوم سودي
اکونټونه نشته. نو کوم معاش چې ما ته راکوي ایا دا زما د پاره حلال
دی (زه خو به په سود کې نه راځم) او که دا زما د پاره اجوره ده؟
ځواب:
قدرمنه وروره
السلام عليکم ورحمة الله وبرکاته
په سودي بانګونو کې کار کول سم کار نه دى، ځکه د بانګونو ټولې څانګې له يو
بل سره رابطه لري او هغه سودي پيسې پکې تبادله کېږي، مګر ځينې علماء وايي
چې يو د جواز خبره ده چې د ضرورت په وخت کې جواز لري او يو د تقوا خبره ده
که څوک غواړي چې د شبهاتو څخه ځان وساتي نو کار کول ورته ښه نه دي
والله اعلم
نوې جوړه، نه غواړو څه موده بچیان ولرو (فتوی)
نوې جوړه، نه غواړو څه موده بچیان ولرو (فتوی)
مفتی: مولوی مجیب الرحمن منصور
پوښتنه:
محترم مولوی صاحب السلام علیکم ورحمة الله و برکاته
ما په دې نږدې ورځو کې واده کړی دی او اوس نه غواړم، چې ژر مې بچي پيدا شي
نو فلهذا له کنډم څخه استفاده کوم، هيله ده چې له کنډم څخه د استفادې په
اړه معلومات راکړﺉ، چې ايا په اسلام کې له کنډم څخه استفاده جايز ده کنه؟
ستاسې ورور وحيد
ځواب:
قدرمنه وروره
وعليکم السلام ورحمة الله و برکاته
د اسلام دين له خپلو پيروانو څخه د اولادونو زيادت غواړي، په دې شرط چې مسلمان وکولاى شي چې په ښه توګه روزنه او تربيه ورکړي
او که چېرې نشي کولاى چې دا کار په ښه توګه سرته ورسوي نو بيا جواز لري چې
د اولادونو زياتوالى کنترول کړي او په هغه وخت کې هم د اولادونو بندول
جواز لري چې د ښځې صحت ورسره زيات خرابيږي او ښځه نشي کولاى چې زيات
اولادونه راوړي، البته د رزق او روزي د ورکولو له وېرې اولادونه بندول په
هېڅ صورت جواز نلري او دا عقيده لرل يو خطرناکه عقيده ده، اوس راځو ستاسې
مسئلې ته، دا په ځينو ځوانانو کې معمول دى چې د واده په لمړي سر کې نه
غواړي چې زر يې اولاد پيدا شي، بلکه غواړي چې يو څه وخت له خپلې بي بي سره
تنها ژوند وکړي، نو که دا کار د دې په خاطر کې کوي چې يواځې والى يې
خوښيږي او له اولادونو سره په تنګ کېږي، نو کار خو جائز دى، مګر فضليت نه
دى يعنې غوره نه دى بلکه غوره کار دا دى چې مسلمان د اول د اولادونو تکليف
تېرولو ته ځان اماده کړي او که دا کار په بله کومه عقيده کوي چې يا د روزي
ورکولو نه ويريږي او يا داسې نور نو بيا جائز کار نه دى، نو کله چې دا کار
جائز شو انسان کولاى شي چې د ستنې، ګولۍ او يا کنډم په وسيله سره يې بند
کړي دا ټول بيا جواز لري.
والله اعلم
څلور پوښتنې او ځوابونه
څلور پوښتنې او ځوابونه
.۱ آیا په هغه اطاق كې چې د انسان يا بل داسې شي تصوير ځوړند وي يا په كوم بكس كې موجود وي، لمونځ كول جايز دي كه نه؟3. ايا د ربیع الاول د مياشتي په ۱۲ نيټه چې د پیامبر صلی الله علیه وسلم د زیږیدو ورځ، خيرات كول بدعت دي كه نه؟ 4. ايا نني مروج ختم د قران الكريم كوم چي خلګ ورته دعوت كيږي د خوراك او چښاك لپاره او د قاريانو له خوا تلاوت كيږي بيا ورسته قاريانو ته هم پيسي وركول كيږي. ايا كوم شرعي بڼه لري او كه بدعت دي؟ 2. ايا د لمانځه په شروع كې په لفظ د ژبي سره نيت ويل بدعت دي كه نه؟
د اول سوال ځواب:
د عکس په رابطه د شريعت حکم دا دى چې په کومه کوټه کې لمونځ کېږي بايد
عکسونه پکې نه وي، بيا علماؤ د دې تفصيل په داسې ډول کړى دى چې که چيرې
عکسونه د لمونځ کونکي مخې ته وي نو لمونځ يې سخت مکروه دى او که چېرې ښې
او چپ طرف ته وي نو کراهت يې کم دى او که چېرې شاته وي نو بيا کوم کراهت
نلري او په صندوق کې هم عکسونه وي لمونځ ته کوم نقصان نه رسوي، البته بې
ضرورته عکسونه ساتل د هغه حديث شريف لاندې راځي چې رسول الله صلى الله
عليه وسلم فرمايي: لايدخل الملائکة پيتا فيه کلب او تصاوير” يعنې هغه کور
ته د رحمت ملائکې نه داخليږي په کوم کور کې چې سپى او يا عکسونه وي.
والله اعلم
د دويم سوال ځواب:
نيت په لغت کې قصد ته وايي او قصد په زړه سره کېږي د خولې الفاظو ته
پکې ضرروت نشته کله چې يو څوک د لمانځه کولو اراده وکړي نو همدا نيت شواو
همدا د شريعت حکم دى، خو وروسته ځينې علماؤ د دې په خاطر چې د خلکو
مصروفيتونه زيات شول او ذهنونه مشوش شول، وويل چې بايد په خوله سره هم نيت
وويل شي ځکه چې د زړه اراده د ژبې له الفاظو سره برابره شي، ځکه اکثره خلک
داسې دي چې د لمانځه نيت وکړي او يو رکعت هم اداء کړي بيا هم نه پوهيږي چې
څو رکعته او د کوم وخت لمونځ کوي. خو که د چا د زړه حضور برابر وي نو په
خوله باندې نيت کول ورته ضرور نه دى او که څوک دا کار د ښه حضور د
برابرولو لپاره کوي نو جواز لري
والله اعلم
د دريم سوال ځواب:
د ميلاد النبي صلى الله عليه وسلم په ورځ خيراتونه کول د شريعت له نظره
کوم ثبوت نلري او د خيرات لپاره د دې ورځې تعيين سم کار نه دى، البته
خيرات کول په هر وخت کې ښه کار دى، دلته د يوې خبرې يادونه ضروري ده چې
هغه نوي کار ته هم بدعت ويل کېږي چې په دين موجود نه وي او همدارنګه يو
مشروع کار ته د خپل ځان څخه وخت او ځاى تعينول هم بدعت دى د مثال په توګه
خيرات کول ښه کار دى خو د دې کار لپاره د وخت او ځاى تعينول په دې معنى چې
خپرات په دې وخت او دې ځاى کې ثواب لري او په بل وخت کې او ځاى کې دومره
ثواب نلري يعنې شريعت چې د کوم کار لپاره وخت نه وي تعيين کړى نو مونږ ته
جواز نلري چې له خپل ځان څخه ورته وخت تعيين کړو
والله اعلم
د څلورم سوال ځواب:
ننى مروج د قرآن کريم ختم چې خلک ورته دعوت کېږي او بيا قاريانو ته
پيسي او ډوډۍ ورکوي، نو د امام ابوحنيفه رحمه الله په نزد ناروا عمل دى چې
امام طحاوي چې احنافو يو لوى عالم دى په خپل کتاب معاني الاثار کې د رسول
الله صلى الله عليه وسلم همدا حديث رانقل کړى چې د قرآن کريم په لوستلو
ډوډۍ ورکول ناسم او ناروا کار دى
والله اعلم
شیخ القرآن و الحدیث: مولانا گوهر رحمان آمر دارالعلوم تفهیم القرآن مترجم: عبدالخالق «مصدق»
شیخ القرآن و الحدیث: مولانا گوهر رحمان آمر دارالعلوم تفهیم القرآن
مترجم: عبدالخالق «مصدق»
پرسش: حکومت نصب کردن عکس بدون نقاب زنان را درکارت های شناسائی و فورم های دانشگاه ضروری قرار داده است،آیا مراعات این کار حتمی است؟
پاسخ: نصب نمودن عکس بدون نقاب زنان در کارت های شناسائی و فورم های 
شمولیت جایز نیست و این یک اقدام غیر ضروری و غیر اخلاقی است زیرا بمنظور شناخت و جلوگیری از جعل و تزویر ذرایع دیگری نیز وجود دارد.
اکنون پرسش این است وقتیکه حکومت این شرط را گذاشته است پس دانشجویان و خانمها ماچه کار کنند؟
پاسخ این پرسش در ذهن من چنین خطور مینماید که دانشجویان، خانمها و مردان در برابر این التزام ناروا به شدت دست به راهپیمائی و اعتصاب زده و ناخرسندی خویش را اظهار نمایند اما تا زمانیکه این التزام و پابندی پا برجاست تا آن وقت بنابر مجبوری و با دل ناخواسته در کارت های شناسائی ، پاسپورت ها و فورم های شمولیت عکس نصب گردد.
تا به آموزش و دیگر امور مهم او آسیب نرسد البته این اجازه صرف در صورت است که در راستای جلوگیری از آن هیچ راه و چاره نباشد همچنان این سخن را در نظر داشت طوریکه به زنان جایزنیست تا زینت خویش را در برابر مردان نا محرم هویدا سازند بدینگونه عکس خود را در برابر هرکس به نمایش نگذارند، تنها در صورت ضرورت و مطالبه به شخص مورد نظر آنرا نشان داده میتواند.
آیا موسيقي اورېدل روا دي؟
آیا موسيقي اورېدل روا دي؟
موسيقي، ساز او سرود چې نن ورځ يې د هر مجلس او هرې وړې لويې د ښكلا بڼه غوره كړې ده، په اسلامي ټولنو كې يې د شرعي حكم په اړه د ځينو خلكو سره يو لړ سوالونه او انديښنې شته، او اّن تر دې چې يو لړ ملتزم او متدين وګړي هم په دغه مرض اخته دي او د شرعې حل او حرمت په اړه يې كله ناكله په زړونو كې ټكني كيږي، لدې كبله مونږ وغوښتل چې په دې اړه په ډيره مختصره توګه خپلو لوستونكو ته څه وليكو، او هڅه وكړو چې د فقهاو دنظرياتو د ذكر كولو څخه وروسته، هغه دلائل او شواهد بيان كړو، كوم چې مسلمانو پوهانو دهغې څخه په استدلال د موسيقي شرعي حكم ذكر كړى دى.
د موسيقي په اړه د څلور واړه معتبرو فقهاو نظر دا دى چې موسيقي په درې ډوله ويشل كيږي، چې يو ډول يې اتفاقا مباح، بل ډول يې اتفاقا حرام او دريم ډول يې اختلافي ده، چې تفصيل به يې وروسته ذكر شې خو دهغې څخه مخكي مونږ د تحريم په اړه چې د څلورو مذاهبو ځيني فقهاو كوم نظريات وركړي دي، هغه ذكر كوو:
په فتاواى تتارخانيه كى راغلى دى چى سازاوسرود په ټولواديانو(شريعتونوكى) حرام ګڼل شوى دي.1
علامه مرغيناني او د الذخيره مصنف، سازاوموسيقى كبيره ګناه ګڼلى ده2
په بحرالرائق كى راغلى دى چى زمونږ مذهب دادى چى موسيقى په مطلق ډول حرامه ده او هغه څوك چى موسيقى اورى اويا ورته كښينى دقاضى په وړاندې د ده شاهدى قبوله نده .3
علامه ابن الصلاح په خپله فتاوى كي فرمايي: فاذا هذا السماع حرام باجماع اهل الحل والعقد من المسلمين، ويستدل بالآيۍ على حرمۍ الملاهي كالرباب والجنك والسنطير والكمنجۍ والمزماروغيرها بناء على ماروى عن ابن عباس والحسن انهما فسرا لهوالحديث بها نعم انه يحرم استعمالها واستماعها فقد صح من طرق( د موسيقي اوريدل د مسلمانانو داهل حل وعقد په اجماع سره حرام دي، او د لهو داسبابو د حرمت په اړه پراّيت باندي استدلال كيږي لكه رباب او چنګ ، تنبور، شپيلي او داسي نور، ځكه چې د ابن عباس او حسن څخه روايت دى چې هغوى لهو الحديث په همدې سره تفسيركړى، هو د دغه شيانو استعمال او اوريدل دواړه حرام دې چې د متعددو لارو څخه ثابت دي.4
امام مالك به له موسيقى څخه منع كوله اوله ده څخه پوښتنه وشوه چى دمدينې ځينى اوسيدونكى خوداكار كوى نوامام مالك په ځواب كى ورته وويل دا كاردلته فاسقان ترسره كوى .
امام شافعى فرمايلى دى چى د سازنده نروى اوكه ښځه ګواهى اوشاهدى قبوله نده5
امام شافعى په يوبل ځاى كى ويلى دى (هي دياثۍ اى ديوث ) موسيقى غږول اواوريدل ديوثى ده6
د فقهاو په نيزموسيقى په درى ډوله ده :لمړى حرام دوهم مباح دريم مختلف فيه چى تفصيل يى په لاندى ډول دى :
حرامه موسيقى :
دغه ډول موسيقى د علماوو په اتفاق سره حرامه ده اوهيچا پكى اختلاف ندى كړى
د رسول الله صلی الله عليه وسلم له زمانى څخه يى را واخله تر نن ورځى پورى
اوترقيامته به حرامه وى د دى حرام والى اتفاقي دى د دى ډول موسيقى
يوڅوصورتونه دى چى په لاندى ډول شرح كيږى :
هرهغه لهواولعب ، ساز اوموسيقى چى په هغه كى هيڅ كوم دينى اويادنيوى شرعي
مقصد نوى، برابره خبره ده كه سړى په خپله دا كاركوى اويابل ته غوږ ږدى د
موسيقى اّلات پكى وى اوكه نوى .
د موسيقى ټول هغه اّلات چى په ذاتى ډول سره سرورپيداكوى اودهغواصلي وضع
دلهواولعب لپاره شوى وى لكه شپيلى، باجى اوربابونه اوداسى نور.ددغو
اّلاتواستعمال په مطلق ډول سره حرام دى كه سندرى ورسره وى اوكه نوى .
هرهغه سندرى اوموسيقى چى غفلت پيداكوى اود يو واجب كار اوعمل د ترك سبب
ګرځى اويا سړى په حراموكى مبتلاء كوى د مثال په ډول دسندرو مضمون په فاحشو
اونارواخبرو باندى مشتمل وى اويا سندرغاړى کې مشکل وي اود هغه سندرى
اوريدل حرام وى لكه بالغه اونامحرمه ښځه .
چى له سندرو اوموسيقى څخه كسب اوپيشه جوړه كړل شى او يا دموسيقى اّلات اواسباب جوړول اوبيا له دى څخه د رزق ذريعه جوړه كړى .
دښځو سرود اوسندري چى اجنبى اوغير محرم ورته غوږ ايښى وى
په مباح سرود كى دومره زياتوالى كول چى په همدى باندى شهرت تر لاسه كړى.
پورته ذكر شوى صورتونه دموسيقى هغه ډولونه دي چى په اتفاق دامت سره حرام دى دده دجواز يوه شائبه هم په قران ،حديث اونه د خيرالقرون په دور كى دچا له عمل څخه ثابتيدلى شى كه څوك داخبره كوى هغه له بهتان اوله درواغوڅخه پرته بل هيڅ شى نه وايي.
مباح اوجائز موسيقى اوسندرى :
داهغه سندرى اوموسيقى ده چى ددى په اباحت اوجواز كى اختلاف نشته چى ددى يوڅوصورتونه دى چى په لاندى ډول شرح كيږى :
دکارواني سندرې : دا يوډول سندري اوترانې دي چې د اوښانوپه تيزولو اود
لارى په لنډولوكى ترې استفاده کيږي ، لكه عبدالله بن رواحه صاحب به ويلي :
اللهم لولاانت مااهتدينا – ولاتصدقنا ولاصلينا + فاغفر فداء لك ما اقتفينا
+ وثبت الاقدام ان لاقينا .
رجز : په جنګ اوجهادكى اشعار ويل چى جګړه كوونكى اومجاهدين د جګړى خواته
تشويق شى رجزبلل کيږي د مثال په ډول عبد الله بن رواحه دموته په غزوه كى
دا لاندى اشعار ويل : اقسمت بالله لتنزلنه + طائعه اولتكرهنه + ان اجلب
الناس وشدوا الرنه + مالى اراّك تكرهين الجنه
هغه اشعار اوسندرى ويل چى ستړتيا پرى رفع كيږى لكه داقول د انصارو كله چى
دوى دخندق په غزوه كې زمزمه كاوه : نحن الذين بايعوا محمدا + على الجهاد
مابقينا ابدا او ددوى په ځواب كى به رسول الله صلی الله عليه وسلم وويل :
اللهم لاعيش الاعيش الاخره + فاغفر الانصار والمهاجره .
په ودونو ، اخترونو ، سنت ګري او دمسافرينو راستنيدلو په وخت سندرى او دائره ياچمبه وهل .
كله چي مور خپل ماشوم ويده كوى اوڅه اشعار اوسندرى ورته وايي.
نوموړى شعر اوسرود بايد په داسې الفاظو مشتمل نوى چې د شريعت خلاف وګڼل شي.
له فرائضو اوله واجباتوڅخه بايد مانع واقع نشى اوهمدا ډول دكوم شرعى مكلفيت لپاره مانع واقع نشى .
زيات وخت بايد پرى ونه نيول شى اونه بايد خپل ځان دشهرت حد ته پكى ورسوى .
پرته له دائرى(دف) څخه نور د موسيقى اّلات پكى نوى لكه باجه رباب اوداسى نور
سندر غاړى اواشعارويونكى بايد بالغه ښځه اوياکم عمره هلک نوي
له سندرو اوموسيقى څخه بايد كسب اوپيشه جوړه نشى
داهغه ډول موسيقى دى چى له واده ، اخترونواونوروشرعى خوشحاليو څخه پرته دائره (دف) اوسندرى ويل اوياداسى اّلاتوڅخه استفاده وكړل شى چى دموسيقى لپاره نوى وضع شوى لكه كاسه ،بوشكه اوداسي نور . داډول موسيقى هم د جمهوروپه وړاندى ناجائزده . ددى په جوازباندى صرف ځينى شوافعو قول كړى خوددى لپاره يى يولړشرائط ذكركړى دي، كه دغه شرائط پكى مراعت نشى نوبيا د دوى په وړاندى هم ناروا ده.
دا دى د فقهاو د اقوالو د ذكر كولو څخه وروسته هغه اّياتونه او احاديث ذكر كوو كوم چې علماو پرې په دې اړه استدلال كړى دى:
ددين امامانوپه لاندى اّياتونوباندى دموسيقى په حراموالى، استدلال كړى دى:
الله جل جلاله په سورت لقمان كى فرمايلى : ]وَمِنْ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا اولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ[ يعنى ځينى له انسانانونه داسى هم شته چى بابيزه اوچټى خبرى پيرى تر څوچى خلك د الله جل جلاله له لارى څخه پرته له كوم علم اوپوهى څخه بي لارى اوګمراه كړى او دغى لارى پورى مسخرى وكړى ددغسى خلكو لپاره ذليل كوونكى عذاب دى
د لهولغوى معنا ده په غفلت كى اخته كيدل كوم شيان چىانسان له ضرورى كارونوڅخه په غفلت كى اچوى (لهو) بلل كيږى او داسى شيانوته هم لهو ويل كيږى چى كومه معتبره فائده پكى نوى.
په لهوالحديث كى دمفسيرينو اقوال :
په عمومى ډول مفسرين په دى اړه په دوه ډلو ويشل شوى دى
حضرت عبدالله بن مسعود رضي الله عنه د "لهوالحديث" په هكله فرمائى " هو
والله الغناء " سوګند په الله جل جلاله چى له دى څخه مراد سرود اوموسيقى
ده، اودا تفسير له ابن مسعود رضي الله عنه
څخه په صحيح سند سره ثابت دى د داسى جليل القدر صحابى لكه ابن مسعود رضي
الله عنه تفسير د مسند اومرفوع حديث حيثيت لرى ځكه چى داسى مسائل په عقل
اواجتهاد سره نه پيژندل كيږى كله چى صحابى داسى خبره كوى نوضروربه ئى له
رسول الله صلی الله عليه وسلم څخه اوريدلى وى .
له حسن بصرى رحمة الله علیه څخه ددى اّيت په تفسير كى لاندى قول راغلى دى
" ان لهوالحديث كل ماشغلك عن عبادة الله وذكره من السمر والاضاحيك
والخرافات والغناء ونحوها " يعنى هرهغه شى چى تا د الله تعالى له عبادت
اوياد څخه مشغول كوى هغه لهوالحديث دى د مثال په ډول سمر(د ماسخوتن
دلمانځه څخه وروسته مجلسونه كول)، خنداګانى ، خرافات ،موسيقى اوددوى په
څيرنورشيان. له ابن عباس رضي الله عنه څخه روايت دى چى له "لهوالحديث" څخه
مراد " هوالغناء واشباهه " لنډه داچى دټولومفسرينو اقوال په همدى دوه ډوله
تفسير باندى څرخيږى چى يوتفسير دا دى چى له "لهوالحديث" څخه يوازې موسيقى
اوسرود مراد دى اوبل تفسير دا دى چى دا اّيت شريف عام دى موسيقى اودده په
څير نوروشيانوته هم شامل دى البته په دىخبره د ټولو اتفاق دى چى موسيقى
اوسرود دلهوالحديث له جملى څخه دى
دقران كريم يوبل اّيت شريف "لايشهدون الزور"په تفسير كې امام ابوحنيفه
رحمة الله علیه ، مجاهد رحمة الله علیه اوځينى نوروعالمانو د "الزور"
تفسير په سرود اوموسيقى سره كړى دى
]وَاسْتَفْزِزْ مَنْ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَاجْلِبْ
عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْامْوَالِ
وَالْاولَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمْ الشَّيْطَانُ الَّا
غُرُورًا[8مجاهد رحمه الله د وَاسْتَفْزِزْ مَنْ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ
بِصَوْتِكَ تفسير په سندرو او شپيليو سره كړى دى.
]افَمِنْ هَذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ وَتَضْحَكُونَ وَلَا تَبْكُونَ
وَانْتُمْ سَامِدُونَ[ 9 له ابن عباس رضي الله عنه څخه روايت دى چى له
]وَانْتُمْ سَامِدُونَ[ څخه مراد سرود دى " هوالغناء باليمانية وكانوا اذا
سمعوا القران غنوا تشاغلا عنه " په يمني ژبه كې دغه كلمه سندور ته وايې او
كله به چې هغوي قراّن واوريده نو په همدغي ډول به يې سرود وايه ترڅو د
قراّن د اوريدو څخه مشغول شي.
په دى اړه يوشميرزيات احاديث راغلى دى چى شميره يې د څلويښتو څخه زياته ده، چى مونږدلته يوڅواحاديث د مثال په ډول ذكركوو اونوروته به صرف يوه اشاره قدرى وكړو:
امام ابوداود، ابن ماجه اوابن حبان له ابومالك اشعرى څخه لاندى روايت
رانقل كړى دى چى رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمايلى دى" ليشربن ناس من
امتى الخمر يسمونها بغيراسمها يعزف على رؤوسهم بالمعازف والمغنيات يخسف
الله بهم الارض ويجعل الله منهم القردة والخنازير ". يعنى زماامت به شراب
د نوم په بدلولوسره څښي اود دوى په وړاندى به سرودګرى ښځى سندرى وايى نو
الله تعالى به دوى په زمكه كى خسف كړى اوځينى نوربه الله تعالى مسخ كړى
شاديان اوخنزيران به ترى جوړكړى. علامه ابن حبان دى حديث ته صحيح ويلى دى .
امام بخاري په خپل صحيح كي په كتاب الاشربه كې روايت كوي: (عن عبد الرحمن
بن غنم قال حدثنى ابوعامر اوابومالك الاشعرى رضي الله عنه انه سمع النبى
صلی الله علیه وسلم يقول ليكونن من امتى اقوام يستحلون الحر والحرير
والخمر والمعازف.) داحديث ياد شوى مطلب په ګوته كوى اوداهم صحيح حديث دى
له حضرت ابن عباس رضي الله عنه نه روايت دى چى نبى كريم صلی الله علیه
وسلم فرمايلى دى چى الله U شراب ، جوارى اوقماربازى اود سرود الات حرام
كړى.
اوپه يوبل حديث كې چى ابوهريره رضي الله عنه روايت كړى دى فرمايي: چى رسول
الله صلی الله علیه وسلم فرمايلى دى (كله چى غنيمت شخصى مال وګڼل شى ،
زكات تاوان وبلل شى اوكله چى د دين علم ددنيا د حصول لپاره زده كړل شى ،
كله چى د ښځى حكم ومنل شى اودمورنافرمانى وكړل شى ، اودوست ځانته رانيږدى
كړل شى اوپلار له ځان څخه ليرى كړل شى اوپه مساجدو كى په زوره خبرى پيل شى
اودقوم اوقبيلى مشرفاسق سړى مقرر شى اوكله چى د قوم سردار رذيل سړى وى
اوكله چى دشرير سړى اكرام له دى وجى وكړل شى چى خلك يى له شرڅخه ويريږى
اوكله چى سندرغاړى ښځى اوسرودونه عام شى اوكله چى د شرابوڅښاك ظهوروكړى
اود امت وروستنى خلك په ړومبنيوخلكو لعنت ووايى نوپه دغه وخت كى تاسى د
يوسورباد ، دزلزلى ، دخسف اودمسخه كيدلوانتظار وكړى د قيامت نښى به يو په
بل پسى داسى راروانى وى لكه چى د يوهار مزى پري شى اومرى يى يوپه بل پسى
پرله پسى له مزى څخه وزى اوپه زمكه باندى تويږى .دا حديث امام ترمذي په
خپل سنن كې ذكر كړى دى.
عبدالله بن مسعود رضي الله عنه روايت كوي چى رسول الله صلی الله عليه وسلم
فرمايلي دي: سندرې په زړه كې نفاق زرغونوي، لكه څرنګه چې اوبه شنه بوټي
زرغونوي)
په بل حديث كې چې امام احمد او طبراني روايت كړي دي فرمايي:عن ابن عباس
وابى امامه مرفوعا: ليكونن في هذه الامۍ خسف وقذف و مسخ وذلك اذا
شربواالخمور واتخذوا القينات وضربوا بالمعازف. دحضرت ابن عباس څخه مرفوع
روايت دى چې فرمايي: ارومرو به په دې امت كې په ځمكه ننوتل او ويشتل او
مسخ كيدل راځي، كله چې شراب وڅښي او سندرغاړي ونيسي او د موسيقي اّلات
ووهي.
امام احمد يو بل حديث روايت كړى دى:عن ابى امامه رضي الله عنه قال رسول
الله صلی الله علیه وسلم وامرنى ربى بمحق المعازف والمزامير والاوثان
والصلب وامر الجاهليه ) د حضرت ابوامامه څخه روايت دې چې رسول اللهr صلی
الله علیه وسلم وفرمايل: ماته خپل رب د موسيقي د اّلاتو، شپيليو، بتانو،
صليب او د جاهليت د نښو د ړنګولو امر كړي دى
امام بخاري يو بل حديث په خپل سند سره روايت كړي دي فرمايي: حدثنى ابوعامر
اوبومالك الاشعرى والله ما كذبنى سمع النبى r يقول ليكونن من امتى اقوام
يستحلون الحر والحرير والخمر والمعازف ) ابوعامر او يا ابوعامر ماته ويلي
دي اوپه الله قسم چې دروغ يې راته نه دى ويلي، چيك د رسول الله صلی الله
عليه وسلم څخه يې اوريدلي دي، چي فرمايل يې: خامخا به زما په امت كې داسي
خلك پيدا كيږي چي زنا، وريښم ، شراب او موسيقي به حلالوي.
ابوداود الطيالسي اواحمد روايت كوي:عن ابي امامه رضي الله عنه ان رسول
الله صلی الله علیه وسلم قال: ان الله عز وجل بعثنى هدى ورحمه للمومنين،
وامرني بمحق المزامير والاوتار والصليب وامر الجاهليه. الله تعالى زه د
مومنانو لپاره هدايت او رحمت رااستولى يم، او ما ته يې د مزاميرو(هغه
اّلات چې په خوله وهل كيږي) اوتارو( دموسيقي هغه اّلات چې تارونه لري)
دصليب او د جاهليت د نښو د له منځه وړلو امر كړي دي.
نورپه ديارلسو احاديثوكى د الهى ډول ډول عذابونو د راتګ لامل، په موسيقى
او ساز اوسرود كى وړاندى والى اوانهماك ښودل شوى دى. اوپه ځينى نورو
احاديثو كى بيا د څيرومسخ كيدل را نقل شوى دى
په يوه بل حديث كى راغلى دى چى څوك سندرغاړى اوبازنګرانى ساتى اودغه سړى مړشى نوجنازه پرى مكوﺉ.
دا دهغه احاديثو لنډه يادونه وه چې د موسيقي په حرمت دلالت كوي او د هغې په رڼا كې فقهاو د موسيقي د حراموالي قول كړى دى.
حضرت ضحاك رضي الله عنه فرمايي: ساز او سرود مال له منځه وړي، دالله تعالى دغضب سبب ګرځي او زړه فاسدوي.
حضرت جابر رضي الله عنه فرمايي: د ساز او سرود څخه ځان وساتئ، ځكه چې دا د ابليس لخوا ده، او د شرك په اندازه ګناه لري، او دشيطان پرته بل ځوك سندري نه وايي.
د حضرت ابن عمر رضي الله عنه څخه روايت دى چې رسول الله صلی الله علیه وسلم د سندور او دهغې د اوريدو څخه منع كړي ده او همدا ډول يې د چغل ګړي او دهغې د اوريدلو څخه منع كړيده. دا روايت طبراني ذكر كړى دي.
اوداسى نور ډير اقوال شته چى په هغوكى دموسيقى بدى بيان شويده.
بل نظر:
دحرمت په احاديثوباندى ځينى خلكو لكه ابن حزم اوهمدا ډول دده په پله باندى
تقريبا داكتر يوسف قرضاوى هم قدم ايښى دى ويلى دى چى په دى اړه چى څومره
احاديث راغلى دى هغه ضعيف دى په ظاهرى ډول سره دغه اعتراض ځينى خلكوته قوى
په نظرورځى خوپه حقيقت كى دا ډير كمزورى اوسرسرى نيوكه ده كوم اصولى حيثيت
نلرى اونه كوم وزن لرى اصولى خبره اودرسته خبره پدى هكله داده چى د موسيقى
په اړه درى قسم روايات راغلى دى : صحيح ، حسن او ضعيف
اصلى قاعده خوداده چى د يوشى د حرمت لپاره يوصحيح حديث هم كفايت كوى دا
ضرورى نده چى يوشى به هلته حرام ګرځى چى د هغه په اړه ډير صحيح احاديث
موجودوى او يا دهغه په اړه بايد ټول رانقل شوي احاديث صحيح وي. په حقيقت
كى دايوه بى اساس خبره د ه چى هيچاداسى ندى ويلى. سره له دى چى د موسيقى
په اړه چى كوم احاديث راغلى دى ډيرزيات دى چى ځينى ئى صحيح دي اوځينې يي
دحسن مرتبى ته رسيږ ى اويوشميرنوربيا ضعيف دى . كله چى ديوى موضوع په اړه
صحيح اوضعيف احاديث راشى نوقاعده داده چى هغه ضعيف احاديث هم قوى كيږى
اوددى وړګرځى چى استدلال پرى وشى نه داچى د ضعيفو احاديثوپه واسطه قوى
اوصحيح احاديث او روايات ضعيف وګرځول شى بلكى خبره برعكس ده . دا اصولي
مسائل دى چى دلته صرف اشاره ورته كيږى د زيات تفصيل لپاره دى داصول فقهى
اواصول حديث كتابونوته مراجعه وشى .
له دى څخه پرته د موسيقى حرمت په قران كريم سره هم ثابت دى لكه چى مخكى مو
د هغه يادونه كړى ده چى د ټولومفسيرينو په دى باندى اتفاق كړى چى له لهو
الحديث څخه مراد موسيقى ده د ټولو دلائلوپه رڼاكى ويلى شوچى د موسيقى حرمت
په يقينى ډول سره ثابت دى په دىكى هيڅ شك اوشبهه نشته .
لدې برسيره داچى په دى اړه دامت اجماع راغلى ده هيڅ سندى مسائلوته پكى اړه نه پيدا كيږى.
اوكه څوك دا وائىچى دا يوه اختلافى مسئله ده اوپه اختلافى مسائلوكى انكارنوى داهم ډيره غلطه خبره ده ځكه چى په خير القرون كى ددى حرمت اتفاقى وه هيچا پكى اختلاف نه وه كړى قاعده دا ده چى په هغه اختلافى مسئله كى انكار نوى چى په خيرالقرون كى اختلافى وى دموسيقى مسئله له پنځم قرن څخه وروسته ځينى په موسيقى مينو خلكو اختلافى كړى ده چى په اصولى ډول هيڅ اعتبارنلرى .
يوفاسد اوبى لارى كوونكى تاويل اود هغى ځواب :
ځينى په سازاوسرود زړه بايللى خلك وايى چى موسيقى اودهغه اّلات خوپه نفس
الامركى حلال دى خوكله چى له نوروحراموشيانوسره ګډ شى نوبيا حراميږى كه
دغه نورحرام شيان ورسره ملګرى نوى نوبيا حرام نه بلل كيږى كوم وعيدونه چى
راغلى دى هغه ددى په مجموعه باندى راغلى دى .
ځواب :دغه تاويل درست ندى بلكى ګمراه كوونكى دى اود نصوصومعنوى تحريف
بلل كيږي، ځكه چى موسيقى د هغه حرامو په قطاركى راغلى ده چى دهغوى حرمت
قطعى دى لكه شراب ،زنا وغيره اويوپه بل باندى دنحوى قاعدى مطابق د واو په
تورى عطف شوى دى اودواو تورى د مطلقى جمعى لپاره دى. نو معنا دا ده چې ټول
شيان په ځانګړي توګه دحرمت په حكم كې داخل دي. اوله بله پلوه لدى څخه خو
دا فساد هم رامنځ ته كيږى چى شراب اوزنا دى هم يواځى حرام نشى اوحلال دى
وګڼل شى اودا خوښكاره كفراوبى دينى ده . نودا فاسد تاويل كوونكى د قران
كريم له دى اّيت شريف سره څه كوى " ]يَاأيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إنَّمَا
الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأنصَابُ وَالْأزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ
الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[
كه ددوى خبره درسته شى نوبيا خوددوى په نيز په دغه اّيت شريف كى ياد شوى شيان هم حلال بلل كيږى نوله دى څخه خوكفر لازميږى .
بله داچى د خيرالقرون دزمانى امامانو سلفواوصالحينو له يادشويو نصوصو څخه
همدا فهم اخيستى دى چى مونږيى يادونه كړى ده . دهمداسى نصوصودفهم په اړه
اصولى خبره داده چى هغه د رسول الله صلي الله عليه وسلم اوسلفواوصالحينو د
منهج مطابق وى له خپله ځانه له نصوصوڅخه فهم اخستل د متجددينوكاردى اوهواي
نفس اوتحريف بلل كيږى.
ډيره دتعجب اوحيرانتيا خبره خوداده چى ځينى معاصر ځوانان دابن حزم دنظريي
اوهمدى ته ورته د ډاكټرقرضاوى تابعدارى كوى سره له دى چى دابن حزم نظريه
له قران ،احاديثو اودټولوسلفواوصالحينو له اقوالواونظريو څخه خلاف د ه اّن
تردى چى ابن الصلاح، ابن حزم په دى مسئله كى ضال اومضل بللى دى اوځينو
نورو پوهانو بيا ابن حزم ديولړمتضادوصفاتوشصخيت بللى دى اونوموړى ځينى
شاذى اونادرى نورى نظريي هم لرى .
كه مونږ له ډير حسن ظن نه كارواخلو نودابه ووايو چى ابن حزم او د ده امثالو په دى ځاي كى اشتباه كړيده اوخطاء شوى دى نور دا چى د دوى په خبره عمل وشى نو دا له ګمراهى اود نفس له تابعدارى څخه خالى نده ځكه چى د يو چا خطاء اوغلطى زمونږلپاره دليل نشى جوړيدلى . ځكه مشهوره قاعده ده چى مونږ حق په رجالونه پيژنوبلكى مونږ حق په قران اوسنت نبوى باندى پيژنو ځينى معاصرين په همدى خطاء كى پريوتلى د ى او وايى چى داخبره خو ابن حزم كړى اوډاكټرصاحب قرضاوى كړى ده اوهلته قران ،حديثو اودسلفواوصالحينو اقوالوته نه ګورى چى هغوى څه فيصله كړى ده
په بنيادى ډول حرام اوحلال په قران اوپه نبوى احاديثوباندى ثابتيږى د حلالواوحرامومصادر قران اوسنت دى اوپه داسى مسائلوكى بايد قران ،سنتو اودسلفواوصالحينو طرزعمل ته مراجعه وشى نه داچى د كوم شخص شخصيت اود يو چا قول او وينا ته وكتل شى .
په پاى كې به ځينې هغه احاديث ذكر كړو چې په هغې كې د موسيقي د ځينو ډولونو جواز او اباحت ذكر شوي دى او بيا به د دواړه ډوله احاديثو ترمنځ تطبيق ذكر كړو.
عن الربيع بنت معوذ بن عفراء جاء النبى r فدخل حين بنى على فجلس على
فراشى كمجلسك منى فجعلت جويريات لنا يضربن بالدف ويندبن من قتل من اّبائى
يوم بدر اذقالت احداهن وفينا نبى يعلم مافى غد فقال دعى هذا وقولى بالذى
كنت تقولين ) ربيع بنت مغوذ رضي الله عنها فرمايې چې رسول الله صلی الله
عليه وسلم زما د واده په وخت راغې او زما په ځاى كښيناست، لكه څرنګه چې ته
زما سره ناست يي. نو څو ماشومانو جينكو د دايري په وهلو پيل وكړ، او زما
دهغه پلرونو يادونه يې كوله چې د بدر په غزوه كې شهيدان شوي و. نو يوې
جينې وويل: په مونږ كې يو نبي دې چې په هغه څه پوهيږي چې سبا ته كيږي.
پيغمبر صلی الله علیه وسلمورته وفرمايل: داخبري پريږدئ او هغه څه ووايې چې
مخكي مو ويل. دا حديث امام بخاري روايت كړى دي.
عن عائشه (رض) عن النبى صلي الله عليه وسلم قال اعلنوا النكاح واضربوا
عليه بالدف ) دحضرت عايشي څخه روايت دى چې نبى صلي الله عليه وسلم فرمايلي
دى: چې تاسې د نكاح اعلان وكړئ او پرې دايره ګانې ووهي. داحديث ترمذي
روايت كړى دى.
عن انس بن مالك رضي الله عنه ان النبى صلي الله عليه وسلم مر ببعض المدينه
فاذا هو بجوار يضربن بدفهن ويتغنين ويقلن نحن جوار من بنى النجار يا حبذا
محمدمن جار فقال النبى r الله يعلم انى لاحبكن ) دحضرت انس څخه روايت دى،
چې نبى صلي الله عليه وسلم يو ورځ په مدينه كې تيريده چې ناڅاپه په څو
جينكو تير شو چې هغوي دايره وهله او سندرې يې ويلي او ويل يې مونږ د بني
نجار نجونې يو او محمد صلي الله عليه وسلم څومره ښه پناه راوړونكى دى،
رسول الله صلي الله عليه وسلم وفرمايل: الله تعالى عالم دي چې زه له تاسې
سره مينه لرم.دا حديث ابن ماجه روايت كړي دى.
اوداسى نوراحاديث هم په دى اړه راغلى دى. ددى لپاره چى خبره اوږده نشى نو په همدى باندى بس والى كوو .
داحاديثو تطبيق:
په ظاهرى اوسطحى نظرسره كه څوك وګورى نو د حرمت اودجواز داحاديثوترمنځ تعارض معلوميږى خوپه حقيقت كى داسى نده اوهيڅ تعارض ددى احاديثوترمنځ نشته هغه داچى موسيقى اوغناء په دوه ډوله ده. لمړى ډول حرامه موسيقي ده، چى په اول قسم احاديثوكى ورته اشاره شويده اودوهم ډول مباحه ده،گ چى هغه ته په دوهم ډول احاديثوكى اشاره شويده چى هغه په ودونو،اخترونه او په سنت ګيريو كى دائره اوسندرى ويل دى. په دې هكله چى څومره احاديث راغلى دى، هغه ټول د ودونو،اخترونو اود مسافرينوكورته د راستندوپه اړه د ى اوهغه هم صرف دوړوجنكودائره(دف) اوسندرى ويل دى اويارجزويل دى اوداسى نور چى تفصيل مخكې ذكر شو .
يادونه :
پاتى دى نه وى چى په اوسنى زمانه اوعصركى اكثره خلك ناپوهان اوجاهلان دى دجائز اوناجائز موسيقى ترمينځ توپيرنشى كولايى اوپه همدى ډول دهغى شرائط اواداب هم نشى مراعات كولايى نوپه دى اساس “دسد زريعى” دقاعدى له مخى دموسيقى ټول ډولونه ناجائز بلل كيږى
موضوع نوروز(سال نو) است
از آنجایی که موضوع نوروز(سال نو) است حرام بودن تجلیل و تهنیت گویی آن نظر به حدیث شریف ثابت هست اما تهنیت آن از یک سایت اسلامی دور از توقع است
جواب:
دکتور مصباح الله عبدالباقی
الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام علی خیر خلقه محمد وعلی آله وصحبه اجمعین، وبعد:
د کال د نوي کیدو په مناسبت دمبارکۍ په اړه درسته او صحیح خبره هغه ده چې امام سیوطي په خپل کتاب الحاوی للفتاوی د یو فصل په پای کې کړې ده، امام سیوطی چې یو شافعی عالم دی هغه په خپل دې کتاب کې یو عنوان دا ایښی دی (وصول الأمانی بأصول التهاني) او په هغه کې یې په بیلا بیلو مناسبتونو د مبارکیو ویلو یادونه کړې ده، او په پای کې یې یو عام حدیث ذکر کړی دی چې دا ګونډې په یو مسلمان باندې دبل مسلمان حق دی چی که خیر ورته ورسیږي چې هغه ته مبارکي

ووایي، خو روغه خبره هماغه ده چی د ابو الحسن مقدسي نه یې نقل کړی ده چې دا د عباداتو له جملی څخه نه دی بلکې یو ښه عادت دی که چا وکړ دې ته بدعت نشي ویل کیدلی او که چا پریښوده هغه کومه ګناه نه ده کړی، بناء داسی کار د مباحاتو په دائره کې راځي په دې باب تشدد نه دی پکار، همدا ډول خبره د امام أحمد بن حنبل څخه هم نقل شوې ده هغه ته به چې چا مبارکي ورکړه هغه به هم ورته په ښه الفاظو ځواب وایه، مګر په دې کې به یې پیل نه کاوه. مګر یو شمیر شافعی فقهاء دا مستحب ګڼي په حاشیة الجمل علی المنهج لشیخ الاسلام زکریا الانصاری ج ۳ ص ۵۳۵ کی وایی: (والتهنئة بالأعياد والشهور والأعوام مستحبة ويستأنس لها بطلب سجود الشكر عند حدوث نعمة وبقصة كعب وصاحبيه حين بشر بقبول توبته لما تخلف عن غزوة تبوك وتهنئة أبي طلحة له وتسن الإجابة فيها بنحو تقبل الله منكم أحياكم الله لأمثاله كل عام وأنتم بخير) والله تعالی اعلم، د امام سیوطی د کتاب عبارت په لاندی ډول دی.
[خاتمة]: روى الطبراني في مسند الشاميين والخرائطي في مكارم الأخلاق عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال (أتدرون ما حق الجار إن استعان بك أعنته وإن استقرضك أقرضته وإن أصابه خير هنأته وإن أصابته مصيبة عزيته – الحديث) وله شاهد من حديث معاذ بن جبل أخرجه أبو الشيخ في الثواب ومن حديث معاوية بن حيدة أخرجه الطبراني في الكبير.
طبراني په مسند شامیین کې او خرایطي به مکارم الاخلاق کې له عمرو بن شعیب
نه روایت کوي چې رسول الله صلی الله علیه وسلم ویلي: آیا پوهیږئ د ګاونډي
حق څه شی دی؟ کله چې له تانه مرسته وغواړي نو مرسته به ورسره کوې، او کله
چې قرض وغواړي ورکوې به يې او کله چې کوم خیر ورته ورسیږي نو مبارکي به
ورته وایې او کله چې غم او مصیبت ورته ورسیږي نو غمرازي به ورسره کوې.
والله اعلم
نوی او عصری فتواوی
۱- قيا م الليل يا تهجد : د اشراق لمونځ : د څاښت لمونځ
۳- لكه څنګه چي په جنت كي ټولو نيكو مؤمينانو جنتياون ته حوري په نکاح كيږي
۴- په علمي مراکزو او دفترونو کې د نارينه او ښځو ترمنځ يو ځايوالی (اختلاط )
۵- له سقط وروسته څه وخت غسل كيږي (فتوى)
۶- حكم ترک نمودن علوم دنیوي برای علوم دیني (قرضاوى)
۷- شب نيمه شعبان و قرائت دعاي مخصوص درآن
۸- د اخترونو ترمنځ نكاح (فتوى)
۱۱ آیا مصرف گوشت مسلمانان را ظالم مي سازد؟ (نایک)
۱۳- نوې جوړه، نه غواړو څه موده بچیان ولرو (فتوی)
۱۵- شیخ القرآن و الحدیث: مولانا گوهر رحمان آمر دارالعلوم تفهیم القرآن مترجم: عبدالخالق «مصدق»
په مسجد كښي مجلس كول اودوركي اعلان< /A>
په ريل ګاډۍ ياطياره کي لمونځ کول
دټليفون په مټ دروژې يا اختر خبرتيا
د انساني وېښتانو رانيول اوخرڅول -
دمسواك پرځاي دغاښونوبرس اوحكم ئي په روژه كښي
آيا با عطر الکولی و بدون کلاه نماز اداء میشود؟
آیا پیام تبریکی سال جدید جائز است؟
آیا آزمایشات و تجربه های علمی بر حیوانات جواز دارد؟
په کرايه ورکړل شويو موټرو کې زکات شته؟ فتوا
په عزل سره داولاد ترمینځ وقفه؟ فتوا
حکم استعمال داوهای که در آن الکل است؟ -
آيا استعمال طلا و رخت ابريشم براي مرد جايز است؟ فتوا
آيا د سړي لپاره د سروزرو استعمال جايز دی؟ فتوا
د عاشقانو ورځ او که د پاپیزم مروجول؟
د حمل په دوران كې جماع روا ده؟(فتوى)
جنابت په حالت کې ماشوم ته شيدې ورکول-
په لودسپيکر کې د جمع لمونځ کول
د رسول صلی الله عليه وسلم د پاره قرباني کول جايز دي ؟ -
خاوند او مېرمني په يوحمام کې لوڅ لمبېدلاى شي؟
د عبرت په موخه د بېلارې سړي غيبت روادى
د امريکايانو لخوا د غصب شوې ځمکې په بدل کې د پيسو اخيستل
په افغانستان کې د روان جهاد په اړه معلومات راکړئ
په کرايه ورکړل شويو موټرو کې زکات شته؟
آيا د قرضه حسنه په پيسو زکاته شته؟
آیا امانت گذاشتن پول در بانک های سودی جواز دارد؟
آيا زکات به برادرزاده داده می شود؟
د قرآنکريم د تلاوت د ترک کولو حکم
د ټيپ ،تلويزيون او کمپيوټر څخه د قرآن آوريدلو احکام
په شريکه سره د قرآنکريم ختم کول څه حکم لري ؟
ياسين شريف په جيب کې ګرځول روا دي ؟
د قرآنکريم په تعليم ،اذان او امامت اجرت اخستل روا دي ؟
د آذان په وخت کې د قرآنکريم قرائت څه حکم لري ؟
د قرآنکريم د څيرې شويو او زړو شويو ورقو حکم
وروستنی فتواوی دمیراث زکات او کرایه ګروی په اړه
كرايه كړى كور يا دوكان بل چاته په كرايه وركول
آيا د عمه لور په ميراث کې حق لري او که نه؟
د حجاب په اړه د خپاره شوو ليکنو غورچاڼ
زه نن د مور د ورځې په اړه هیڅ مبارکي نه لیکم او نه یې وایم
په اسلام کې دښځې مقام، حقوق او وجايب
پښتو طیب مکمل معلومات د بعضی مریضانی په باره کی
۱- نارنج ا و سلامتيا
۲- ملاريا د ايډس د خپرېدو چانس زياتوي
۳- د نري رنځ يو نوی وژونکی ډول موندل شوی چې درمل پرې اثر نلري.
۴- د لږو غوړولرونکي نباتي خواړه ښايي د شکر د ناروغۍ په درملنه کې مرسته وکړي
۵- هغه کسان چې يو پښتورګې نورو ته ورکوي د لوړ فشار له خطر سره مخ دي.
۶- بېخوبي څنګه له منځه يوسو!
۷- دبې عدالتۍ احساس دزړه دناروغیو خطره زیاتوي
۸- آيا ويټامين ډي د سرطان مخنيوی کولای شي؟
۹- د مور په ګيډه کې د ماشوم د جنسيت مالومول (معلومول)
۱۰- قهوه څښل د ځيګر سرطان کنټرولوي
۱۱- د زړه د مايترال وال تنګوالی (MITRAL STENOSIS)
۱۲- ذايډز څه ډول ناروغي ده؟
۱۳- ايډز په افغانستان کې د نيويارک ټايمز له نظره
۱۴- اپنډيسيټ، اپنډيسايټس او اپنډکس
۱۵-دمور شيدوسره د ماشوم تغذيه
۱۶-اسپرين او د زړه ناروغان :
۱۷- ای سيګرټي!
۱۸- اشتباه رايج درباره چشم ها
۱۹- د هډوکو ماتېدل او بې ځايه کېدل
۲۰- د ويټامين اي E په اړه نوې موندنې
۲۱- د سینې (تي) سرطان
نارنج ا و سلامتيا
سربېره پر دې چې د نارنج بېلابېلې برخې خوراکي مصرف لري، يو درميلز بوټی هم ګڼل کېږي.
د دغې مېوې له پاڼو ، اوبو ،او دم کړې جوشاندې څخه دډېرو نا روغيو په درملنه کې ګټه اخيستل کېږي .د نارنج اوبه پرېمانه ويټامين سي لري چې دخوړو خوند ورسر ه ښه کېدای شي خو نارنج د معدې ، پوستکي ،عصبي سېسټم، د وينې دجريان او تنفسي سېسټم لپاره ګټو ره مېوه ده حتی دنارنج پوستکی د ډېرو ناروغيو لپاره ګټور ثا بت شوی دی. لکه چې وويل شول دنارنج اوبه ويټامين سي لري خو په ټو ل کې دنارنج ګټې او اغېزې په دې ډول را لنډولای شو :
- که دنارنج له پاڼو چاې دم کړو اشتها ورسره زياتېږي ا ود هاضمې قدرت زياتوي دغه چاې به سلګۍکمې کړي او قولنج هم له منځه وړي .
- که دنارنج پاڼې په سيوري کې وچې کړو دهغو کسانو لپاره به ډېره ګټّه ولري چې هاضمه يې سمه نه ده پر دې سربېره د عضلو قوت ورسره زياتېږي .او دماشوم دخېټې درد ورسره کمېږي
- دنارنج دپوستکي دم کړي چای هم ډېرې ګټې لري دبېلګې په توګه که تر خوړو مخکې وخوړل شي اشتها ورسره ښه کېږي او د کولمو د مېکروبونو د ختمولو لپاره ښه دي .
- ويل کېږي که د نارنج د ونې جرړې وچې او بيا د چای په ډول دم شي د کولمو د مېکروبو نو په ختمېدو ا و دقبضيت په له منځه وړلو کې ډېره مرسته کوي .
- دنارنج دګل دټولولو لپاره بايد يو لړشرايطو ته پام وشي دساري په توګه بايد دنارنج ګل سهار راټول او په تيارې اوسيوري کې وچ شي که له دغه ګلانو چاي دم کړو او ويې څښو دسټرس (روحي فشار) په ختمېدو کې ډېره مرسته کوي هغه کسان چې کمزوري اعصاب لري بايد له دغې جوشاندې ګټه پورته کړي .
- تجربو ثابته کړې ده که دنارنج پوست په مخ ومښل شي دځوانکې يا اکنې (Acne) په درملنه کې مرسته کوي او پوستکی تاند او ځوان ساتي د پوستکي په ډېرو ماسکونو کې د نارنج له شيرې استفاده کېږي .
- دنارنج شربت درګونو ترومبوز (په رګونو کې د وينې پرنډکېدل) لپاره ګټور ثابت شوي دي هغه کسان چې دوينې غلظت ېې ډېر وي هغوی ته سپارښتنه کېږي چې د نارنج شربت وڅښي .
- د نارنج دغوټېو بويول د ذکام لپاره ګټور وي او دآنژين او ټوخي په معالجه کې تر ې استفاده کېږي .
خو دغه ترکيبات چې مونږ ياد کړل څه ډول ېې برابرولای شو :
- دنارنج دپاڼې چاي : دنارنج يو ه پاڼه په يو ګيلاس جوش اوبو کې واچوئ او له څو دقيقو وروسته يې وڅښئ .
- دنارنج پوستکی هم له دې وروسته چې ټو ټه مو کړ په يو ګيلاس اوبو کې يې دشلو دقيقو لپاره وايشوئ دغه چوشاند ه له ډوډۍ وروسته څښل کېږي .
- پر دې سربېره نارنج پخولاي هم شئ يو سلامت نارنج په اوبو کې وايشوئ چې تريخوالی يې ولاړ شي لومړنۍاوبه يې وغورځوئ او بيا ېې دشلو دقېقو لپاره وايشوئ وروسته يې په يو ټوکر وچ کړئ او هر سهار يې په نهاره وخورئ .
- د نارنج له شربت څخه هم استفاده کېداې شي د نارنج دشربت د ترلاسه کولو لپاره درې کيلو نارنج وايشوئ او تر دې چې نيمايي ته ورسېږي له هغه وروسته ېې ځګ (کف) راټول کړئ او بيا دبورې يا چينۍ په ګډلو سره شربت تيار کړئ .
- نارنج نرۍ نرۍ پرې کړئ او بيا يې پر پوستکي د څو دقيقو لپاره کېږدئ دغه کار به ستاسو د پوستکي له سلامتيا سره ډېره مرسته وکړي البته دېرش قيقې ورسته خپل مخ پرېمينځئ .
ملاريا د ايډس د خپرېدو چانس زياتوي
ملاريا د ايډس د خپرېدو چانس زياتوي
Friday, 8 December 2006ګمان کېږي چې د ملاريا ناروغۍ اوپه افريقا کې د ايډس خپرېدو تر منځ به تړاو موجود وي.
دا پايلې هغه پوهانو لاسته راوړي چې په کينيا کې په څېړنو بوخت دي.د دې څېړنو پر بنسټ چې د ساينس په ژورنال کې چاپ شوي، دا دوه ناروغۍ يو د بل په خپرېدو کې مرسته کوي. کله چې په ايډس اخته ناروغان په ملاريا اخته شي د ملاريا پرازيټ د ناروغ په وينه کې د HIV وايرس دناڅاپي زياتوالي لامل ګرځي او پدې ډول د ناروغۍ د انتقال او خپرېدو چانس زياتوي. همدارنګه هغه ناروغان چې د ايډس ناروغۍ له کبله کمزوري شوي وي، په ملاريا د اخته کېدو چانس يې زيات وي.
ښايي ووايو چې دا دواړه ناروغۍ په افريقې کې دوه سترې وژونکې ناروغۍ دي.
په وينه کې د وايرس زياتيدل يا Vital Surge
پوهان پداسې حال کې چې د Kenya په Kisumu ښار کې د ايډس د خپرېدو په هکله په څېړنو بوخت وو، دې ټکي ته ځير شول چې د ناروغۍد خپرېدو سرعت تر هغه څه ډېر زيات وو کوم چې ښايي د بې احتياطه جنسي اړيکو له کبله رامنځته شي. دی ټکي پوهان اړويستل ترڅو د ملاريا رول پدی هکله وارزوي ځکه چې ملاريا هم پدې ښار کې ډېره خپره ده.څرنګه چې ملاريا په وينه کې د HIV ويروس اندزه تر لس ځلو پورې زياتوي، څېړونکي پدې باور دي چې په وينه کې د وايرس د کچې لوړيدو سره وايرس کولای ي په ډېره آسانۍ سره د ناروغ جنسي سيال ته انتقال شي. دا څېړنې د Fred Hutchinson Cancer Research Center او واشنگټن پوهنتون لخوا ترسره شوي دي.
د څېرونکي ډلې يو غړی Laith Abu-Raddad وايي: [د ملاريا له کبله په وينه کې د HIV وايرس په شمېر کې ډېر زيات لوړوالی، د جنسي اړيکو په وخت کې د ايډس د خپرېدو چانس ډېر زيات لوړوي.]
د همدې ډلې يو بل غړي James Kublin وايي: [همدارنګه د HIV له کبله د دفاعي سيسټم کمزوري کېدل ددی لامل ګرځي چې د ملاريا د خپرېدو په سرعت کې زياتوالې راشي او ښايي همدا په افريقا کې د ملاريا د پراخه خپرېدو لامل وي.]
څېړنکي پدې اند دي چې د ايډس لس ګونه زره (تر ۵ ٪ پورې) او د ملاريا مليونونه (تر ۱۰ ٪ پورې) پېښې ښايي دهمدې Co-infection پايله وي.
نوموړي څېړونکي وايي چې ددوی لاسته راوړنې د عامې روغتيا د هڅو لپاره ډېره مرسته کولای شي او د افريقايي ملکونوچارواکو ته خبر داری ورکوي چې بايدپه يو وخت دواړه ناروغيو په له منځه وړلو لاس پورې کړي. همدارنګه دا لاسته راوړنې په ډاګه کوي چې څنګه نور فکټورونه کولای شي د ايډس ناروغۍ په خپرېدو کې مرسته وکړي.
سربېره پر دې Dr. Kublin وايي چې توبر کلوز او د جنسي غړو Herpes هم د ايډس د خپرېدو چانس زياتوي.
د نري رنځ يو نوی وژونکی ډول موندل شوی چې درمل پرې اثر نلري.
د امريکې متحده ايالاتو، ختيځې اروپا، او افريقا په ګډون د نړۍ په ګوټ ګوټ کې د نري رنځ يا سِل د درملنې مقابل کې ډېر زيات مقاوم ډول (XDR TB يا Extreme Drug Resistant TB) ليدل شوی دی خو دا ډول مکروب لا تر اوسه په لويديځې اروپا کې ليدل شوی ندی.
د نړيوال روغتيايي سازمان غړي Dr. Paul Nunn ويلي چې ددی نوي ډول د منځته راتلو اصلي لامل د توبرکلوز د ناروغانو ناسمه او ناقصه درملنه ده.
د توبرکلوز کارپوهان د سوېلي افريقې د جوهانزبرګ په ښارکې راټول شوي وو تر څو ددی نوي پرابلم لپاره د حل لارې چارې ولټوي. په اوسني وخت کې نری رنځ په کال کې د نړۍ د يو مليون او اوه سوه زره وګړو د مړينې لامل ګرځي. خو د درملنې مقابل کې مقاوم نوي ډول منځته راتلو پوهان او څېړونکي اندېښمن کړي دي.
تر دې دمخه لا د توبرکلوز هغه ډولونه چې د توبرکلوز د اساسي درملو د لږ تر لږه دوه ډولونو مقابل کې مقاوم وه، پوهان اندېښمن کړي وه چې د (MDR TB) يا Multi-Drug Resistant TB (يا څو درملو مقابل کې مقاوم توبرکلوز) په نامه يادېږي. د نړيوال روغتيايي سازمان په اند، په نړيواله کچه MDR TB کال کې څه ناڅه 425000 کسان اخته کوي چې د دې ډېره سلنه (فيصدي) په پخواني شوروي اتحاد، چين او هند کې ليدل کېږي.
د MDR TB د درملنې لپاره اړينه ده چې د توبرکلوز د دويمې ليکې له درملو څخه کار واخيستل شي، خو دا درمل د اساسي درملو په پرتله زيات زهرجن او ګران دي او د تاثير کولو موده يې اوږده ده.
خو د څېړونکو په اند اوس د مکروب ډېر وژونکې ډول منځته راغلی.
د درملو مقابل کې ډېر مقاوم يا XDR TB د توبرکلوز هغه ډول مکروب ته ويل کېږي چې نه يواځې د لمړﺉ ليکې د درملو مقابل کې مقاوم وي بلکه دتوبرکلوز ضد دويمې ليکې د شپږو ډولونو له ډلې څخه د لږ تر لږه دريو ډولونو مقابل کې مقاوم وي. پدې توګه دا ډول توبرکلوز په حقيقت کې د درملنې مقابل کې پوره مقاومت لري.
په هغه پلټنه يا سروې کې چې پدې وروستيو کې د امريکې د ناروغيو د کنټرول مرکز او نړيوال روغتيايي سازمان لخوا ترسره شوې ده ټول د توبرکلوز 18000 نمونې راټولې شوې چې له هغې ډلې څخه په سلو کې شل 20% يې د څو درملو مقابل کې مقاوم ډول يا MDR TB او په سلو کې دوه 2% يې د درملنې مقابل کې ډېر مقاوم ډول يا XDR TB وو. کله چې په بېلا بېلو هېوادونو د توبرکلوز واقعات په تفصيل سره وشڼل شول دا پايله لاسته راغله چې د درملنې مقابل کې مقاوم ډولونه لا تر دې هم زیات خواره دي. په لتويا او د پخواني شوروي اتحاد د بالتيک په سيموکې د څودرملو مقابل کې مقاومت لرونکو توبرکلوز مکروبونو له ډلې څخه 19% يې XDR TB يا د درملو مقابل کې ډېر مقاوم ډولونه ؤ. د Dr. Nunn وايي چې د درملو مقابل کې ډېر مقاومت په بېلا بېلو ډولونو يا Strains کې ليدل کېږي خو زياتوي چې دا لا څرګنده نده چې دا ډولونه څومره د سرايت وړتيا لري. نوموړي وويل چې په HIV اخته ناروغان دنورو په پرتله د زيات ګواښ سره مخ دي.
د TB Alert له موسسې څخه Paul Sommerfeld وايي : (ښايي ووايو چې موږ د يو داسې باکټريا (مکروب) سره مخ يو چې د هغه سره د مقابلې لپاره موږ سره هېڅ ډول وسله نشته. دا پدې مانا ده چې پدې مکروب اخته کېدل په مرګ محکومېدو مانا لري. ددې ډول مقاومت پېدا کېدل د ټولې نړۍ لپاره د اندېښنې وړ خبره ده. زه باور لرم چې نړيوال روغتيايي سازمان به دا موضوع دېره جدي وڅېړي) Dr. Paul Nunn زياتوي چې دا نوی شکل د ډېرې اندېښنې وړ دی خاصتاً کله چې دا ناروغي د ايډز سره مل وي.
د سوېلي افريقې په Kwazulu-Natal ولايت کې د XDR TB ټولې 53 واقعې موندل شوي دي چې 52 يې د پنځه ويشتو ورځو په موده مړه شول. د دی 53 ناروغانو له ډلې څخه يواځې د 44 ناروغانو لپاره د ايډز ټسټ ترسره شوی چې ټول په ايډز اخته وه. د XDR TB اغېزې ښايي ايډز د ناروغۍ د خپرېدو له کبله، د افريقې په ګډون په وروسته پاتې هېوادو ډېرې ژورې وي. ډاکټر Nunn وايي ددې لپاره چې پدې ستونځې برلاسی ومومو، پکار ده چې د درملنې اساساتو ته پوره پاملرنه وشي، پدې مانا چې ناروغ بايد وڅارل شي چې ترڅو درمل په منظم ډول او د درملنې پوره مودې لپاره وخوري. که چېرې دا څارنه ترسره شي د درملو مقابل کې د مقاومت رامنځته کېدو کچه ډېره ټيټېږي. همدارنګه د نويو درملو موندل هم بنسټيز اهميت لري.د نويو درملو د موندلو او واکسين جوړلو لپاره د څېړونکو هڅې روانې دي.
د لږو غوړولرونکي نباتي خواړه ښايي د شکر د ناروغۍ په درملنه کې مرسته وکړي
سربېره پردې تر څېړنې لاندې ناروغانو کې د وينې په غوړو(کولسټرول) او همدارنګه د نارغ په وزن کې هم د پام وړ کمښت راغی چې دا کمښت د نورو ټولو خوړني رژيمونو په پرتله ډېر دی. بايد په پام کې ولرو چې په هغه کسان چې يواځې نباتي خواړه خوري ، د B12 ويټامن د کمښت سره مخ دي له همدې کبله بايد دې کسانو ته د نوموړي رژيم ترڅنګ B12 ويټامِن هم ورکول شي.
څېړونکې Dr. Neak D. Barnard, M.D. وايي: “داسې برېښي چې دا خوړنې رژيم ډېر زيات ګټور دی او ددې ټولې جانبي اغېزې ( لکه د کولسټرول او وزن کموالی) ګټورې دي. زه هيله لرم چې ددې څېړنې په رڼا کې به ډاکټران د درملو د کارولو دمخه هرومرو د ناروغانو په خوړني رژيم کې بدلون وآزمايي .”
نباتي که د امريکا د ډيابټ اسوسيېشن لخوا تجويز شوی خوړنی رژيم؟
که نباتي خوړنی رژيم دډيابټ لپاره وړانديز شويو نورو غذايي رژيمونو سره پرتله شي لاندې پايلې لاسته راځي:- دنباتي خوړني رژيم ناروغانو کې د ډيابټ د کنټرول لپاره درملو ته په اړتيا کې 43% کمښت راځی پداسې حال کې چې نورو ټولو وړانديز شويو رژيمونو کې دا سلنه تر 26% لږه ده.
- د وزن کمښت د نباتي خوړني رژيم په ناروغانو کې په منځني ډول 14 پونډه دی پداسې حال کې چې د نورو خوړني رژيمونو په صورت کې دا کمښت د 7 پونډو څخه لږ دی.
- وينه کې د LDL یا مضر کولسټرول اندازه د نباتي خوړني رژيم په کارولو سره تر 21% او په نورو خوړنيو رژيمونو کې تر 11% راټيټه شوې ده.
- د وينې د ګلو کوز يا شکر اندازه کې هم د نورو په پرتله د نباتي رژيم کارونکو ناروغانو کې ډېر ښه والی ليدل شوی.
SOURCES: Barnard, Diabetic Care, August 2006; vol. 29 pp 1777-1783. News Release, Physician Committee
هغه کسان چې يو پښتورګې نورو ته ورکوي د لوړ فشار له خطر سره مخ دي.
اوس مهال په امريکا کې نژدې 67000 ناروغان چې پښتورګو يې له کاره لوېدلي دي، د پښتورګيو بسپنې او پيوند ته په تمه دي تر څو يې ژوند وژغورل شي.
په 2005 کال کې په امريکا کې يواځې 16477 د پښتورګي د پيوند عملياتونه ترسره شوي دي چې له دې ډلې څخه يواځې 6896 عملياتونو کې د ژونديو بسپنه ورکونکو پښتورګي کارول شوي دي. په ټوله نړۍ کې نژدې اتيا زره کسانو خپل پښتورګې په بسپنه ورکړي. Dr. James F. Childress وايي چې ددې بسپنه ورکوونکو په منظم ډول څارنې د نه شتون له امله په دوې کې د اوږدې مودې د خطرونو ارزونه نه شونی کار دی.
Childress په مشرۍ د غړيو بسپنه ورکولو په هکله يوه کميټې دنده اخيستې تر څو د غړيو ته د اړو ناروغانو لپاره د مړو شويو کسانو څخه د غړيو داخيستلو لارې چارې وپلټي. دوې څرګندوي چې بايد د ژونديو وګړو څخه د غړيو اخيستلو رواج، په دقت سره و ارزول شي.
Childress وايي: موږ د غړيو د ژونديو بسپنه ورکونکو په هکله اوږدمهاله مالومات په لاس کې نلرو او نه پوهېږو چې د غړيو ورکولو د هغوې پر ژوند څه اغېزې کړي او دوې له کوم ډول خطرونو سره لاس او ګريوان دي؟ موږ نه پوهېږو چې د غړيو د ورکړې وروسته هغوی ته څه پيښ شوي، نو موږ څنګه کولاې شو چې نورو بسپنه ورکونکو لپاره چې حاضر دي خپل غړي اړو ناروغانو ته ورکړي، د هغه خطرونو په هکله چې ښايي دوې ورسره مخ وي مالومات ورکړو؟
د وينې د فشار لوړوالی
د نويو مالوماتو پر اساس چې په دی وروستيو کې خپاره شوي دي ويل کېږي چې څېړونکو ټولې 48 پخوانې څېړنې چې په هغوې کې د 28 هېوادونو نه ټول 5145 دپښتورګيو بسپنه ورکوونکي تر څېړنې لاندی نيول شوي وو، له سره تر مطالعې لاندی ونيولې. د پښتورګي د بسپنه ورکولو په وخت کې ددې وګړو منځنې عمر 41 کاله وو.د پښتورګي د ويستلو نه مخکې ددوی سيسټوليک فشار په اوسط ډول 121mm Hg او ډياسټوليک فشار په اوسط ډول 77mm Hg و. ښايي ووايو چې د 120mm Hg څخه کښته سيسټويک فشاراو 80mm Hg څخه کښته ډياسټوليک فشار نورمال ګڼل کيږي اود وينې فشار هغه وخت لوړ ګڼل کېږي چې سيسټوليک فشار د140 څخه او يا ډياسټوليک فشار د90 څخه لوړ شي.
څېړونکو وموندله چې په د پښتورګو په هغه بسپنه ورکونکو کې چې لږ تر لږه تر پنځو کالو پورې تعقيب شوي او څېړنې لاندې نيول شوي وو، سيسټوليک او ډياسټوليک فشار دواړه د دوې د عمر لپاره د نورمال فشار څخه نژدې 5mm Hg لوړ وه.
ويل کېږي چې په سيسټوليک فشار کې د هرو 10mm Hg او په ډياسټوليک فشار کې د هرو 5mm Hg په لوړېدو سره، د زړه ناروغې او Stroke له کبله د مړينې خطر يونيم ځل زياتېږي.
نوموړي څېړونکې زياتوي چې ښه به وي چې ټول د پښتورګي بسپنه ورکوونکي، د پښتورګي له ورکړې څخه د دوی د روغټيايي حالت له پام کې نيولو پرته، د پښتورګي له ورکړې وروسته د مراقبت لاندې ونيول شي ترڅو له نورو خطري فکټورنو څخه لرې وساتل شي او همدارنګه د فشار له لوړوالي او په راتلونکې کې د قلبي ناروغيو مخنيوی وشي. Dr. Neil Boudville او ملګري يې وايي: ددی خبرې پخلی چې د پښتورګي د بسپنې ورکونې له کبله منځته راتلونکې لوړ فشار هم دغه راز پايلې لري او که نه، لا زياتو څېړنو ته اړتيا لري. دا ځکه چې د لوړ فشار په نورو ناروغانو کې له نژدې څخه د دوې مراقبت او لازمه درملنه په مرګونو پايلو کې کمښت راوړي.
- SOURCES:
- Annals of Internal Medicine, August 2006, vol 145, pp 185-196.
- Organ Donation: Opportunities for Action, May 2006.8.25
- Age-Specific Relevance of Unusual Blood Pressure in Vascular Mortality, 2002.
بېخوبي څنګه له منځه يوسو!
کله چې له و رځنيو فعاليتونو ستړي کيږئ دشپې له پلوه يو جانانه خوب دغه ستړيا لرې کولای شي خو ځينو کسانو ته ښه خوب نه ورځي او په دې برخه کې ستونزه لري .ډير عوامل شته چې دبې خوبۍ لامل کيږي او ډير نور علتونه شته چې له تاسو سره مرسته کوي چې خوب کنټرول کړئ.
ښايي دښه خوب کولو ټول لاملونه په خپل کنټرول کې ونه لرو، خو که ځينو ټکو ته پام وکړو دښه خوب لپاره به تر يو حده لاره برابره کړای شو.
۱- تر هرڅه وړاندې دخوب لپاره يو ښه پروګرام برابر کړئ او هر ه شپه په ټا کلي وخت بستر ته لاړ شئ حتي د رخصتۍ په وخت همدا کار کوئ.
۲- که څه هم ښايي داخبره به ډيره سولېدلي وي خو ارزښتمنه ده، چې وا يي تر خوب مخکې ډير خوراک او څښاک مه کوئ او سپک ماښامنى وخورئ.
۳- او ترويديدو دوه ساعته مخکې وخت کې هېڅ مه خورئ،
۴- د شپې له پلوه نيکوټين او کافين لرونکي مواد مه خورئ، ځکه چې دا پارونکي مواد دي او تاسو ويښ ساتي.
۵- منظم سپورټ وکړئ ځکه چې منظم بدني فعاليت له تاسو سره مرسته کوي چې ژر ويده شئ او ښه خوب وکړئ.
۶- هځه وکړئ دورځې له پلوه ويده نه شئ ددې لپاره چې دورځې خوب دشپې خوب کموي. خو ښايي ووايو چې د ورځې له پلوه نيم ساعته خوب په سلامتيا کې مرسته کوي او ستوماني کموي .
۷- هره شپه له ويده کېدو دمخه داسې کار وکړئ چې ستاسوله خوب سره مرسته وکړي دغه چارې په وګړو کې بېلابېلې وي د بېلګې په توګه دګرمو اوبو حمام، مطالعه او آرامونکي تمرينات هغه څه دي چې له تاسو سره مرسته کوي چې ښه خوب وکړئ.
۷- بله مهمه خبره دا ده چې ځان لپاره دخوب ښه بستره جوړه کړئ، کله چې ستړي شوئ د خوب بستر ته ورشئ او ټول څراغونه مړه کړئ. ځکه چې رڼا هغه عامل دي چې له بې خوبۍ سره مر سته کوي.
که دغو ټکو ته په پام سره بيا هم خوب نه درځي نو کومه جدي ستونزه لرئ او بايد کوم ډاکټر ته ورشئ او ورسره مشوره وکړئ ښايي ځينې وخت درملوته اړتيا پيدا کړئ .
دبې عدالتۍ احساس دزړه دناروغیو خطره زیاتوي
د ډاکټر عيسی ستانکزي ژباړه
هغه کسان چې احساس کوي په کور او یاپه ټولنه کې له هغوی سره بې انصافي کېږي تر نورو زیات دزړه دحملې له خطرې سره مخامخ وي دغه کسان چې احساس کوي ورسره بې عدالتي کېږي د نورو په پرتله ۵۵ سلنه زیات دزړه له خطرې سره مخامخ وي. د بې عدالتۍ احساس دمنفي عطوفت درامنځته کیدو لامل کېږي چې ورپسې بايوکېمېکل بدلونونه پیدا کېږی .
ددغه څېړونکې ډلې مشر ډاکټررابرټو دوو ولګي وايي : ددغې څیړنې پیغام ددې لپاره یوهڅه ده چې په ټولنه کې عدالت پراخ شي، په دې څیړنه کې دانګلستان په ۸۰۰ مامورینو باندې څېړنې شوي او نوموړې پايلې لاسته راغلي دي .
څیړاندو په جلا جلا توګه دکار په چاپېریال کې دبې انصافۍ عامل نه دی جاجولی بلکه د زړه دناروغیو ښکېلو فکټورونو لکه چاغښت ،سیګرټ په حذفولو سره دې پاېلې ته رسیدلي دي .
ددې څیړنې پايلو وښودله چې د ژوند په نورو اړخونو کې هم بې انصافي دزړه ناورغۍ سختوي ددغو کسانو روحي او رواني سلامتیا کابو یوولس کاله ترڅارنې لاندې ونیول شو. څیړاندو دا خبره ثابته کړه چې وګړي چې څومره دبې عدالتۍ له احساس سره مخامخ وي هومره دغه ډول خطرې زیاتېږي .
آيا ويټامين ډي د سرطان مخنيوی کولای شي؟
د ډاکټر دوران فيضان ژباړه
څېړونکو د ويټامين ډي د نوي ډوز (اندازې) سپارښتنه کوي چې له هغه ډوز څخه چې پخوا يې سپارښتنه شوې وه، ډېر لوړ دی.
څېړونکي څرګندوي چې د بسيا بس (کافي) ويټامين ډي اخيستلو
په شمالي امريکې کې د کولون او تي کانسر په شمېر کې د پام وړ کمښت ليدل
شوی دی.
څېړونکي زياتوي چې بالغ وګړي بايد د ورځې دوه زره نړيوال
يونټه 2000IU ويټامين ډي د Vitamin D3 يا Cholecalciferol په بڼه واخلي
ترڅو دلويو کولمو او تي کانسر په ګډون يې د کانسر په ځينو ډولونو د اخته
کېدو چانس لږ شي. خو ښايي وويل شي چې دا کار په نوموړو سرطانو د نه اخته
کېدو ګرانټي نه ورکوي. دا ځکه چې نوموړې مالومات د يوې کتنې په پايله کې
لاسته راغلي چې په مستقيم ډول يې د کانسر په مخنيوي کې د ويټامين ډي رول
ندی ارزولی.
د ياونې وړ ده چې اوس مهال د 2000IU د ويټامين ډي د زغم
وړ پورتنی حد ګڼل کېږي، او د ژوند په لمړيوپنځوسو کلو کې د ورځې دوه سوره
نړيوال يونټه 200IU او ۵۱-۷۰ کلنې کې د ورځې څلور سوه نړيوال يونټونه
400IU او د ۷۱ کلنې وروسته دو ورڅې ۶۰۰ نړيوال يونټه بسيا بس (کافي) ګڼل
کېږي.
په کانسر باندې د ويټامين ډي اغېزمنتيا په اړه وروستۍ څېړنې د
Cedric Garland DrPH, په ګډون د کاليفورنيا پوهنتون ساينس پوهانو لخوا
ترسره شوې دي. دوې په خپل رپورټ کې چې په Nutrition Review نومي جورنال
کې خپور شوې دی، په دې اړه د ۲۹ کتنيزو څېړنو يادونه کړې.
Garland او
ملګرو يې د نوموړو کتنيزو څېړنو پايلې سره يو ځای کړې او ويې پتيله چې په
شمالي امريکې کې د کولون يا لويو کولمو سرطان په واقعاتو کې 50% کمښت
لپاره اړينه ده چې وګړي هره ورځ د Vitamin D3 دوه زره نړيوال يونټه واخلي،
او د دې لپاره چې د تي په سرطان کې په همدې کچه کمښت راشي بايدهره ورځ
3500IU ويټامين D3 واخسيتل شي. خو دوې خبرداری ورکوي چې د ورستې ډوز د
ويټامين ډي د زغم وړ ډوز له پورتني بريد (Upper Limit) څخه ډېر لوړ دی.
څېړونکي
زياتوي چې ښايي ويټامين ډي له بېلابېلو لارو د سرطان مخنيوی وکړي لکه: د
ژوندينکو (حجراتو) روغتيا او د هغوې د ژوند نورمال اوږدوالي له لارې، د
کنټروله وتلي حجروي تکثر د مخنيوي له لارې، او د تومور لپاره د نويو اوعيو
(رګونو) د جوړېدو د مخنيوي له لارې.
د ويټامين ډي ښه زېرمې کبان،
لبنيات او حبوبات دي. همدارنګه د انسان وجود هم، که چېرې د لمر وړانګو ته
وړاندې شي، ويټامين ډي جوړوي. د Garland ډله سپارښتنه کوي چې هره ورځ دې
پنځلس دقيقو لپاره پداسې حال کې لمر وړانګو ته بدن وړاندې کړای شي چې د
پوستکي ۴۰ سلنه پرته له کوم فلتر څخه د لمر وړانګو ته مواجه وي.
د مور په ګيډه کې د ماشوم د جنسيت مالومول (معلومول)
د مور په ګيډه کې د ماشوم د جنسيت مالومول (معلومول)
د تړون جليلي ژباړه
هغه ښځی چې د شپږو اونيو ماشوم ئي په ګيډه وي، کولای شي چې د يو تست له
ليارې د خپل ماشوم جنسيت معلوم کړي. دغه تست د Early Gender په نوم
ياديږي. د دغې تست لپاره د مور يو څو قطرې وينه کفايت کوي چې په ګيډه کې د
ماشوم جنس (هلک يا جينۍ) معلوم کړي. البته دا تست اوس مهال يواځې په
امريکا کې شونی دی.
د اميدوارۍ په مهال کې دماشوم يو اندازه DNA د مور وينې ته ځي چې د مور د وينې د معاينې پر مهال دغه DNA معاينه کيدای شي.
که
چيرته د Y کروموزوم په DNA کې وموندل شي نو راتلونکی ماشوم به يو هلک
وي. که چيرې د Y کروموزوم په DNA کې موجود نه وي نو راتلونکی ماشوم به
يوه جينۍ وي. دغه تست ١٨٣ ايرو بيه لري او ٩٩ ٪ يقيني دی.
قهوه څښل د ځيګر سرطان کنټرولوي
دغه خبر په ايم ډي ويب پاڼه کې خپور شوى کومه چې د روغتيائي او څېړنيزو مالوماتو په هکله تازه مالومات خپروي.
په دې ويب پاڼه کې داسې راغلي: هغه کسان چې قهوه څښي په هغوي کې د ځيګر سرطان ډېر لږ ليدل کېږي نسبت هغو ته چې قهوه نه څښي .
ليک : ميراډا هيټيژباړن: ډاکټر زيارمل
له پوهنتون ټکی کام څخه په مننه:
د هيپټالوژي په نوم يو روغتيائي ژورنال کې چې په همدې مياشت کې خپور شوى داسې راپور ده چې په هغه کې يې د څېړنې لس پېښې خلاصه کړي کومې چې په قهوې او د ځيګر په سرطان باندې ترسره شوې دي.
لاسته راغلې څېړنې د څېړونکو له لوري تر غور لاندې نيول شوي دي چې د هغو په ډله کې فرانسيسکا براوي دى چې د ايټاليا د ميلان ښار د (ماريو نيګري) په نوم د فارمکولوژي په څېړنيز انسټيټوت کې په څېړنو بوخت دى. څېړنې په ټوليز ډول په ٢٤٢٢٦٠ کسانو کې ترسره شوي په دغو کسانو کې ٢٢٦٠ کسانو د ځيګر سرطان درلود او پاتې نورو نه درلود. په کومو کسانو چې څېړنې ترسره شوي دوي په يونان ، ايټاليا او جاپان کې اوسېدل.
په څېړنو کې ټولو ګډونوالو د خپل عادت په هکله مالومات ورکړي چې دوي څومره قهوه څښي. له همدې خلکو څخه له راټولو شويو مالوماتو څخه داسې څرګنده شوې چې که چا د قهوې د څښلو عادت درلود په هغوي کې د ځيګر سرطان ٤١% لږ تشخيص شوى د هغو کسانو په پرتله چې هغوي قهوه نه څښله.
هر ورځ چې څوک يوه پياله قهوه وڅښي په هغوي کې د ځيګر د سرطان چانس ٢٣% را ټيټېږي البته د هغو کسانو په پرتله چې هيڅکله يې قهوه نه وي څښلي.
هغه کسان چې قهوه ډېره زيات څښي په هغوي کې د ځيګر په سرطان د اخته کېدو چانس ٥٥% د هغو کسانو په نسبت چې هيڅکله يې قهوه نه وي څښلې را کمېږي.
ډېره زياته قهوه څښل په څه مانا؟ ځينې خلک عادت لري چې په ورځ کې درې يا له دې څخه هم زيات شمېر د قهوې پيالې څښي. يا نور بيا داسې دي چې د قهوې څښلو په بارونو کې کښيني او په ورځ کې له يوې پيالې څخه زياته قهوه څښي دوي په هغه ډله کسانو کې راځي چې زياته قهوه څښي.
دغه لاسته راوړنې چې د قهوې په څښلو سره د ځيګر د سرطان چانس را ټيټېږي له نورې نړۍ سره ممکن جلا واوسي ځکه چې په هغو کسانو چې دا څېړنې شوي دي هغوي په يونان ، ايټاليا او يا خو هم په جاپان کې اوسېدل . په دې اړه ښاغلى براوي او د هغه ملګري وايي چې د قهوې او د ځيګر د سرطان ترمنځ د اړيکو وروستۍ څېړنې کومه تصادفي يا د همغه ځاى ځايي پېښه نه ده دغه په ټولو انسانانو باندې صدق کوي.
دوي داسې ګومان کوي چې قهوه د ځيګر انزايمونه تحريکوي او ممکن د همدې له امله د ځيګر د سيروز او سرطان مخه نيسي. خو دا هم بايد له ياده ونه ايستل شي چې براوي او ملګرو يې دا ژمنه نه ده کړې چې قهوه څښل انسان د ځيګر له سرطان څخه ژغوري. دوي دا هم ياده کړې چې ممکن داسې خلک وي چې د هضمي سيسټم او يا د ځيګر د ناروغيو له کبله يې په ځان د کافي څښل منع کړي وي.
آيا کافي د ځيګر سرطان مخنيوى کوي کنه دغه خبره لا تراوسه همداسې پاتې ده او د بحث لپاره توده موضوع ده . دغه خبره ښاغلي براوي او د هغه ملګرو کړې.
- پاى -
سرچينه: براوي ، ايف ، هيپټالوژي ، اګست ٢٠٠٧ ز ، ګڼه : ٤٦ ، مخونه ٤٣٠ نه تر ٤٣٥ پورې ، خبري مالومات
د زړه د مايترال وال تنګوالی (MITRAL STENOSIS)
ډاکټر فيض الله ثاقب
زړه په دوه برخو وېشل کېږي.
1 . کيڼ زړه
2 . ښی زړه
کيڼ زړه او ښيئ زړه بيا پخپل وار په دوه برخو وېشل کېږي چې پورتنيو برخو ته ېې اذينونه (Atriums) او ښکتنيو برخو ته ېې بطينونه (Ventricles) واېې.
پدې ډول د کيڼ زړه پورتنۍ برخې ته کيڼ اذين (Left Atrium) او ښکتنۍ برخې ته کيڼ بطين (Left Ventricle) وایی.
کيڼ اذين او کيڼ بطين د يوه وال (Valve) پواسطه يو دبل څخه بېل شويدي. دا وال د مايترال وال (Mitral Valve) په نوم يادېږي او کله چې هغه د نورمال څخه تنګ شي نو دې ناروغۍ ته د مايترال وال تنګوالی (Mitral Stenosis) وايي.
لنډه شرحه
وينه د زړه د راغونجېدو له کبله له ښي زړه څخه دواړو سږو ته ځي، په سږو کې اکسيجن پرې نصب او کاربن ډای اکسايد ترې بهرته وځي، وروسته دا اکسيجن لرونکې وينه دزړه کيڼ اذين ته اولدې ځايه د همدې وال (Mitral Valve) له لارې کيڼ بطين او په پايله کې لدې ځايه د وينې د رګونو له لارې د بدن ټولو برخو ته وېشل کېږي.
کله چې دا وال تنګ شي نو وينه له کيڼ اذين څخه کيڼ بطين ته په اسانۍ نه تېرېږي او په ترتيب سره بېرته په کيڼ اذين او سږو کې دمه کېږي چې دا پېښه د کيڼ اذين پړسوب (Left Atrial Hypertrophy) او د سږو پړسوب (Pulmonary Congestion) منځ ته راوړي او د ناروغ په ساه وېستلو کې ستونزې پيدا کوي.
د ناروغۍ پيدا کيدو ميخانيکيت:
مايترال وال په نورمالو حالاتو کې د 4 نه تر 6 سانتي متره مربع ساحه لري. او په عادي حال کې د اذين څخه بطين ته د وينې په تېرېدو کې هيڅ ستونزه نه پيدا کوي لدې کبله د وينې د څلورو څخه درې برخې پرته د اذين د را غونجېدو پخپله بطين ته تېرېږي او باقي پاتې څلورمه برخه وينه د کيڼ اذين د را غونجېدو له کبله کيڼ بطين ته تېرېږي چې د اذين دې را غونجېدو ته (Atrial Kick) وایی.
مګر کله چې دا وال تنګ شي د وينې په تېرېدو کې د ستونزو لامل او په اذين او سږو کې د وينې د دمه کېدو لامل ګرځي او د اذين او سږو پړسوب او نورې ډېرې ستونزې منځ ته راوړي.
د وال د تنګوالي درجې:
1. د مايترال وال لږ تنګوالی (Mild Stenosis) - که د مايترال وال ساحه له يونيم سانتي مترمربع څخه زياته وي نو وييل کېږي وال ډېر لږ تنګ ده ، لدې امله په ډېرو حالاتو کې ناروغ ته تکليف نه ورکوي او درملنې ته ېې هم اړتيا نه وي.
2. د مايترال وال منځنۍ درجه تنګوالی (Moderate Stenosis) – که د مايترال وال ساحه د يو او يونيم سانتي متر مربع تر منځ وي وييل کېږي چې وال په متوسطه اندازه تنګ ده، په ډېرو حالاتو کې ناروغ ته تکليف ورکوي او در ملنې ته ېې اړتيا ليدل کېږي.
3. د وال شديد تنګوالی (Severe Stenosis) – هغه وخت چې د وال ساحه د يو سانتي متر مربع څخه لږ شي نو وييل کېږي چې وال شديد تنګ ده او دا نو هغه وخت ده چې د جراحي له لارې د وال پراخه کول نزدې حتمي خبره برېښي. او له جراحي پرته ناروغ تل د مړينې له خطر سره مخامخ ده.
د وال د تنګوالي لاملونه:
ددې ناروغۍ تر ټولو عام لامل يوه تبه ده چې روماتيک تبه (Rheumatic Fever) ورته واېې ، دا تبه پخپل وار د يوه مکروب له امله منځ ته راځي چې سټرپټوکاکس Streptococcus نومېږي او ډېر ځل د ستوني درد په شکل او کله کله د پوستکي د مرداردانو په شکل منځ ته راځي.
ځنی نور لاملونه هم لري چې ډېر لږ ليدل کېږي او پيدايشي تنګوالی هم په همدې لږ شمېر لاملونو کې شامل ده.
د مايترال وال د تنګوالي درملنه
د يادونې وړ ده چې درملنه پدې ناروغۍ کې يواځې محافظوي ارزښت لري پدې مانا چې د ناروغ تکليفونه کرار او ژوند ېې تر څه کچې ښه کوي. که لږ په تفصيل ووايو نو دلته ډاکټر د هغه ستونزو درملنه کوي چې ددې تنګوالي له امله منځ ته راغلې د بېلګې په ډول که زړه ېې په بې کفايتۍ اخته کړي وي نو ناروغ ته د زړه د تقوېې درملنه کوي او همدارنګه په هغه د کار فشار تر څه کچې را کموي، که د سږو پړسوب ېې ورته پيدا کړی وي د هغه مناسبه درملنه کوي .........
درمل هيڅکله نشي کولای چې تنګ شوی وال بېرته پراخه کړي.
يواځنی وسيله چې تنګ شوی وال بېرته پراخه کوي هغه جراحي ده.
يادونه:
په خواشينۍ سره بايد ووايم چې جراحي عمليات ددې ناروغۍ لپاره ډېر ګران او بيه ېې ډېره لوړه ده چې زمونږ د هېواد والو له وسې بهر بريښي، پدې ډول زمونږ ډېر هېواد وال چې ددې وال او د زړه د نورو والونو شديد تنګوالی لري يواځې مرګ ته انتظار باسي او ډېر شمېر هېواد وال مو لدې ناروغۍ څخه هره ورځ د خپل خوږ ژوند څخه بې برخې کېږي.
په درناوي.
ډاکټر فيض الله (ثاقب).ايډز څه ډول ناروغي ده؟
د ډاکټر فيض الله ثاقب ليکنه
دايډز ناروغي د يوه ويروس له کبله منځ ته راځي چي د HIV په نوم ياديږي .
د خپرېدو لارې:
د ايډز ويروس له لاندی لارو څخه له يوه وګړي څخه بل ووګړي ته لېږدول کېږي .
۱ .
د جنسي نږدی والي له لاري: ويل کېږي چې د ايډز تر ټولو ډېرې پيښې د جنسي
نزدې والي له لارې په HIV ککړ انسان څخه روغ انسان ته خپرېږي.
۲ . که
چېرې يوه روغ انسان ته پداسې يوه ستن باندې پيچکاري وشي چې مخکې پرHIV
اخته وګړي کارولې وي نو هغه روغ وګړي ته هم دا ويروس خپرېږي . دا خپرېدل
ډير ځل په روغتيايي کارکونکو او هغه خلکو کي ليدل کېږي چي د پيچکارۍ له
لاري نشه ايز درمل اخلي .
۳. که چيرې د يوه په HIV اخته انسان وينه
يا د وينې کومه برخه روغ انسان ته تېره شي او یا که ددی ناروغ د بدن کوم
غړی روغ انسان ته پيوند شي نو روغ انسان هم پدی ويروس اخته کېږي.
۴. د يوې اميندوارې ښځې څخه د هغې ماشوم ته دا ويروس خپرېږي.
HIV دانسان په بدن څه ډول اغيزه کوي؟
پرته
له شکه په ايډز اخته ناروغ کي بې شميره ناروغۍ ليدل کيږي مګرد روغتيا
پوهانو په اند دا ټولې د انسان په بدن باندې ددې ويروس د دوه ډوله اغيزو
څخه سرچينه اخلي.
• لمړی دا ويروس د بدن په ځيني غړو باندې نېغ په
نېغه اغېزه کوي او ددی غړو د ناروغيو لامل کېږي چې د روغتيا پوهنې په
ګړدود (لهجه) کې ورته Direct Effect of HIV وايي.
• دوهم دا ويروس د
ناروغيو په مقابل کې د بدن ځواک له منځه وړي او لدې لارې د ډول ډول وژونکو
ناروغيو لامل کېږي چې دې اغېزې ته د روغتيا پوهني په ژبه Effects Due to
Immunodeficiency وايي.
د ناروغيو په مقابل کي د بدن د ځواک کمزوري کېدل څه ډول روغتيايي ستونزې منځته راوړي؟
د ناروغۍ په وړاندې د بدن د ځواک هغه کمزوري چې د HIV له کبله منځته راځي په ناروغانو کې درې ډوله روغتيايي ستونزې منځته راوړي.
• لمړی
ډيرې کوچنۍ ناروغۍ په ډېره پرمختللې بڼه په ناروغ کې را څرګندېږي؛ د
درملنې په وړاندې ښه ځواب نه ورکوي يا د درملنې وروسته ډېر ژر بېرته را
ګرځي .
• په ناروغ کې ځيني داسې مکروبي ناروغۍ را ښکاره کېږي چې هغه
مکروبونه په عامو حالاتوکې هېڅ ناروغي منځته نشي راوړای او د روغتيا پوهنې
په ژبه ورته Opportunistic Infections وايي.
• په ناروغ کې ځيني سرطاني
پېښې منځته راځي او ويل کېږي چې ددې سرطاني پېښو لامل هم ويروسونه دي چې
د ناروغۍ پر ضد د بدن د ځواک لږوالی ورته لاره برابروي.
کله يو ناروغ ايډز ګڼل کېږي؟
کله
چې يو ناروغ په HIV اخته شو؛ د ناروغۍ په وړاندې يې د بدن ځواک ورو ورو
کم، او په بدن کې يې ډول ډول ناروغيو ته لاره هوارېږيِ؛ هر وخت چې يې د
ناروغيو پر ضد د بدن ځواک تر دې کچې را کښته شو چې داسې مکروبي ناروغۍ پکۍ
را څرګندې شي چې هغه مکروبونه اصلا هېڅ د ناروغيو لامل نه کېږي؛ يا داسي
سرطاني پېښې پکې را څرګندې شي؛ چې هغه هم په خپل وار د مکروبونو پر ضد د
بدن د ځواک د کمښت په پايله کې د ويروسونو له کبله منځته راځي؛ نو ناروغ
ايډز بلل کېږي او دا هغه وخت دی چې ناروغ نوره هېڅ روغه ورځ نه ويني. که
درملنه يې ونشي نو د روغتيا پوهانو په اند ناروغ په منځني ډول د دريو
کلونو په موده کې مړ کېږي.
د يادونې وړ ده چې د دې ناروغانو ډير شمېر
کلونه کلونه ظاهرا روغ رمټ وي؛ او نه خپله او نه د ټولنې نور خلک پرې
پوهيږي؛ له همدې کبله دوي روغ خلک هم په دې ناروغۍ اخته کوي.
آيا د ايډز درملنه کيدای شي؟
تر
اوسه د ايډز بشپړه درملنه نکيږي؛ ځيني د ويروس ضد درمل شته چي ښايي د
ناروغ ستونزې را کمې کړي؛ ايډز ته رسېدل يي ورو او په پايله کې يې لږ ژوند
ښه کړي؛ مګر په خواشينۍ سره بايد ووايو چې څه وخت وروسته دا ويروس خپل
جوړښت بدلوي او لدې وروسته نوموړي درمل پري هيڅ اغيزه نشي کولای. له بله
پلوه دا درمل ډير ګران دي او زمونږ د هيوادوالو غوندې بيوزلي خلک يي د
اخيستلو وس نلري.
د ايډز مخنيوی
په خواشينۍ
سره مي د ډله ايزو رسنيو څخه واوريدل چي په تیرو شپږو مياشتو کي زمونږ په
هيواد کې د ايډز پيښې څلور برابره ډيرې شوي؛ لدې کبله په ځای بولم چې د
ايډز د مخنيوي په هکله په لاندې ډول څه وليکم.
* د ايډز بشپړه درملنه نه کېږي لدي کبله يې مخنيوی ډير ارزښتناک برېښي.
* ويل کېږي چې په نړۍ کې د ۴۲ ميليونو څخه ډېر خلک پدې ناروغۍ اخته دي.
* همدارنګه دی ناروغۍ په ميليونونو خلک د مرګ کندې ته رسولي دي.
* اوس هم په ميليونونو خلک د نړۍ پر مخ پدې ناروغۍ باندې د اخته کيدو سره مخامخ دي.
د ايډز څخه څنګه ځان وژغورو؟
۱-د نا مشروع جنسي اړيکو څخه ځان ساتل د ايډز په مخنيوي کي تر ټولو ارزښتناک ګام دی.
۲-. پرته له اړتيا څخه بايد پيچکاري و نکړو او که اړتيا ډيره وي نو د پيچکارۍ او ستن دواړو د پاکوالي څخه بايد ډاډمن اوسو.
۳-.
اړينه ده چې ناروغ ته د وينې ورکولو په وخت وينه د ايډز د ويروس او نورو
ناروغيو لپاره ټست شي او يواځې هغه وخت ناروغ ته ورکړل شي چي د پاکوالي
څخه يې پوره ډاډمن شو.
۴-. اميندوارې ښځې که په ايډز اخته وي نو بايد وخت په وخت له ډاکټر سره په اړيکه کې وي او د ډاکټر لارښوونې په غور سره پلې کړي.
په درناوي .
ډاکټر فيض الله (ثاقب)
ايډز په افغانستان کې د نيويارک ټايمز له نظره
دامريکا يوې ورځپاڼې په يوه مفصل راپور کې په افغانستان کې د يو ې
ورانوونکې بلا خپراوي ته پام کړى دى دغه ناروغي ايډز ده چې تراوسه پورې په
دغه جنګ ځپلي هيواد کې د يولړ قوانيونو او ستونزو له امله نه وه برسيره
شوې خو اوس داسې ښکاري چې دغه بلا هم د افغانانو په مصيبتونو ورزياته شوې
ده.
نيويارک ټايمز ورځپاڼې په خپل راپور کې ديوه افغان پلار حالت
بيان کړى چې ١٨ کلن زوي يې په دغې نارغۍ اخته شوى دى اوڅلور مياشتې مخکې
ايډزدهغه ښځه هم ترې اخيستې ده او اوس دغه افغان بزګر له خپلو ځلورو
ماشومانو سره له ډيرو ستونزور سره مخامخ دى .
دوه لسيزې جګړې او بيا دطالبانو سخت قوانين ددې سبب شول چې دغه ناروعي تر يوه حده محدوده پاتې شي خو اوس يې نښې په دغه هيواد کې څرګندې شوي دي خوله دې سره سره اوس دغه ناروغي له دې امله نه په ډاګه کيږي چې خلک شرميږي او نه غواړي څوک ددوي په دې ناروغي خبر شي ددغه اتلس کلن هلک پلار هم له دې امله دزوي ناروغي پټه ساتي چې ورته شرم او ننګ ښکاري چې په دې ناروغي اخت شوىدى . هغه وايي په دې شرط مرکه کوي چې نوم ېې وانه خستل شي دغه بوډا حتي خپله کورنۍ دخپل زوي له ناروغۍ بې خبره ساتلې ده خو باوري دى چې ميرمنه ېې هغه وخت په دې ناروغۍ اخته شوه چې څوکاله مخکې ېې په پيښور کې ورته په ايچ آي وي ککړه وينه ورکړې وه.
په افغانستان کې لومړنۍ ابتدايي څيړني ددې ښودنه کوي چې يوازې ٦٩
کسان په ايډز اخته دي چې درې تنه پکې مړه شوي هم دي خو له دې سره سره د
عامې روغتيا چاوراکو خبردارى ورکړى دى چې دغه شميره ډيره زياته ده .
دنړيول بانک له ايچ آي وي او ايډز سره دمبارزې يوه سلاکاره ميرمن
نيلوفراګامبردي وايي :
پر دغو شميرونو هيځکله باور نه شي کيداي او
حتي خطرناکه دي. د روغيتا نړيوالې ادرې هم اټکل کړى دى چې په افغانستان کې
پر ايډز د اخته کسانو شمير دزرو او دوزرو په منځ کې ده. خو ميرمن نيلوفر
وايي دروغتيا دنړيولې ادارې دغه شميره هم له حقيقت سره اړخ نه لګوي.
د افغانسنان د روغتيا په وزارت کې دايډز د کنترول د ملي پرګرام مشر ډاکټر سيفور رحمان هم ددغې ميرمنې له نظر سره موافق دى .
په
هر صورت دروغتيا په برخه کې نړيولو او افغان کارپوهانوخبردارى ورکړى دى په
هغو هيوادونو کې چې جنګونو ځپلې دي مهاجرتونه پکې ډير شوي وي، دليک لوست
کچه پکې ټيټه وي او يا بهرنۍ مرستې ورته ډيرې او ناڅاپه ورشي په هغو کې
ددغې ناروغۍ دخپريدا چانس هم ډير وي دا په داسې حال کې دي چې افغانستان له
جغرافيايي او مهاجرتي پلوه ډيره ورته مساعد دى او دغه هيواد له هغو
هيوادونو سره ګډې پولې لري چې په هغو کې دايډز ناروغي هم زياته ده په تيره
بيا چين ، پاکستان هند،ايران او دمنځنۍ اسيا هيوادونه په ايچ اي وي ډير
ککړ کسان لري نو ايډز په آسانۍ سره له سرحدونو اوښتلاي شي په تيره بيا د
هغو کډوالو له لوري دغه هيواد ته رسيدالاي شي چې په دغو هيوادونو کې ېې
ژوند کړى دى.
په دې وروستيو کې په افغانستا کې دکوکنارو کر او توليد
هم زيات شوى دى له ې سره سره چې حکومتي چاوراک ا وديني مشرانو له ايډز سره
مبارزه په خپل کاري لومړيتو ب کې راوستې ده خو په دې لاره کې ډيرې ستونزې
لري دايډز په برخه کې دحکومت يو سلا کارا ود فغانستان په کليوالو برخو کې
دروغتيااو درملنې د پراختيا مسول فرډ هرتمن ټينګار کوي په افغانستا کې د
ايډژ د پراختيا لپاره ډيرو عواملو سره لاس يو کړى دى. افغانستان په تيرو
پنځو کلونو کې له اقصادي غوړيداسره مخامخ دى ا وپه ميليونونو افغانۍ دغه
هيواد ته راغلي دي پر دې سربيره په لکونو افغانان د کار روزګار لپاره عربي
هيوادونو ته تللي دي چې د ځاننو لپاره کار پيدا کړي يواروپايي ډاکټر چې
غووښتل نوم يې ونه خيستل شي په دې هکله وويل په ٢٠٠١ او ٢٠٠٢ کلونو کې ٢٣
تنه افغانان له دې وروسته له اماراتو وايستل شول چې په آزمايښتونو کې ېې
ايچ آي وي ثابت شو په دغه هيواد کې دغه ازميښت اجباري دى . دغه ډاکټر واي
په غه وخت کې په افغانستان کې په ايډز د ٢٣ کسانو دخته کيدا راپور رو کړل
شوى ؤ خو ما په خپله ٢٣ مورد ونه ثبت کړي دي او س چې ميليونونه افغان کډو
ل بيرته هيواد ته ستانه شوي دي په دغې ناروغۍ دخته کسانو شمير به نور هم
زيات شي.
دملګرو ملتو دمرستو غږمله کونکى رينو چاهيل ګراف وايي : په
کابل کې په دې اړه يو کلينک هم جوړ شوى دى چې هلته دايډز آزميښتونه هم
کيږي خو دا ورته کفايت نه کوي په تيره بيا دا چې په دغه هيواد کې دستنو له
لارې د نشه اي توکو استعمالونکي هم زيات شوي دي.نيويارک ټايمز د خپل راپور
په پاي کې وايي :
په دې وروستيو کې يو شمير بدلمنې ښځې هم افغانستان ته ورغلي دي چې دغه چاره به پر ايډز داخته کسانو په شمير کې زياتولى راولي .
اپنډيسيټ، اپنډيسايټس او اپنډکس
اپنډيسيټ، اپنډيسايټس او اپنډکس
اپنډکس کولمه ګوتې Appendix يو کوچنی د ټيوب ډوله غړی دی چې د لويو کولمو د پېل برخې سره د يو زونډي په شکل ارتباط لري. د دې کوچني په اصطلاح اضافي غړي يا کولمه ګوټې د اصلي دندې په هکله پوره مالومات په لاس کې نشته خو هغه څه چې موږ ټول پرې پوهېږو هغه دا دي چې انسان کولاې شي په غېر له اپنډکس څخه پرته له کومې ستونځې ژوند وکړي.
د نوموړي غړي التهاب ته په فرانسوي اصطلاح اپنډيسيټ Appendicite او په انګرېزﺉ او لاتينه ژبه کې اپنډيسايټس Appendicitis وايي پداسې حال کې چې په عامو وګړو کې د دې ناروغۍ لپاره په ناسم ډول د اپنډکس ويی (لغت) په کار وړل کېږي. څرنګه چې زموږ د هېواد په روغتيايي برخه کې فرانسوي او عربي ژبه ډېر برلاسی لري نو ځکه موږ د دې ناروغۍ لپاره د اپنډېسيټ اصطلاح زياته کاروو.
زموږ ډېر شمېرهېوادوال پدې اند دي چې ګواکې اپنډيسيټ له جراحي
عمليات پرته په څلېرويشتو ساعتو کې د مرګ لامل ګرځي او که دوې کوم ناروغ
له 24 ساعتو ورسته وګوري چې لا عمليات شوی نه وي، دوې داسې حکم کوي چې
ناروغ اپنډيسيټ ندی.
خو دا سمه خبره نده. که څه هم چې د وخت په تېرېدو سره نارغ له زياتو
ستونځو او بالاخره د مړينې له ګواښ سره مخ کېداې شي. خو د دی ټولو لپاره
يوه شپه او ورځ کافي نده.
که چېرې اپنډيسيټ ناروغ په وخت سره تر عمليات لاندې ونه نيول شي،
نوموړې کولمه ګوټې د چاودېدو له خطر سره مخ کېږي چې په پايله کې يې ښايي
په دې کولمه ګوټې کې راټولې شوې زوې (چرک) د ګېډې منځ ته تشېږي او په ټوله
ګېډه کې خپرېږي او پدې ډول د يوې بلې ناروغۍ لامل ګرځي چې د پريټونايټس يا
پريټونيټ په نامه يادېږي. دا ورستۍ ناروغي ډېره خطرناکه ده او بايد پرته
له ځنډه تر درملنې او عمليات لاندې ونيول شي.
خو داسې هم کېداې شي چې نوموړې التهابي کولمه د چاودېدو دمخه د ګېډې د
نورو نژدې غړو لخوا، د التهاب د خورېدو څخه د مخنيوي په موخه محاصره شي چې
د کولمې د چاودېدو په صورت کې زوې نشي کولاې په ټوله ګېډه کې خپرې شي او
په پايله کې زوې په يوه محدوده ساحه کې ساتل کېږي چې د ابسه Abscess په
نامه يادېږي. د ابسه عمليات د اپنډېسيت او پريتونيټ په پرتله لږ عاجل دی
خو څرنګه چې د دې حالت پېژندنه له عمليات پرته شونې نده، بايد ټولو
اپنډېسيټ ناروغانو ته بېړنی عمليات ترسره شي.
اپنډېسيټ په د ژوند په هره مرحله کې منځته راتلاې شي خو د دوه کلنې مخکې يې واقعات ډېر لږ دي. ډې زيات واقعات يې د لس کلنې او دېرش کلنې تر منځ ليدل کېږي.
د اپنډېسيټ لاملونه څه دي؟
کله چې د اپنډکس کولمه ګوټې خوله بنده شي د هغه افرازات نشي کولاې چې لويو کولمو ته لار ومومي. په پاېله کې پړسوب او التهاب منځته راځي. کلک غايطه مواد، د حبوباتو دانې، د مېوه جاتو زڼي، او يا هم سرطان د اپنډکس د خولې د بندېدو لامل ګرځېدای شي. څرنګه چې اپنډکس و وجود يو دفاعي غړی دی، په مکروبي ناروغيو کې پړسوب پېدا کوي او ښايي دا پړسوب هم د اپنډکس د خولې د بندېدو لامل شي.د اپنډېسيټ نښې نښانې څه دي؟
د اپنډېسيټ اصلي نښې دا دي:- په پېل کې دګېډې په پورتنۍ برخه کې دروند درد. دا اکثرا تر ټولو لمړۍ نښه وي چې ورو ورو د ګېډې ښۍ خوا لاندينۍ برخې خوا ته ځي او له دروند درد څخه تېز درد ته اوړي.
- بې اشتهايي
- زړه بدوالی او کانګې چې د ګېډې درد له پېل څخه سمدستي وروسته منځته راځي.
- د ګېډې پړسوب.
- ټيټه تبه
- د ګاز توقف
په نژدې نيمايې ناروغانو کې د پورتنيو نښو پرځای، ښايي لاندې نښې وليدل شي
- د ګېډې په پورتنۍ يا لانديدينۍ برخه اويا په ټوله ګېډه کې دورند او يا هم تېز درد.
- د تشو متيازو په وخت کې درد
- ښايي کانګې له درد څخه مخکې منځته راشي
- د ګېډې شديد دردونه
- قبضيت او يا هم اسهال
که چېرې تاسې يا ستاسې د کورنۍ غړی دې ته ورته نښې لرﺉ
- له خوراک او څښاک څخه ډډه وکړﺉ.
- د دردضد درملو، انتي اسيډ او اسهال راوړونکو درملو(لکه جلاب) څخه په کلکه ډډه وکړﺉ.
- د ګېډې له ټکور ورکولو څخه په کلکه ډډه وکړﺉ.
- په بېړې سره له خپل معالج ډاکټر سره وګورﺉ ځکه چې په وخت سره د ناروغۍ پېژندنه د ډېرو بدو پايلو مخنيوی کوي.
- څرنګه چې موږ يو شمېر داسې ناروغانو سره مخ شوي يو چې په وخت سره يې ناروغي نده پېژندل شوې، غوره به وي چې د ګېډې دردلرونکي ټول ناروغان د جراحي ډاکټر سره مشوره وکړي.
اپنډېسيټ څنګه پېژندل کېدای شي؟
کله کله د اپندېسيټ پېژندنه ګران کار وي. د اپنډېسيټ نښې دېر وخت نا جوتې او د نورو ناروغيو له نښو سره ډېرې ورته وي. له همدې امله ضروري ده چې د اپنډيسيټ توپير له لاندې ناروغيو څخه وشي:د صفراوي کڅوړې التهاب، د مثانې يا د بولي سيسټم مکروبي او التهابي ناروغۍ، د معدې التهاب، د کولمو التهابي او مکروبي ناروغۍ او د مبيض (ovary) التهابات.
-
د پوره تشخيص لپاره ښايي لاندې ټسټونه تر سره شي:
- په لاس سره د ناروغ د ګېډې معاينه. دا معاينه د نورو ټولو معايناتو په پرتله ډېر زيات ارزښت لري.
- د تشو متيازو معاينه، ترڅو د بولي سيسټم د التهابي او مکروبي ناروغيو په هکله مالومات لاسته راشي.
- مقعدي معاينه...
- د وينې معاينه
-
CT Scan او الټراسونډ.
د اپنډيسايټس درملنه څه ده؟
د اپندېسيټ درملنه د جراحي عمليات او د اپنډکس غوڅول دي چې د اپنډکټومي Appendectomy په نامه يادېږي. ځينې وخت داسې هم کېږي چې جراح د ناروغۍ د تشخيص په هکله شک ولري. پدې حالاتو کې غوره ګڼل کېږي چې د انتظار ويستلو پرځای جراحي عمليات ترسره شي ترڅو د ممکنه خطرونو مخنيوی وشي.که چېرته د اپنډکس د چاودېدو له کبله ابسِه جوړه شوې وي، درملنه په دوه مرحلو کې ترسره کېږي: لمړی دجراحي عمليات سره د ابسه زوې ويستل کېږي او څه موده وروسته بيا اپنډکس لرې کېږي. ښه ده چې د عمليات څخه مخکې ناروغ ته د مکروب ضد درمل ورکول شي.
که دجراحي عمليات وروسته لاندينيو ستونځو سره مخ شوﺉ، په بېړه ډاکټر ته لاړ شی:
- پرله پسې کانګې
- د ګېډې مخ په ډېرېدو درد
- ګنګسيت او بې هوښه کېدل
- په کانګو يا تشو متيازو کې د وينې شتوالی
- تبه
- په عمليات شوي ټپ کې د زوې (چرک) شتوالی
دمور شيدوسره د ماشوم تغذيه
دمور شيدوسره د ماشوم تغذيه
ډاكتر پاينده محمد ارغندابى
هغه ميندى چه كومه روغتيايي ستونزه نلري بايد هڅه وكړي ترڅو خپلو كوچنيانو ته لږ تر لږه تر شپږ مياشتنۍ پورې خپلې شيدې وركړي . دمور شيدې وكوچنيانو ته ډيرې ګټې لري ،دمورشيدې په كافي اندازې سره خوړني مواد لري چې كوچني ته وده وركوي او په يوه غښتلي اوروغ رمټ كوچني يي بدلوى. دمور په شيدوكې ځينې داسې اړين توکي (ضروري مواد) هم شته چې كوچنی د مكروبونو اوناروغيوڅخه ساتي . په هغو ميندوكې چې كوچنيانو ته خپلې شيدې وركوي، د سرطان دځينو ډولونو ډير لږ واقعات ليدل شوي دي. ځيني داسې حالتونه هم شته چې بايد مور خپل كوچني ته شيدې ورنكړي .د ساري په ډول، كله چې مور په ايدز يا فعال توبركلوز اخته وي بايدكوچني ته خپلى شيدې ورنكړي، داځكه چې دمكروب د لېږدولو خطر پكې شته . ځيني درمل، غيرمجاز درمل او الكول هم دمور په شيدوكې تېرېږي او دماشوم روغتيا اغېزمنه کوي.
دمور په شيدو سره دتغذيي ګټې:دمور شيدې دكوچنيو ماشومانو لپاره ډېر ښه طبيعى خواړه دي، داځكه چې دهغوى دغوړو، قند اوپروټينو دمناسبو اندازو له كبله يي هضم آسانه دى، همدارنګه دمورشيدې دداسى موادو درلودونكي دي چې دمكروبونو په وړاندې دبدن مقاومت زياتوي،او پرهغه سربېره د ماشوم د ودې لپاره ډيرې مناسبې دي.
تر شپږمياشتينۍ پورې بل كوم خواړه اصلاٌ ضرور نه دي او تر شپږ مياشتينۍ وروسته داډيره اړينه ده چې لږلږ نور خواړه هم ماشوم ته وركړل شي خو دمور شيدې به اصلي خواړه وي،حتى دژوند په دوهم كال كې هم دمور شيدې دماشوم په وده كې مهم رول لوبوى .دمور دشيدو نورې ګټې دادي:
- دمور دشيدو څخه پروټين، اوسپنه اونورخوړني مواد ترنورو شيدو په پرتله ښه جذبيږي.
- دمور دشيدو جوړښت دكوچني دعمر سره سم اود هغه داړتياپه تناسب بدلون مومي (پداسى حال كې چې وچې شيدې ثابت تركيب لري).
- هغه نوي زېږېدلی كوچنى چې دمور شيدې خوري، دشيدو سره سره اورږه هم خوري، اورږه ( يااغوز يا كانډياتى ) هغه شيدې دي چې تر زېږون (ولادت) وروسته دلمړيو دريو څخه تر پنځوورځو پورى ترشح كېږي. چه دا اورږه ښه تغذيوي اومعافيتي ځانګړتياوې لري(دساري په توګه نوزوكړى دانتان په وړاندې ساتي او دويټامين آ (A) مقدار يې تر معمولوشيدو چې تر اورږووروسته ترشح كيږي ډير دى.)
- دمورشيدې تل پاكې اوصحي دي، داځكه چې په مستقيمه توګه دمور د تيو څخه دكوچني خولې ته داخلېږي، نورې شيدې كيداى شي په آسانۍ سره دلوښو په وسيله ، په لاسونو اونوروتوکو سره ککړې شي ( خوبيا هم كه دمور دشيدوپرته دنورو شيدو وركول اړين وي بايد لمړی هغه ښه جوش كړای شي).
- دمورشيدې كوچنى دناروغيو په وړاندې ساتي (داځكه چه داسى مواد لري چې دټوخي اوذكام دميكروب او داسهال دميكروبونو ضد دي).
- دمورشيدې ۲۴ ساعته آماده وي اوهرڅومره يې چې كوچنى ډيرې وروى په هغومره اندازه ډيرې شيدى توليدېږي. خودمور دشيدونه پرته نورې شيدې بايد ترخوړلو دمخه حتما وايشول شي.دكوچنيو ماشومانو لپاره بايد جوش كړل شوې اوبه ورسره ګډې شي او حتى بوره هم ورسره ورزياته شي. دموردشيدو پرته نورې شيدې وخت نيسي، ډېر زيار غواړي اوګرانې دي.
- دمورشيدې رانيول نه غواړي اوترنورو شيدو ډيرې ارزانه دي، خومصنوعى شيدې بايد په بيه راونيول شي، پرهغه سربيره كله چې ماشوم دموردشيدوپرته نورې شيدې خوري، ډير ناروغه كېږي اودهغه ددرملونې لپاره بايد ډيرې پېسې خرڅى شي.
- دمور په شيدوسره تغذيه دموراوماشوم ترمنځ ځانګړي عاطفي اړيکې منځته راوړي، ماشوم ته دمحبت اوامنيت اومور ته درضايت ځانګړی احساس پيداكيږى،ځكه نو: د مور شيد ې وركړئ او د بو تل شيدې مه وركوئ .
- هغه مور چه خپل اولادپه خپلوشيدو تغذيه كوي دهغوى په بدن كى يوزيات شمير بدلونونه منځته راځي، له هغې جملې څخه درحم انقباض يا ټوليدل دى . ترولادت وروسته دهغوميندو مياشتنى عادت چې ماشوم ته خپلې شيدې ورکوي، دهغو ميندو په پرتله چې خپل كوچني ته دبوتل شيدې وركوي، دير وروسته شروع كيږي اوداميندې په معمولي ډول ډېرې وروسته حامله كېږي .
اسپرين او د زړه ناروغان :
اسپرين او د زړه ناروغان :
داکټر فيض الله ثاقب
اسپيرين يو ډول درمل دي چې په بدن باندې ډول ډول اغېزې لري خو موږ يې يواځې لاندې اغيزې په لنډ ډول دلته يادوو.
• اسپرين درد او تبه آراموي .
• اسپرين سوروالی او پړسوب له منځه وړي .
• د ويني د پرنډ کېدو څخه مخنيوی کوي . دی اغيزې ته يې د روغتيا پوهنې په ژبه کې د اسپرين Anti Platelet Action وايي.
زموږ
ډيرو ورونو او خويندو به د زړه ناروغان ليدلي وي چې ډاکټران ورته د ټول
عمر لپاره لږ اندازه اسپرين ورکوي . ښايي چې ډيرو هيوادوالو مو دا درمل د
سردرد لپاره خوړلي هم وي . غواړم دلته دزړه ناروغيو کې د اسپرين پر ارزښت
باندې لږ ه رڼا واچوم او ددې موخې لپاره غواړم چې د زړه د ځيني ناروغيو په
هکله هم څو لنډې خبرې وکړم .
د زړه ناروغۍ :زړه ډيرې ناروغۍ لري؛ يوه ډله يي هغه ناروغۍ دي چې د زړه يوې برخې ته د ويني د لږوالي او يا د ويني د بشپړ بندېدو له کبله منځته راځي . د زړه حملې چې د ناڅاپي مړينو لامل ګرځي هم د همدې ډول ناروغيو څخه دي. ددې سره سره د زړه ډيرې نورې ناروغۍ شته چې د وينې په رګونو کي د ننه د وينې پرنډيدو ته لاره هواروي؛ د وينې دا پرنډيدل د وينې رګ بند او د بدن هغه برخه چې نوموړی رګ ورته د وينې رسولو دنده لري، د ويني د بنديدو لامل ګرځي او په پايله کې يې د بدن دا برخه مړه کيږي چې له امله يې ډيرې ناروغۍ چې ګوزن او د زړه حملې يې غوره بيلګې دي منځته راوړي .
څرنګه چې اسپرين د وينې د پرنډ کېدو څخه مخنيوی کوي او لدې لارې د وينې رګونه د بنديدو څخه ژغوري له همدې کبله دا درمل هغه ناروغانو ته ډير ارزښت لري چې د زړه په ځيني داسې ناروغيو اخته دي چي د ويني په رګو کې د ننه د وينې پرنډ کيدو ته لاره هواروي .
دحرام او ناروا اعمالو په باره کی مکمل اسلامی معلومات
۱- زنا او لواطت
۲- کوډي او طالع
۳- د سود لنډ او مفصل بيان
۴- قمار يا جواري
۵- د شرابو څښلو خطرناکی پايلې
۶- داسې خلک به پيدا شي چې فحاشت ، موسيقي او شراب به روا کڼي
۷- بې شرمه او فاحشه موسيقی
۸- د هغو کسانو خطرناکی پایلی چه غواړي
۹- ايا موسيقی رښتيا هم د بشر د روح غذا ده
۱۰- په ګناهونو باندې توبه ويستل
۱۱- د رشوت لنډ بيان
۱۲- ايډز څه شی دی ،له څه نه پيداکيږي او مخنيوی په څه کې دی
۱۳- د غير اسلامې عقايدو او افکارو څخه ځان ساتل
۱۴- دکفارو سره دمشابهت اقسام
۱۵- حکم اختلاط (زن و مرد) هنگام آموزش در مدارس و دانشگاهها
۱۶- د بدعت معنی ،قسمونه او لنډ بيان
۱۷- د ايمان خرابونکي اخلاق او اعمال
۱۸- دسوګند يا قسم خوړلو احکام او مسائل
۱۹- بيګانه ښځو ته لاس ورکول جايز نه دي
۲۰- په اسلام کې د تصوير حکم څه دی ؟
۲۱- مسلمان ته د ضرر او آزار رسولو خطرناکې پایلې
۲۲- د رياکارۍ تعريف او يوه مهمه سپارښتنه
۲۳- په دنيا پسې منډې وهونکی به سرګردانه او پريشانه وي
۲۴- د ديش آنتن په اړه د اسلامې لارښود لڼده بيانيه
زنا او لواطت
خواره شی بيله شکه چه خپل ځان ته يی د خدای ج د غذاب زمينه برابره کړه .
کوډي او طالع
و خبری دی ځکه ددی قيصی په اړه کوم صحيح حديث نشته او په قرآنکريم کې په مختصر ډول هاروت او ماروت بيان شوی په همدی ايمان لرو او په همدی بيان اقتفا کوو.
تعويذ هم ددی يو شکل دی .
د سود لنډ او مفصل بيان
اوکه د تول او پيمانی وړ هم نه وی په جنس کی سره برابر هم نه وی نو بيا ذيادت او مهلت دواړه پکی رواه دی د دواړو طرفو په خوښه .
قمار يا جواري
د شرابو څښلو خطرناکی پايلې
دشرابوله څښلو لری اوسی ! ځکه يقيناْ شراب دټولو بديو کلۍ ده .
داسې خلک به پيدا شي چې فحاشت ، موسيقي او شراب به روا کڼي
و ځکه هغه کسان چې علمي سطحه يې ښکته وي ډير ژر ورباندې تيروزئ .
بې شرمه او فاحشه موسيقی
َاَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا (اسراء ۶۴ )
د هغو کسانو خطرناکی پایلی چه غواړي
ايا موسيقی رښتيا هم د بشر د روح غذا ده
ړه ډير يوله بله توپيرلري .
په ګناهونو باندې توبه ويستل
د رشوت لنډ بيان
ايډز څه شی دی ،له څه نه پيداکيږي او مخنيوی په څه کې دی
| د هيواد نوم | د مريضانو شميره |
| امريکا | 1207 |
| برازيل | 480 |
| فرانسه | 392 |
| جرمنی | 279 |
| برطانيه | 179 |
| بلجيکا | 99 |
د غير اسلامې عقايدو او افکارو څخه ځان ساتل
ون حق ګڼل ،دهغه پابندی پرځان واجب ګڼل دهغه دقيام او بقاء لپاره کوښښ او ورسره مرسته کول دايمان او اسلام سراسر خلاف طرز فکری او عمل دی .



























































